جدول جو
جدول جو

معنی طوایح - جستجوی لغت در جدول جو

طوایح
(طَ یِ)
رجوع به طوائح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوایل
تصویر طوایل
طایله ها، وسیع ها، گسترده ها، فایده ها، سودها، جمع واژۀ طایله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوایح
تصویر لوایح
لایحه ها، نوشته هایی که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد، در علوم سیاسی قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس می شود، جمع واژۀ لایحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوایف
تصویر طوایف
طایفه ها، جماعتی از مردم که آداب و اخلاق یا مذهب آنان یکی است، قوم ها، تیره ها، گروه ها، دسته ها، جمع واژۀ طایفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایح
تصویر روایح
رایحه ها، نسیمها یا بوهایی که به مشام می رسد، بوها، بوی ها، بوهای بد یا بوی خوش، جمع واژۀ رایحه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ یِ)
زنان نوحه گر. جمع واژۀ نایحه. رجوع به نایحه و نائحه شود، جمع واژۀ نیّحه. (آنندراج). رجوع به نیحه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ یِ)
لوائح. جمع واژۀ لایحه و لایح. رجوع به لایحه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش:
روایح کرمت با ستیزه رویی طبع
خواص نیشکر آرد مزاج کسنی را.
انوری.
و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی).
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم.
سعدی.
و رجوع به روائح و رائحه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
فوائح. جمع واژۀ فائحه. پراکنده های بوی. (از فرهنگ فارسی معین) : شکر و سپاسی که فوایح نشر آن چون نسیم صبا جعد و طرۀ سنبل شکند. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کرکسان بر هوا گرد مردار گردنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
طواویس. شهرکی است نام او ارقود است و در وی مردمانی بوده اند با نعمت و تجمل و از تجمل هر کسی در خانه یکی و دو طاوس می داشته اند و عرب پیش از این طاوس ها ندیده بوده اند چون در بخارا طاوس بسیار دیدند آن دیه را ذات الطوایس نام کردند و نام اصلی او برخاست و بعد از آن ذات را نیز رها کردند و طوایس گفتند و در وی مسجدجامع است و شارستانی عظیم دارد و در ایام قدیم آنجا بازار بوده است و بفصل تیرماه ده روز رسم آن بازار چنان بوده است که هرچه آخریان معیوب بودی از برده و ستور و دیگر آخریان با عیب همه بدین بازار فروختندی و بازار رد کردن امکان و سامان نبودی و هیچ شرطی نپذیرفتی نه فروشنده و نه خرنده را و هر سالی بدین بازار ده هزار کس بیشتر حاضر آمدی از بازرگانان و اصحاب حوائج چنانکه از فرغانه و چاچ و جایهای دیگر بیامدندی و با منفعت بسیار بازگشتندی و بدین سبب اهل این دیه توانگر بوده اند و سبب توانگری ایشان کشاورزی نبوده است و بر شاهراه سمرقند است و تا بخارا هفت فرسنگ است. (تاریخ بخارا ص 13 و14). و رجوع به طواویس شود
لغت نامه دهخدا
(طَیِ)
طوائف. جمع واژۀ طایفه. رجوع به طایفه شود.
- طوایف پشتکوه، از ایلات کرد ایران و از طوایف متعدد ترکیب یافته است. جمعیت آن چهل هزار خانوار که محل سکونتشان جنوب کرمانشاه، رود خانه سیمره دزفول، بین النهرین است. در منطقۀ این طوایف جنگلهای بلوط انبوه یافت میشود. و رجوع به پشتکوه شود.
- طوایف فارس، ییلاق آنها در کوه نارو میانه و بلوک میمند و فرابا و صیمکان و میمند است. زندگانی آنها از گوسفند و بز و خر است. و رجوع به فارس شود
لغت نامه دهخدا
(طَ ءِ)
طوایح. شدائد. مهلکات. (منتهی الارب). هلاکی. آفات. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
طلائح. جمع واژۀ طلیحه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
هالک. یا مشرف بر هلاک، سرگشته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوایح
تصویر دوایح
جمع دائحه، درختان بلند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لائح (لایح) و لائحه (لایحه) : لایحه ها، اثبات مراد است بازودی نفی آن (هجویری)، اسرار ظاهره ایست که در ترقی از حالی بحالی ظاهر میشود (ابن العربی)، لوایح و طوالع و لوامع سه کلمه در معنی نزدیک یکدیگرند و فرق بزرگی بین آنها نیست و عبارتند از صفات مبتدیان اهل سلوک که رو بترقی میروند. بترتیب اول لوایح است بعد لوامع و بعد طوالع. لوامع مانند برقی است که بمحض ظهور پنهان میشود. لوامع روشن تر از لوایح است و بان سرعت زوال نمی یابد بلکه اندکی باقی می ماند اما طوالع هم از جهت روشنایی قوی تر و هم از جهت دوام باقی تر است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فایحه پراکنده کننده های بوی: شکر و سپاسی که فوایح نشر آن چون نسیم صبا جعد وطره سنبل شکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوایف
تصویر طوایف
جمع طایفه
فرهنگ لغت هوشیار
رمن نادرست از طویله رمن طویله در تازی طوال است ستوربند ها ستورگاه ها جمع طویله اصطبلها. یا عمله طوایل. کارگران اصطبل مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایح
تصویر روایح
بوها، جمع رایحه (رائحه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوایح
تصویر لوایح
((لَ یِ))
جمع لایحه و لایح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوایح
تصویر فوایح
((فَ یِ))
جمع فایحه، بوی خوش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طوایف
تصویر طوایف
((یِ))
جمع طایفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روایح
تصویر روایح
((رَ یِ))
جمع رایحه
فرهنگ فارسی معین
طایفه ها، اقوام، تیره ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد