- طهارت
پاک شدن، پاکی، پاکیزگی، وضو، استنجا
معنی طهارت - جستجوی لغت در جدول جو
- طهارت
پاک گردانیدن، پاکی، پاک شدن
- طهارت((طَ رَ))
پاک گردیدن، غسل کردن، وضو گرفتن، پاکی
- طهارت
پاکدامنی، پاکی، تطهیر، تیمم، طهر، غسل، وضو
متضاد: نجاست
متضاد: نجاست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(حَ)
لغت نامه دهخدا
ظهاره. قوی پشت گردیدن، ظهر عنه العیب، محو و ناپدید گردید عیب او، ظهر بالبعیر، آماده کرد شتر را جهت حاجت، ظهر بحاجتی، فراموش کرد حاجت مرا
بلند آوازی اوگ گرفتن آوا، خوشنمایی -1 بلند شدن و اوج گرفتن آواز، زیبایی قد و منظر
((جَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
آشکار کردن، بلند کردن آواز، کسی را رویارو و بی حجاب دیدن، جنگ تن به تن کردن، آشکارا، جهار
