جدول جو
جدول جو

معنی طنبورانی - جستجوی لغت در جدول جو

طنبورانی(طَمْ / طُمْ نی ی)
کسی که طنبور نوازد. (آنندراج). طنبورزن. (دهار)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بورانی
تصویر بورانی
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبورزن، طنبورنواز
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
منسوب است به منجوران از قرای بلخ. (از الانساب سمعانی). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
شهرکیست بحدود نوبنجان (در فارس) و از آنجا چندی از اهل فضل خاسته اند، هوایش معتدل است و آب روان دارد. (نزههالقلوب چ دبیرسیاقی ص 152) (از فارسنامۀ ابن البلخی ص 143) ،
{{اسم خاص}} نام سورۀ بیست و یکم قرآن مجید، مکی، دارای 112 آیه. نخستین آیه اش اینست: اقترب للناس حسابهم و هم فی غفله معرضون
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به طابران (طوس). و آن یکی از دو شهری است که مجموع آندو را طوس مینامیده اند. گاه الف آن را حذف کنند. ولی صحیح همان طابران است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
معین الدین ابوالنصر احمد بن عبدالرزاق الطنطرانی. استاد مدرسه نظامیۀ بغداد. او را قصیدتی است در مدح نظام الملک وزیر معروف به قصیدۀ طنطرانیه بدین مطلع:
یا خلی ّ البال قد بلبلت بالبلبال بال
بالندی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال.
رجوع به احمد بن عبدالرزاق شود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 44) (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1245)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
نوازندۀ طنبور. طنبوری. طنبرانی. (السامی). طنبورانی. (دهار) :
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(طَمْ بُ نی ی)
طنبورزن. (السامی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
پدرام (وحشی) آدمی پرنده، تلخوم (گویش گیلکی) پرنده ای از راسته کبوتران بیگانه، کسی وحشی (مرغ کبوتر مردم)، کسی احدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
طنبور زن طنبور نواز
فرهنگ لغت هوشیار
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طورانی
تصویر طورانی
وحشی (مرغ، کبوتر، مردم)، کسی، احدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
منسوب به نور، دارای نور، منور، مقابل ظلمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنبوری
تصویر طنبوری
((طَ))
طنبور زن، نوازنده طنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
درخشان، روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
Luminescent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرتعی در روستای نرسوی کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
발광성의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
ışıldayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
bercahaya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
উজ্জ্বল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
प्रकाशमान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescent
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
leuchtend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люмінесцентний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
люминесцентный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescencyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminiscente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
yanayoangaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی