جدول جو
جدول جو

معنی طواشی - جستجوی لغت در جدول جو

طواشی
اخته، خواجه سرا
تصویری از طواشی
تصویر طواشی
فرهنگ فارسی عمید
طواشی(طَ)
والی کرک از قبل ملک ناصر داود از امرای ایوبی. (حبیب السیر ج 1 ص 409)
لغت نامه دهخدا
طواشی(طَ)
خصی. خایه برکنده. اخته. مخنث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طواشی
ترکی تازی گشته از طاپوچی بی خایه، خواجه سرا خصی خایه برکنده، خواجه سرا خدمتگزار
فرهنگ لغت هوشیار
طواشی((طَ))
اخته، خایه کشیده، خواجه سرا
تصویری از طواشی
تصویر طواشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طواغی
تصویر طواغی
جمع واژۀ طاغیه، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
غاشیه ها، روپوش های زین اسب، یون ها، دفنوک ها، جناغ های زین، جمع واژۀ غاشیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
چهارپایان، از قبیل گاو، گوسفند و شتر
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نام طایفه ای از طوائف ناحیۀ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ کِ)
نام قلعه ای است در جبال مشرق موصل و آن را در قدیم اردمشت می گفتند. (از معجم البلدان). در قاموس الاعلام ترکی کواش ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شاشیه. (یادداشت مؤلف). بلغت مراکشیها دستار کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حاشیه. کرانه و اهل و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حاشیت: اطراف و حواشی آن بنصرت دین حق... مؤکد گشت. (کلیله و دمنه). و خللی به اوساط و اذناب و اطراف و حواشی آن راه نتوانست یافت. (کلیله و دمنه). حواشی ممالک از سوابق خلل وطوارق زیغ و زلل پاک کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- عیش رقیق الحواشی، زندگانی خوب و گوارا. (ناظم الاطباء).
، خدمتکاران. (غیاث) (آنندراج) : بر هر یک از سایر بندگان و حواشی خدمتی معین است. (گلستان). و نیز اهل ضیعت ها را بعلت نویسندگان خود و حواشی و خدمتگاران و مرافق و منافع اصحاب خود بمثل این تکلیف کرده اند. (تاریخ قم ص 165)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ستوران پراکنده در چراگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کرکسان بر هوا گرد مردار گردنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طاغیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شتران و بزان شب چراکننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ابل و غنم که در شب چرا میکنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طارئه، بمعنی داهیه، حادثه، مصیبت.
- طواری شهادت، اصناف و الوان آن. رجوع به شرایع کتاب الشهادات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ماشیه. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ماشیه که به معنی ستور بسیار راه رونده است و اطلاق این لفظ بر مطلق چهارپایان بارکش نمایند. (از غیاث) (آنندراج). ستورو چهارپایان ویژه شتر و گوسپند و گاو. (ناظم الاطباء). چهارپایان و آن جمع ماشی یا ماشیۀ عربی است. (ازیادداشت مؤلف) : ابوعلی بن سیمجور... رحل و ثقل و حواشی و مواشی و مخلفات او بکلی برگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 319). از مواشی و غنایم اغنام ایشان چندان حاصل شد که در فضای صحرا و اقطار بیدا نمی گنجید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 394). ساز و سلاح و مواشی همه بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 163). خزاین و ممالک و حواشی و مواشی بدانجایگاه خویش نقل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343). آنچه داشت از نقود و اجناس و مواشی و اسباب بداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 366). و رجوع به ماشیه شود، مالیات چهارپا یا مالیاتی که به گاو و استر و خر تعلق می گیرد. مواشیه
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غواش. جمع واژۀ غاشیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به غاشیه شود، در شعر زیر از گلستان سعدی بمعنی زین پوشها آمده:
ان لم اکن راکب المواشی
اسعی لکم حامل الغواشی.
سعدی (کلیات چ محمدعلی فروغی چ تهران 1316 ص 56).
، در (قرآن 41/7) آمده: ’لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش...’، معنی آیه در تفسیر کشف الاسرار چنین است: ایشان را از دوزخ تابوتهای آتشین است بجای بستر، و از بالای ایشان طبقها از آتش، اطباق من نار اطبقت علیهم فلایدخل علیهم فیها روح و لایخرج منهم نفس. الغواشی اللباس المجلل مثل اللحاف و منه غاشیه السرج، و غشی المریض، و الغشاوه التی تکون علی الولد، و نظیر الاّیه قوله: یوم یغشی̍هم العذاب من فوقهم و من تحت اءرجلهم. (قرآن 55/29). و قوله: لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل. (قرآن 16/39) (تفسیر کشف الاسرارج 3 ص 594 و 605). در تفسیر ابوالفتوح رازی، غواشی بمعنی پوششها و سایه هایی از آتش ترجمه و تفسیر شده است، و صاحب منتهی الارب آن را بیهوشی تفسیر کرده، گوید:و من فوقهم غواش، ای اغماء
لغت نامه دهخدا
جمع ماشیه، چار پایان چار پایان بار کش پسویک جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک، جمع غواشی، جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند، قیامت رستاخیز. یا غاشیه بر دوش کشیدن، اطاعت کردن، یا غاشیه زیر بغل کشیدن، اطاعت کردن امتثال نمودن،، جمع غاشیه، پرده ها چادر ها دفنوک ها زین پوش ها بیهوش کنندگان بیماری های اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوافی
تصویر طوافی
شغل و عمل طواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاوشی
تصویر طاوشی
پارسی است تاوشی گونه ای جامه رنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
کرانه و اهل و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواغی
تصویر طواغی
طاغیه طغیان کنندگان سرکشان گستاخان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
((غَ))
جمع غاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
((مَ))
جمع ماشیه، ستور و چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طواغی
تصویر طواغی
((طَ))
جمع طاغیه، گستاخان، سرکشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
((حَ))
جمع حاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواشی
تصویر حواشی
پیرامون، کناره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کناره ها، حومه، حاشیه ها، توضیحات، چاکران، خدمتکاران، نوکران، عیال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوره گردی، دست فروشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گردن کشان، طغیانگران، گستاخان، ستمگران، ظالمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهارپایان، دام ها، دواب، ستوران، ماشیه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد