جدول جو
جدول جو

معنی طوب - جستجوی لغت در جدول جو

طوب
توپ، گوی، رجوع به دزی ج 2 ص 63 و کلمه طوبه شود
لغت نامه دهخدا
طوب
موضعی است درگذرگاه اردن که یفتاح بدانجا گریخت ... و دور نیست که همان طیبه حوران حالیه باشد، (قاموس کتاب مقدس)
قصر ال طوب موضعی است به افریقیه، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طوب
خشت پخته، (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء)، خشت پخته به لغت اهل مصر، (منتهی الارب)، به لغت اهل مصر آجر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طوب
خشت پخته آگور (آجر تازی گشته آگوراست)
تصویری از طوب
تصویر طوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوبی
تصویر طوبی
(دخترانه)
نام درختی در بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طوبی لک
تصویر طوبی لک
خوش به حال تو، خوشا به حال تو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوبی
تصویر طوبی
درختی در بهشت، برای مثال به باغی در او سایۀ شاخ طوبی / به باغی در او چشمۀ آب کوثر (فرخی - ۵۴)
خوشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطوب
تصویر خطوب
خطب ها، کارهای بزرگ، امرهای عظیم، جمع واژۀ خطب
فرهنگ فارسی عمید
شخصی که اولاده اش از بابل به ازروبابل مراجعت نمود اما نتوانست نسب خود را معین نماید که اسرائیلی میباشند زیرا که نسب نامۀ خانوادۀ آبای خود را گم کرده بودند، (از قاموس کتاب مقدس)
لاوی که یهوشافاط برای تعلیم به یهودا ببلاد یهودا فرستاد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
کلمه ای است ماخوذ از لغت توپو اسپانیایی که در آن زبان تنها بمعنی موش کور است اما در عربی که آن را با ’ب’ نوشته اند بمعنی مطلق موش است. رجوع به دزی ج 2 ص 65 شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شطبه و شطبه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شطبه به معنی خط پشت تیغ. (آنندراج). رجوع به شطبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی رطب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سپست تر خورانیدن ستور را. (آنندراج). یونجه دادن به ستور. رجوع به رطب شود، سپست درودن. (تاج المصادر بیهقی). یونجه چیدن
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خطب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خطب در این لغت نامه شود: با لشکری خبیر بتجارب خطوب، و بصیر بعواقب حروب بدان حدود رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). روی بدفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. (جهانگشای جوینی).
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
طوبی، درختی در بهشت، رجوع به طوبا شود:
پشت این مشت مقلد کی شدی خم از رکوع
گرنه در جنت امید سایۀ طوباستی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام ماهیست در تاریخ قبط قدیم. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(با)
تأنیث اطیب. پاک. پاکیزه، رام، حسنی ̍. نیکو، برگزیده، سخ. خوش. (منتخب اللغات) :
نبید پیش من آمد بشاطی برکه
بخنده گفتم طوبی لمن یری عکه.
منوچهری.
طوبی بر آن قلم که بعنوان نامه بر
بوحرب بختیار محمد کند همی.
منوچهری.
- طوبی لک ، طوبی لک ، سخ تو. خنک تو را. خوش بحال تو. خوشا بحال تو.
- طوبی لکم، طوبی لکن، سخ شما را. خنک شما را. خوش بحال شما. خوشا بحال شما.
- طوبی لنا، خنک ما را. خوش بحال ما. خوشا به حال ما.
- طوبی لهم، طوبی لهن، خنک آنان را. خوش بحال آنان. خوشا بحال آنان:
بخوان تو آیۀ طوبی لهم ز حسن مآب.
؟
- طوبی لی، خنک مرا. خوش به حال من. خوشا بحال من
جمع واژۀ طیبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(با / بی)
نام درختی است در بهشت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبوئی از آن حاصل آید... و هندیان آن را کلپ برچهه خوانند. (غیاث) (آنندراج) :
بباغی در او سایۀ شاخ طوبی
بباغی در او چشمۀ آب کوثر.
فرخی.
درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا
که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی.
ناصرخسرو.
سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست
از درخت طوبی و از چشمۀ کوثر گرفت.
مسعودسعد.
نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی.
ابوالفرج رونی.
چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند
به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را.
انوری.
تحفۀ بزم اوست مریم وار
هرچه طوبی به نوبر افشاند.
خاقانی.
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا.
خاقانی.
آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد
طرفه بود که چشم به طرفا برافکند.
خاقانی.
بر آتش هرکه مدح تو خواند
جز طوبی و ضیمران ندیده ست.
خاقانی.
هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است.
خاقانی.
بی منت نامیه درختت
افراخته تر ز شاخ طوبی.
سیف اسفرنگی.
صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است. خواجه آصفی راست:
ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم
چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم.
و نیز آصفی راست:
آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند
التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم.
، بهشت به لغت هندیه. (منتهی الارب) (المعرب). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
منسوب به قصر الطوب، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از کلمه اسپانیائی توپو. موش کور. ج، طوابین. (دزی ج 2 ص 66)
لغت نامه دهخدا
جدل، از یونانی توپیکو (موضع) گرفته شده و مبحث ششم از منطق ارسطو در جدل است، حاجی خلیفه در کشف الظنون آرد: کتاب جدل که در لغت یونان به طوبیقا موسوم است دارای هشت مقاله است، این کتاب تألیف ارسطاطالیس است که اسحاق بن حنین آن را بسریانی نقل کرده و آنگاه یحیی بن عدی کتاب مزبور را از سریانی بعربی برگردانده است ... رجوع به کتاب الجدل در کشف الظنون شود، ابن ابی اصیبعه آرد: جدل عبارت از قوانینی است که بدان گفتارها و کیفیت سؤال و جواب جدلی را بیازمایند و خلاصه، قوانین اموری است که بدان صناعت جدل را تنظیم کنند وبسبب آن قوانین افعال مناظر کاملتر و بهتر و نافذترشود و آن در عربی عبارت از کتاب مواضع جدلی است و بیونانی آن را طوبیقا خوانند، (از عیون الانباء ج 1 ص 59)، و رجوع به جدل شود
لغت نامه دهخدا
غلام عمونی که پیشوای مخالفان بنای هیکل ثانی بود، چون وی از دختران اعیان و اشراف در سلک ازدواج خود میداشت بدان لحاظ همواره با بزرگان یهود مراسله و مکاتبه همی نمود و نحمیا را تهدید میکرد و در غیاب نحمیا منزل و مقام خود را در یکی از غرفات هیکل قرار داد و چون نحمیا مراجعت کرد وی را از آنجا رانده منزل وی را تطهیر فرمود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طوبی لکم
تصویر طوبی لکم
خوشا ایشان را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبی آشیان
تصویر طوبی آشیان
آن که جایش در کنار طوبی است بهشت مکان خلد آشیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبچی
تصویر طوبچی
بنگرید به توپچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبی قامت
تصویر طوبی قامت
بهشت اندام
فرهنگ لغت هوشیار
خوشا تو را (جمله اسمی تحسین) خنک ترا، خوش بحال تو: طوبی لک اگرکنی تجسم زین روضه کشور چهارم. (نحفه العراقین) یا طنطور الجندی لکم. خنک شما را، خوش بحال شماخ یا طنطور الجندی لهم. خنک ایشان را، خوش بحال ایشان خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبیقا
تصویر طوبیقا
یونانی تازی گشته دانش ستیز جدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبین
تصویر طوبین
لاتینی تازی گشته موش کور زیر زمینی کور موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبینییات
تصویر طوبینییات
تیره کور موشان
فرهنگ لغت هوشیار
یک آگور کنگر خود روی از گیاهان، پنجمین ماه میخی (میخ قطب) کنگر فرنگی وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبی
تصویر طوبی
نام درختی است در بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خطب، کارهای بزرگ جاورها پایگاه ها کارهای خرد جمع خطب کارهای بزرگ کارهای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبی
تصویر طوبی
خیر و خوشی، سعادت، بهشت، نام درختی در بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوبی
تصویر طوبی
((با))
مؤنث اطیب. پاکیزه، پاکیزه تر
فرهنگ فارسی معین
بهشت، پردیس، جنت، فردوس، خلد، نعیم
متضاد: دوزخ، خیر، سعادت، پاک، پاکیزه، نیکو، خوشبو، معطر
متضاد: بدبو، خوشی، خوشا، پاک تر، پاکیزه تر
فرهنگ واژه مترادف متضاد