موضعی است درگذرگاه اردن که یفتاح بدانجا گریخت ... و دور نیست که همان طیبه حوران حالیه باشد، (قاموس کتاب مقدس) قصر ال طوب موضعی است به افریقیه، (معجم البلدان)
موضعی است درگذرگاه اردن که یفتاح بدانجا گریخت ... و دور نیست که همان طیبه حوران حالیه باشد، (قاموس کتاب مقدس) قصر الَ طوب موضعی است به افریقیه، (معجم البلدان)
شخصی که اولاده اش از بابل به ازروبابل مراجعت نمود اما نتوانست نسب خود را معین نماید که اسرائیلی میباشند زیرا که نسب نامۀ خانوادۀ آبای خود را گم کرده بودند، (از قاموس کتاب مقدس) لاوی که یهوشافاط برای تعلیم به یهودا ببلاد یهودا فرستاد، (قاموس کتاب مقدس)
شخصی که اولاده اش از بابل به ازروبابل مراجعت نمود اما نتوانست نسب خود را معین نماید که اسرائیلی میباشند زیرا که نسب نامۀ خانوادۀ آبای خود را گم کرده بودند، (از قاموس کتاب مقدس) لاوی که یهوشافاط برای تعلیم به یهودا ببلاد یهودا فرستاد، (قاموس کتاب مقدس)
کلمه ای است ماخوذ از لغت توپو اسپانیایی که در آن زبان تنها بمعنی موش کور است اما در عربی که آن را با ’ب’ نوشته اند بمعنی مطلق موش است. رجوع به دزی ج 2 ص 65 شود
کلمه ای است ماخوذ از لغت توپو اسپانیایی که در آن زبان تنها بمعنی موش کور است اما در عربی که آن را با ’ب’ نوشته اند بمعنی مطلق موش است. رجوع به دزی ج 2 ص 65 شود
مصدر به معنی رطب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سپست تر خورانیدن ستور را. (آنندراج). یونجه دادن به ستور. رجوع به رطب شود، سپست درودن. (تاج المصادر بیهقی). یونجه چیدن
مصدر به معنی رطب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سپست تر خورانیدن ستور را. (آنندراج). یونجه دادن به ستور. رجوع به رطب شود، سپست درودن. (تاج المصادر بیهقی). یونجه چیدن
جمع واژۀ خطب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خطب در این لغت نامه شود: با لشکری خبیر بتجارب خطوب، و بصیر بعواقب حروب بدان حدود رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). روی بدفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. (جهانگشای جوینی). کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب. مولوی
جَمعِ واژۀ خطب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خطب در این لغت نامه شود: با لشکری خبیر بتجارب خطوب، و بصیر بعواقب حروب بدان حدود رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). روی بدفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم. (جهانگشای جوینی). کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب. مولوی
نام درختی است در بهشت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبوئی از آن حاصل آید... و هندیان آن را کلپ برچهه خوانند. (غیاث) (آنندراج) : بباغی در او سایۀ شاخ طوبی بباغی در او چشمۀ آب کوثر. فرخی. درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی. ناصرخسرو. سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست از درخت طوبی و از چشمۀ کوثر گرفت. مسعودسعد. نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی. ابوالفرج رونی. چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را. انوری. تحفۀ بزم اوست مریم وار هرچه طوبی به نوبر افشاند. خاقانی. فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا. خاقانی. آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد طرفه بود که چشم به طرفا برافکند. خاقانی. بر آتش هرکه مدح تو خواند جز طوبی و ضیمران ندیده ست. خاقانی. هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است. خاقانی. بی منت نامیه درختت افراخته تر ز شاخ طوبی. سیف اسفرنگی. صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است. خواجه آصفی راست: ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم. و نیز آصفی راست: آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم. ، بهشت به لغت هندیه. (منتهی الارب) (المعرب). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء)
نام درختی است در بهشت. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبوئی از آن حاصل آید... و هندیان آن را کلپ برچهه خوانند. (غیاث) (آنندراج) : بباغی در او سایۀ شاخ طوبی بباغی در او چشمۀ آب کوثر. فرخی. درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی. ناصرخسرو. سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست از درخت طوبی و از چشمۀ کوثر گرفت. مسعودسعد. نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی. ابوالفرج رونی. چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را. انوری. تحفۀ بزم اوست مریم وار هرچه طوبی به نوبر افشاند. خاقانی. فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا. خاقانی. آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد طرفه بود که چشم به طرفا برافکند. خاقانی. بر آتش هرکه مدح تو خواند جز طوبی و ضیمران ندیده ست. خاقانی. هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است. خاقانی. بی منت نامیه درختت افراخته تر ز شاخ طوبی. سیف اسفرنگی. صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است. خواجه آصفی راست: ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم. و نیز آصفی راست: آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم. ، بهشت به لغت هندیه. (منتهی الارب) (المعرب). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء)
جدل، از یونانی توپیکو (موضع) گرفته شده و مبحث ششم از منطق ارسطو در جدل است، حاجی خلیفه در کشف الظنون آرد: کتاب جدل که در لغت یونان به طوبیقا موسوم است دارای هشت مقاله است، این کتاب تألیف ارسطاطالیس است که اسحاق بن حنین آن را بسریانی نقل کرده و آنگاه یحیی بن عدی کتاب مزبور را از سریانی بعربی برگردانده است ... رجوع به کتاب الجدل در کشف الظنون شود، ابن ابی اصیبعه آرد: جدل عبارت از قوانینی است که بدان گفتارها و کیفیت سؤال و جواب جدلی را بیازمایند و خلاصه، قوانین اموری است که بدان صناعت جدل را تنظیم کنند وبسبب آن قوانین افعال مناظر کاملتر و بهتر و نافذترشود و آن در عربی عبارت از کتاب مواضع جدلی است و بیونانی آن را طوبیقا خوانند، (از عیون الانباء ج 1 ص 59)، و رجوع به جدل شود
جدل، از یونانی توپیکو (موضع) گرفته شده و مبحث ششم از منطق ارسطو در جدل است، حاجی خلیفه در کشف الظنون آرد: کتاب جدل که در لغت یونان به طوبیقا موسوم است دارای هشت مقاله است، این کتاب تألیف ارسطاطالیس است که اسحاق بن حنین آن را بسریانی نقل کرده و آنگاه یحیی بن عدی کتاب مزبور را از سریانی بعربی برگردانده است ... رجوع به کتاب الجدل در کشف الظنون شود، ابن ابی اصیبعه آرد: جدل عبارت از قوانینی است که بدان گفتارها و کیفیت سؤال و جواب جدلی را بیازمایند و خلاصه، قوانین اموری است که بدان صناعت جدل را تنظیم کنند وبسبب آن قوانین افعال مناظر کاملتر و بهتر و نافذترشود و آن در عربی عبارت از کتاب مواضع جدلی است و بیونانی آن را طوبیقا خوانند، (از عیون الانباء ج 1 ص 59)، و رجوع به جدل شود
غلام عمونی که پیشوای مخالفان بنای هیکل ثانی بود، چون وی از دختران اعیان و اشراف در سلک ازدواج خود میداشت بدان لحاظ همواره با بزرگان یهود مراسله و مکاتبه همی نمود و نحمیا را تهدید میکرد و در غیاب نحمیا منزل و مقام خود را در یکی از غرفات هیکل قرار داد و چون نحمیا مراجعت کرد وی را از آنجا رانده منزل وی را تطهیر فرمود، (قاموس کتاب مقدس)
غلام عمونی که پیشوای مخالفان بنای هیکل ثانی بود، چون وی از دختران اعیان و اشراف در سلک ازدواج خود میداشت بدان لحاظ همواره با بزرگان یهود مراسله و مکاتبه همی نمود و نحمیا را تهدید میکرد و در غیاب نحمیا منزل و مقام خود را در یکی از غرفات هیکل قرار داد و چون نحمیا مراجعت کرد وی را از آنجا رانده منزل وی را تطهیر فرمود، (قاموس کتاب مقدس)