طناب که سراپرده های خیمه بدان بسته شود. (منتهی الارب). رسن خیمه. (دهار). رشته های خیمه. حبل طوال. (فهرست مخزن الادویه) ، میخ. ج، اطناب، طنبه، دوال که به زه کمان پیوندند سپس آن بر چوبک پیچند. دوال که بر قبضۀ کمان بندند. (منتهی الارب). دوال که به چلۀ کمان وصل کنند. (منتخب اللغات) ، پی اعلای سینه، بیخ و عروق درخت. (منتهی الارب). عرق شجر، عصب بدن. (فهرست مخزن الادویه). پی اندام، طرف و ناحیه، و منه الحدیث: ما بین طنبی المدینه احوج منی الیها، ای طرفیها. (منتهی الارب)
طناب که سراپرده های خیمه بدان بسته شود. (منتهی الارب). رسن خیمه. (دهار). رشته های خیمه. حبل طوال. (فهرست مخزن الادویه) ، میخ. ج، اطناب، طنبه، دوال که به زه کمان پیوندند سپس آن بر چوبک پیچند. دوال که بر قبضۀ کمان بندند. (منتهی الارب). دوال که به چلۀ کمان وصل کنند. (منتخب اللغات) ، پی اعلای سینه، بیخ و عروق درخت. (منتهی الارب). عِرق شجر، عصب بدن. (فهرست مخزن الادویه). پی اندام، طرف و ناحیه، و منه الحدیث: ما بین طنبی المدینه احوج منی الیها، ای طرفیها. (منتهی الارب)
بند چادر، پی (عصب)، دوال کمان، رگه برگ چادر دامیک (مشبک) ریسمان خیمه، میخ، جمع اطناب طنبه، دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند، پی اعلای سینه، یخ و عروق درخت، عصب بدن
بند چادر، پی (عصب)، دوال کمان، رگه برگ چادر دامیک (مشبک) ریسمان خیمه، میخ، جمع اطناب طنبه، دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند، پی اعلای سینه، یخ و عروق درخت، عصب بدن
خباء مطنب، خیمۀ استوار به طناب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خیمۀ به طناب استوار کرده. (ناظم الاطباء) : و سرادق جلال و حشمت او را به طناب تأیید مطنب و مقدم گردانید. (سندبادنامه ص 8)
خباء مطنب، خیمۀ استوار به طناب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خیمۀ به طناب استوار کرده. (ناظم الاطباء) : و سرادق جلال و حشمت او را به طناب تأیید مطنب و مقدم گردانید. (سندبادنامه ص 8)
دراز، کلمه دخیل است که در روزگار دولت ممالیک داخل عربی شده است. در آن هنگام رسم بود که در پیشاپیش صاحبان پایگاههای بلند جزو موکب آنان نیزه ای می بردند که بر فرازآن کره ای زرین بود و رتبۀ کسان را نشان می داد چنانکه بر نیزۀ موکب وزیر سه طوخ بود. (از متن اللغه)
دراز، کلمه دخیل است که در روزگار دولت ممالیک داخل عربی شده است. در آن هنگام رسم بود که در پیشاپیش صاحبان پایگاههای بلند جزو موکب آنان نیزه ای می بردند که بر فرازآن کره ای زرین بود و رتبۀ کسان را نشان می داد چنانکه بر نیزۀ موکب وزیر سه طوخ بود. (از متن اللغه)
طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج). بادغر. (صحاح الفرس). بادغرد. (صحاح الفرس) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45). ز اطلس فلکم پردۀ در طنبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست. نظام قاری (دیوان البسه). به رخت خانه قاری خرام و زینت بین که متکای مهش گرد بالش طنبیست. نظام قاری (دیوان البسه). و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفۀ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفتۀ مولانا مشارالیه نوشته. (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. (تاریخ جدید یزد). سنجر کاشی راست: فتاد برف بخاری سبک برافروزیم که وقت صحبت شبها و گوشۀ طنبی است
طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج). بادغر. (صحاح الفرس). بادغرد. (صحاح الفرس) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45). ز اطلس فلکم پردۀ در طنبیست زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست. نظام قاری (دیوان البسه). به رخت خانه قاری خرام و زینت بین که متکای مهش گرد بالش طنبیست. نظام قاری (دیوان البسه). و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفۀ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفتۀ مولانا مشارالیه نوشته. (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. (تاریخ جدید یزد). سنجر کاشی راست: فتاد برف بخاری سبک برافروزیم که وقت صحبت شبها و گوشۀ طنبی است
دهلی باشد دم دراز که آن را از چوب و گاهی از سفال نیز سازند و بازیگران و سرآوازه خوانان در زیر بغل گرفته نوازند و خوانند. (برهان). نوعی از دهل کوچک، معرب تنبک. (غیاث) (آنندراج). رجوع به تنبک شود
دهلی باشد دم دراز که آن را از چوب و گاهی از سفال نیز سازند و بازیگران و سرآوازه خوانان در زیر بغل گرفته نوازند و خوانند. (برهان). نوعی از دهل کوچک، معرب تنبک. (غیاث) (آنندراج). رجوع به تنبک شود
دهی به مصر. یاقوت در مشترک آورده که طنبذه دو موضعند، یکی از آن شهری است در صعید و دیگری موضعی است در اقلیم محمدیه به تونس. (منتهی الارب). رجوع به طنبذه شود
دهی به مصر. یاقوت در مشترک آورده که طنبذه دو موضعند، یکی از آن شهری است در صعید و دیگری موضعی است در اقلیم محمدیه به تونس. (منتهی الارب). رجوع به طنبذه شود
دهلی باشد دم دراز که آنرا از چوب و گاهی از سفال نیز سازند و بازیگران و سر آوازه خوانان در زیر بغل گرفته، نوازند و خوانند پارسی تازی گشته تنبک دمبک تنبک
دهلی باشد دم دراز که آنرا از چوب و گاهی از سفال نیز سازند و بازیگران و سر آوازه خوانان در زیر بغل گرفته، نوازند و خوانند پارسی تازی گشته تنبک دمبک تنبک
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین