قالب ها، ظروفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل ها و اندازه های آن درآید، تکه های چوب تراشیده به اندازه های پای انسان که درون کفش می گذارند، شکل ها، هیبت ها، جسم ها، تن، بدن، کالبدها، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره، جمع واژۀ قالب
قالب ها، ظروفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل ها و اندازه های آن درآید، تکه های چوب تراشیده به اندازه های پای انسان که درون کفش می گذارند، شکل ها، هیبت ها، جسم ها، تن، بدن، کالبدها، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره، جمعِ واژۀ قالب
جمع واژۀ قالب. (ناظم الاطباء). - شکر قوالب،: و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد. اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد، دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد، سیم مرتبه شکر سرخ، چهارم مرتبه طبرزد، پنجم مرتبه شکر قوالب و ششم مرتبه دردی ماند که آن را قطاره نامند بغایت سیاه و کدر باشد و در هر مرتبه صفا و سفیدی کم شود تا سیاهی و تیرگی بماند و باید که ظلمت وکدورت در اجزاء وصف قند سفید تعبیه باشد تا آنکه قند در مقام قندی از خاصیتی که در ظلمت و کدورت است بقدر احتیاج بهره داشته باشد و چون بمقام نباتی رسد، نبات از آن بهرۀ خود را بردارد... و چنانکه در نبات ظلمت و کدورت مرئی نمیشود در قطاره سفیدی و صفا مرئی نمیشود... و هر یک در مقام خود کمالی و خاصیتی دارند که در دیگری یافت نمیشود، آنجا که نبات مفید است شکر به کار نیاید و جائی که شکر نافع است، نبات فائده ندهد. در این مثال قند صافی روح پاک محمدی است... پس ارواح انبیا را نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند. (منتخب مرصاد العباد نجم الدین رازی)
جَمعِ واژۀ قالب. (ناظم الاطباء). - شکر قوالب،: و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد. اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد، دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد، سیم مرتبه شکر سرخ، چهارم مرتبه طبرزد، پنجم مرتبه شکر قوالب و ششم مرتبه دردی ماند که آن را قطاره نامند بغایت سیاه و کدر باشد و در هر مرتبه صفا و سفیدی کم شود تا سیاهی و تیرگی بماند و باید که ظلمت وکدورت در اجزاء وصف قند سفید تعبیه باشد تا آنکه قند در مقام قندی از خاصیتی که در ظلمت و کدورت است بقدر احتیاج بهره داشته باشد و چون بمقام نباتی رسد، نبات از آن بهرۀ خود را بردارد... و چنانکه در نبات ظلمت و کدورت مرئی نمیشود در قطاره سفیدی و صفا مرئی نمیشود... و هر یک در مقام خود کمالی و خاصیتی دارند که در دیگری یافت نمیشود، آنجا که نبات مفید است شکر به کار نیاید و جائی که شکر نافع است، نبات فائده ندهد. در این مثال قند صافی روح پاک محمدی است... پس ارواح انبیا را نبات صفت از قند روح محمدی بیرون آوردند. (منتخب مرصاد العباد نجم الدین رازی)
غایت زمانه. گویند: لااتیک طوال الدهر (و یضم) و یقال طال طوالک و طیالک (بالکسر) ایضاً، ای عمرک او مکثک او غیبتک. (منتهی الارب). عمر، درنگ. (منتخب اللغات). - طوال الدار، صحن دراز. (منتهی الارب). - طوال الدهر، هرگز. هیچوقت
غایت زمانه. گویند: لااتیک طوال الدهر (و یضم) و یقال طال طوالک و طیالک (بالکسر) ایضاً، ای عمرک او مکثک او غیبتک. (منتهی الارب). عمر، درنگ. (منتخب اللغات). - طوال الدار، صحن دراز. (منتهی الارب). - طوال الدهر، هرگز. هیچوقت
ابن محمد بن قشیط، ابواحمد، المعروف به ابن السراج النحوی. وی واقف به علوم عربیت بود، و چیره بر آن. نحو را از ابوبکر بن الانباری آموخت. او راست: مختصری در نحو، و کتاب عیون الاخبارو فنون الاشعار، در 401 هجری قمری وفات کرد. (معجم الادباء ج 4 ص 274) (روضات ص 161 بدون ذکر تاریخ وفات) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب، المکنی به ابی احمد البغدادی. در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه
ابن محمد بن قشیط، ابواحمد، المعروف به ابن السراج النحوی. وی واقف به علوم عربیت بود، و چیره بر آن. نحو را از ابوبکر بن الانباری آموخت. او راست: مختصری در نحو، و کتاب عیون الاخبارو فنون الاشعار، در 401 هجری قمری وفات کرد. (معجم الادباء ج 4 ص 274) (روضات ص 161 بدون ذکر تاریخ وفات) ابن عثمان الازدی النحوی المقری ٔ المؤدب، المکنی به ابی احمد البغدادی. در روضات الجنات ص 338، نام و نسب و کنیت وی بشرح مسطور در بالا آمده بدون هیچ توضیح یا ترجمه
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی و معتدل و مالاریائی است. با 59 تن سکنه. آب آن از رود خانه قراقلعه. محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی آن زراعت صنایع دستی و جاجیم بافی. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 24/5هزارگزی جنوب قره آغاج و 47هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی و معتدل و مالاریائی است. با 59 تن سکنه. آب آن از رود خانه قراقلعه. محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی آن زراعت صنایع دستی و جاجیم بافی. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
جوینده. جویا. جویان. خواهنده. خواهان. خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب). طلوب. ملتمس. ج، طالبون، طالبین، طلاّب، طلب، طلبه و طلّب: من طالب خنج وتو شب و روز اندر پی کشتنم چرائی. عنصری. طالب و صابرو بر سرّ دل امین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389). تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب توهم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان. ناصرخسرو. هنرجو ز آنکه در عقل او نکوتر که باشی در زمانه طالب زر. ناصرخسرو. و اول شرطی طالبان این کتاب را حسن قرائت است. (کلیله و دمنه). آن سه که طالبند (دنیاجویان) فراخی معیشت... (کلیله و دمنه). طالب آن است که از شیر نگرداند روی تا نباید که بشمشیر بگردد رایت. سعدی. عنفوان شبابم غالب شدی و هوی و هوس طالب. (گلستان). و در زبان فارسی با مصادر شدن و کردن فعل مرکب بسازد چنانکه گویند طالب شد یعنی خواهنده و خواستار شد. و طالب کردن، کسی را خواهان چیزی کردن واو را برانگیختن تا راغب چیزی شود: قاصدی بفرست کاخبارش کنند طالب این فضل و ایثارش کنند. مولوی. ، ناشد. (المنجد) ، طالب خیر و نیکوئی. مستمطر، طالب معروف و احسان. عافی. (منتهی الارب)
جوینده. جویا. جویان. خواهنده. خواهان. خواستار. خواستگار. خواهشمند. طلبکار. (منتهی الارب). طلوب. مُلتمس. ج، طالبون، طالبین، طُلاّب، طلب، طلبه و طُلَّب: من طالب خنج وتو شب و روز اندر پی کشتنم چرائی. عنصری. طالب و صابرو بر سرّ دل امین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389). تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب توهم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان. ناصرخسرو. هنرجو ز آنکه در عقل او نکوتر که باشی در زمانه طالب زر. ناصرخسرو. و اول شرطی طالبان این کتاب را حسن قرائت است. (کلیله و دمنه). آن سه که طالبند (دنیاجویان) فراخی معیشت... (کلیله و دمنه). طالب آن است که از شیر نگرداند روی تا نباید که بشمشیر بگردد رایت. سعدی. عنفوان شبابم غالب شدی و هوی و هوس طالب. (گلستان). و در زبان فارسی با مصادر شدن و کردن فعل مرکب بسازد چنانکه گویند طالب شد یعنی خواهنده و خواستار شد. و طالب کردن، کسی را خواهان چیزی کردن واو را برانگیختن تا راغب چیزی شود: قاصدی بفرست کاخبارش کنند طالب این فضل و ایثارش کنند. مولوی. ، ناشد. (المنجد) ، طالب خیر و نیکوئی. مستمطر، طالب معروف و احسان. عافی. (منتهی الارب)
نام یکی از شهرستانهای استان یکم کشور. مشخصات آن بطور خلاصه بشرح زیر است: حدود از طرف شمال به بخش آستارا از شهرستان اردبیل، از جنوب به دهستان ماسوله از شهرستان فومن، از خاور به دریای خزر، از جنوب خاوری به دهستان کسگرات شهر فومن، از باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که مقسم المیاه آن حد طبیعی این شهرستان با شهرستان خلخال محسوب است. عرض و طول جغرافیائی: طول 48 درجه و 30 دقیقه الی 49 درجه و 14 دقیقه، عرض 37 درجه و 18 دقیقه الی 38 درجه و 16 دقیقه. مساحت شهرستان در حدود چهارهزار کیلومتر مربع است. آب و هوای شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان مرطوب معتدل و بارندگی آن بسیار ولی بواسطۀ مجاورت باکوهستان و وجود استخر و مزارع برنج هوای آن ناسالم است و به این مناسبت اکثر سکنه تابستان به ییلاقات کوچ می نمایند. وضعیت کلی طبیعی: شهرستان طوالش از نظر طبیعی به دو قسمت مشخص تقسیم میگردد: 1- جلگه: این قسمت در کنار دریا واقع است، عرض آن در جنوب شهرستان در حدود 15هزار و در قسمت شمال 3هزار گز است یعنی هر قدر که از جنوب به شمال نزدیک میشود جلگه کم عرض تر میگردد. این منطقۀ جنگل زار بمرور زمان تبدیل به مزارع برنجکاری شده فعلاً بطور تقریب نصف اراضی جنگل و نصف دیگر مزرعه است. قسمت دوم کوهستانی: سلسلۀ جبال البرز در این قسمت موازی با کرانۀ دریا و تقریباً شمالی جنوبی است. فاصله تقریبی خطالرأس اصلی سلسله با دریا در جنوب شهرستان تقریباً 50هزار و در قسمت شمال 20هزار گز مربع است. کوهستان مزبور تا ارتفاع 1200 متر بطور تقریب پوشیده از اشجار و جنگل و انبوه است که جز از راههای محدود در خطالقعر دره ها عبور از نقاط دیگر غیرممکن و از ارتفاع 1200 گز به بعد از فشردگی اشجار کم شده بتدریج جنگل تمام میشود بنابراین قسمت های مرتفع سلسلۀ جبال عاری از جنگل و علت اصلی آن برودت زیاد است. ارتفاع متوسط قلل این کوهستان از 2هزار و پانصد تا 3هزار گز است. رودخانه: رودخانه های شهرستان از جنوب بشمال بشرح زیر است و عموماً از ارتفاعات مذکور سرچشمه گرفته، در قسمت جلگه پس از مشروب نمودن قراء شهرستان بدریای خزر منتهی می گردند و عبارتند از رودخانه های ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دنیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناورود، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر. طویل ترین و پرآبترین رود خانه شهرستان شفارود و گرگان رود است. سازمان اداری شهرستان: در زمانهای قدیم شهرستان طوالش به خمسۀ طوالش معروف به ود، منظور از خمسه همان بلوک پنجگانه گرگانرود، اسالم طالشدولاب، شاندرمن، ماسال میباشند ولی فعلاً طبق سازمان وزارت کشور شهرستان طوالش از 3 بخش بنام: 1- بخش مرکزی (دهستانهای گرگانرود شمالی و جنوبی لیسار هره دشت و اسالم) 2- بخش رضوانده (دهستانهای پسره سر، میانده، خشابر، گیل دولاب) 3- بخش ماسال شاندرمن (دهستانهای شاندرمن ماسال) تشکیل گردیده است. جمیع قراء شهرستان 155 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 78هزار تن است. زبان و مذهب: زبان مادری سکنۀ شهرستان به استثنای دهستان گیل دولاب که گیلگی است طالشی (زبان طالشی یکی از شعب فارسی است) ولی چون از طرفی بخلخال و از طرف دیگر به گیلان متصل است و با سکنۀ آن حدود معاشرت دارند بزبان ترکی و گیلکی آشنا هستند. مرکز شهرستان: طبق سازمان شفارود مرکز شهرستان بوده ولی چون خارج از راه شوسه و کنار دریا واقع شده چندی مرکز شهرستان به آبادی پونل و اخیراً به هشت پر منتقل شده است. راه شوسۀ اسفالتۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط بخشهای رضوانده و مرکزی عبور می نماید، فقط بخش ماسال شاندرمن فاقد راه شوسه است. محصولات: اراضی جلگۀ شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان است ولی از حیث برداشت محصولات بعلت ناسالم بودن هوا و در نتیجه ییلاق رفتن سکنه جز برنج و مختصر ابریشم محصولات دیگری ندارد. ولی نگاهداری اغنام و احشام قابل ملاحظه است و همه سال در فصل تابستان گله داران به ییلاق کوچ مینمایند. در اغلب آبادیهای شهرستان فقط چند تن برای آبیاری برنج و نگهبانی اماکن باقی میمانند. ییلاق سکنه تقریباً سرچشمۀ رودخانه های مذکوربوده و تقریباً از ارتفاع 1200 متر بالا است، چشمه سارهای کوهستانی ییلاقات بهمان نام قراء قشلاقی نامیده میشود و برخی از قراء ییلاقی مانند آق اولر در گرگانرودو آق مسجد در طالشدولاب و غیره در زمستان چند خانوار سکنه دارند. در آبادیهای ساحلی زیر شعبات شیلات دائر است و در فصول مقتضی به صید ماهی میپردازند: شفارود، دنیاچال، سیاه چال، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، حویق، چلمه سرا. مراکز بازرگانی: در شهرستان طوالش مانند سایر نواحی گیلان همه هفته در روزهای معین در نقطه ای بازار عمومی دایر میگردد و زارعین محصولات خود را در آن بازار بفروش رسانیده و احتیاجات خودشان را از پیله وران سیار خریداری مینمایند. روزهای شنبه بازار ماسال و سه شنبه بازار پره سر، چهارشنبه بازار (بین رضوانده و ارده جان) ، پنجشنبه بازار (بین سید شرفشاه و رضوانده) ، جمعه بازار شاندرمن و بعلاوه در هشت پر، ناورودلیسار، خطبه سرا و حویق بازار دائمی وجود دارد. بخش مرکزی شهرستان طوالش از دهستان های گرگانرود، اسالم، لیسار، هره دشت تشکیل گردیده است. این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده. جمع قراء بخش 48 آبادی بزرگ وکوچک و جمعیت آن در حدود 40هزار تن است. خلاصۀ اطلاعات درباره بخشها و دهستانهای این شهرستان در جای خود شرح داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام یکی از شهرستانهای استان یکم کشور. مشخصات آن بطور خلاصه بشرح زیر است: حدود از طرف شمال به بخش آستارا از شهرستان اردبیل، از جنوب به دهستان ماسوله از شهرستان فومن، از خاور به دریای خزر، از جنوب خاوری به دهستان کسگرات شهر فومن، از باختر به خطالرأس سلسلۀ جبال البرز که مقسم المیاه آن حد طبیعی این شهرستان با شهرستان خلخال محسوب است. عرض و طول جغرافیائی: طول 48 درجه و 30 دقیقه الی 49 درجه و 14 دقیقه، عرض 37 درجه و 18 دقیقه الی 38 درجه و 16 دقیقه. مساحت شهرستان در حدود چهارهزار کیلومتر مربع است. آب و هوای شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان مرطوب معتدل و بارندگی آن بسیار ولی بواسطۀ مجاورت باکوهستان و وجود استخر و مزارع برنج هوای آن ناسالم است و به این مناسبت اکثر سکنه تابستان به ییلاقات کوچ می نمایند. وضعیت کلی طبیعی: شهرستان طوالش از نظر طبیعی به دو قسمت مشخص تقسیم میگردد: 1- جلگه: این قسمت در کنار دریا واقع است، عرض آن در جنوب شهرستان در حدود 15هزار و در قسمت شمال 3هزار گز است یعنی هر قدر که از جنوب به شمال نزدیک میشود جلگه کم عرض تر میگردد. این منطقۀ جنگل زار بمرور زمان تبدیل به مزارع برنجکاری شده فعلاً بطور تقریب نصف اراضی جنگل و نصف دیگر مزرعه است. قسمت دوم کوهستانی: سلسلۀ جبال البرز در این قسمت موازی با کرانۀ دریا و تقریباً شمالی جنوبی است. فاصله تقریبی خطالرأس اصلی سلسله با دریا در جنوب شهرستان تقریباً 50هزار و در قسمت شمال 20هزار گز مربع است. کوهستان مزبور تا ارتفاع 1200 متر بطور تقریب پوشیده از اشجار و جنگل و انبوه است که جز از راههای محدود در خطالقعر دره ها عبور از نقاط دیگر غیرممکن و از ارتفاع 1200 گز به بعد از فشردگی اشجار کم شده بتدریج جنگل تمام میشود بنابراین قسمت های مرتفع سلسلۀ جبال عاری از جنگل و علت اصلی آن برودت زیاد است. ارتفاع متوسط قلل این کوهستان از 2هزار و پانصد تا 3هزار گز است. رودخانه: رودخانه های شهرستان از جنوب بشمال بشرح زیر است و عموماً از ارتفاعات مذکور سرچشمه گرفته، در قسمت جلگه پس از مشروب نمودن قراء شهرستان بدریای خزر منتهی می گردند و عبارتند از رودخانه های ماسال، شاندرمن، چاف رود، شفارود، دنیاچال، دیکاسرا، کیلاسرا، ناورود، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، شیرآباد، حویق، چوبر، لمر. طویل ترین و پرآبترین رود خانه شهرستان شفارود و گرگان رود است. سازمان اداری شهرستان: در زمانهای قدیم شهرستان طوالش به خمسۀ طوالش معروف به ود، منظور از خمسه همان بلوک پنجگانه گرگانرود، اسالم طالشدولاب، شاندرمن، ماسال میباشند ولی فعلاً طبق سازمان وزارت کشور شهرستان طوالش از 3 بخش بنام: 1- بخش مرکزی (دهستانهای گرگانرود شمالی و جنوبی لیسار هره دشت و اسالم) 2- بخش رضوانده (دهستانهای پسره سر، میانده، خشابر، گیل دولاب) 3- بخش ماسال شاندرمن (دهستانهای شاندرمن ماسال) تشکیل گردیده است. جمیع قراء شهرستان 155 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 78هزار تن است. زبان و مذهب: زبان مادری سکنۀ شهرستان به استثنای دهستان گیل دولاب که گیلگی است طالشی (زبان طالشی یکی از شعب فارسی است) ولی چون از طرفی بخلخال و از طرف دیگر به گیلان متصل است و با سکنۀ آن حدود معاشرت دارند بزبان ترکی و گیلکی آشنا هستند. مرکز شهرستان: طبق سازمان شفارود مرکز شهرستان بوده ولی چون خارج از راه شوسه و کنار دریا واقع شده چندی مرکز شهرستان به آبادی پونل و اخیراً به هشت پر منتقل شده است. راه شوسۀ اسفالتۀ بندر انزلی به آستارا تقریباً از وسط بخشهای رضوانده و مرکزی عبور می نماید، فقط بخش ماسال شاندرمن فاقد راه شوسه است. محصولات: اراضی جلگۀ شهرستان طوالش مانند سایر نقاط گیلان است ولی از حیث برداشت محصولات بعلت ناسالم بودن هوا و در نتیجه ییلاق رفتن سکنه جز برنج و مختصر ابریشم محصولات دیگری ندارد. ولی نگاهداری اغنام و احشام قابل ملاحظه است و همه سال در فصل تابستان گله داران به ییلاق کوچ مینمایند. در اغلب آبادیهای شهرستان فقط چند تن برای آبیاری برنج و نگهبانی اماکن باقی میمانند. ییلاق سکنه تقریباً سرچشمۀ رودخانه های مذکوربوده و تقریباً از ارتفاع 1200 متر بالا است، چشمه سارهای کوهستانی ییلاقات بهمان نام قراء قشلاقی نامیده میشود و برخی از قراء ییلاقی مانند آق اولر در گرگانرودو آق مسجد در طالشدولاب و غیره در زمستان چند خانوار سکنه دارند. در آبادیهای ساحلی زیر شعبات شیلات دائر است و در فصول مقتضی به صید ماهی میپردازند: شفارود، دنیاچال، سیاه چال، گرگانرود، هره دشت، خطبه سرا، حویق، چلمه سرا. مراکز بازرگانی: در شهرستان طوالش مانند سایر نواحی گیلان همه هفته در روزهای معین در نقطه ای بازار عمومی دایر میگردد و زارعین محصولات خود را در آن بازار بفروش رسانیده و احتیاجات خودشان را از پیله وران سیار خریداری مینمایند. روزهای شنبه بازار ماسال و سه شنبه بازار پره سر، چهارشنبه بازار (بین رضوانده و ارده جان) ، پنجشنبه بازار (بین سید شرفشاه و رضوانده) ، جمعه بازار شاندرمن و بعلاوه در هشت پر، ناورودلیسار، خطبه سرا و حویق بازار دائمی وجود دارد. بخش مرکزی شهرستان طوالش از دهستان های گرگانرود، اسالم، لیسار، هره دشت تشکیل گردیده است. این بخش در قسمت شمالی شهرستان واقع شده. جمع قراء بخش 48 آبادی بزرگ وکوچک و جمعیت آن در حدود 40هزار تن است. خلاصۀ اطلاعات درباره بخشها و دهستانهای این شهرستان در جای خود شرح داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
جمع واژۀ طالع و طالعه. (آنندراج) (غیاث) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: طوالع عبارت از درجۀ برابری است که به ازاء مطالع است چنانکه یاد کردیم، طوالع در اصطلاح صوفیه اول چیزی که پیداشود از تجلیات اسماء الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را به نور باطن. کذا فی کشف اللغات
جَمعِ واژۀ طالع و طالعه. (آنندراج) (غیاث) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: طوالع عبارت از درجۀ برابری است که به ازاء مطالع است چنانکه یاد کردیم، طوالع در اصطلاح صوفیه اول چیزی که پیداشود از تجلیات اسماء الهیه بر باطن بنده و آراسته گرداند اخلاق او را به نور باطن. کذا فی کشف اللغات
موضعی است، چاهی است. (منتهی الارب). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است. قال ثعلب فی قول الحطیئه: و فی کل ممسی لیله و معرس خیال یوافی الرکب من ام معبد فحیاک ودّ ما هداک لفتیه و خوص باعلی ذی طواله هجّد. نصر گوید: طواله چاهی است در دیار فزاره ازآن بنی مره و غطفان. شماخ گوید: کلا یومی طوالهوصل اروی ظنون ٌ آن مطّرح الظنون. (از معجم البلدان). - یوم طواله، از ایام عرب است. (معجم البلدان)
موضعی است، چاهی است. (منتهی الارب). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است. قال ثعلب فی قول الحطیئه: و فی کل ممسی لیله و معرس خیال یوافی الرکب من ام معبد فحیاک ودّ ما هداک لفتیه و خوص باعلی ذی طواله هجّد. نصر گوید: طواله چاهی است در دیار فزاره ازآن بنی مره و غطفان. شماخ گوید: کلا یومی طوالهوصل اروی ظنون ٌ آن مطّرِح الظنون. (از معجم البلدان). - یوم طواله، از ایام عرب است. (معجم البلدان)