بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج) : به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی. ناصرخسرو. شده از من موافقان رنجور شده بر من مخالفان طناز. مسعودسعد. سر متاب از طریق تا نشوی هدف تیر طعنۀ طناز. سنائی. از جوانمردی بر جود و سخای تو کند دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی. سوزنی. سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز که خصم نبود بی طاعنی و طنازی. سوزنی. ، نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام
بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج) : به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی. ناصرخسرو. شده از من موافقان رنجور شده بر من مخالفان طناز. مسعودسعد. سر متاب از طریق تا نشوی هدف تیر طعنۀ طناز. سنائی. از جوانمردی بر جود و سخای تو کند دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی. سوزنی. سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز که خصم نبود بی طاعنی و طنازی. سوزنی. ، نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام
تراز، ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب طبقه، ردیف نوع، قسم، گونه کنایه از زینت، آرایش، حاشیۀ لباس یا پارچه که معمولاً پرنقش و نگار است، یراق نوعی پارچۀ نفیس ابریشمی، مو پسوند متصل به واژه به معنای طرازنده مثلاً دین طراز، کارطراز، مدیح طراز، ملک طراز، برای مثال کار من آن به که این وآن نطرازند / کان که مرا آفرید کار طراز است (خاقانی - ۸۲۹)
تَراز، ابزاری که به وسیلۀ آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم می کنند و آن عبارت از یک لولۀ شیشه ای است که مایعی با یک حباب هوا در آن وجود دارد و آن را در یک قاب یا پایۀ چوبی یا فلزی قرار داده و هرگاه آن را روی یک سطح افقی و هموار بگذارند حباب هوا در وسط تراز می ایستد و اگر در جای ناهموار و پست و بلند بگذارند حباب هوا به طرف راست یا چپ می رود در بانکداری مبلغی معادل اختلاف بدهکار و بستانکار در حساب طبقه، ردیف نوع، قسم، گونه کنایه از زینت، آرایش، حاشیۀ لباس یا پارچه که معمولاً پرنقش و نگار است، یراق نوعی پارچۀ نفیس ابریشمی، مو پسوند متصل به واژه به معنای طرازنده مثلاً دین طراز، کارطراز، مدیح طراز، ملک طراز، برای مِثال کار من آن به که این وآن نطرازند / کان که مرا آفرید کار طراز است (خاقانی - ۸۲۹)