جدول جو
جدول جو

معنی طمج - جستجوی لغت در جدول جو

طمج
جودر از گیاهان خود روی
تصویری از طمج
تصویر طمج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمج
تصویر دمج
موی تافته دوست همنشین یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع
تصویر طمع
آز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمج
تصویر سمج
گرانجان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رمج
تصویر رمج
سرگین انداختن پیخال انداختن، سرگین پیخال
فرهنگ لغت هوشیار
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمج
تصویر ثمج
آمیختن هم آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امج
تصویر امج
گرم شدن، تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمج
تصویر خمج
بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پمج
تصویر پمج
گونه ای خرما در جیرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمج
تصویر سمج
بد و ناخوش و زشت، بدمزه، ناشیرین
فرهنگ لغت هوشیار
نگندن نگنده زدن بخیه زدن یا کوک زدن درشت و گشاد گشاد، در آمیختن، تند رفتن، به شتاب انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همج
تصویر همج
مردم پست، فرومایه و احمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمث
تصویر طمث
لمس کردن، حائض شدن
چرک، فساد، خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمج
تصویر سمج
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷)، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمس
تصویر طمس
غیب کردن، ناپدید کردن، محو کردن، هلاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمج
تصویر زمج
جسمی بلوری حلال در آب با خاصیت قبض بسیار که در نساجی و داروسازی و رنگرزی کاربرد دارد، زاج سفید، سولفات پتاس و آلومینیم، زمه، شبّ یمانی، شبّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع
تصویر طمع
زیاده خواهی، حرص، آز، امید، آرزو، توقع، چشم داشت، برای مثال مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی - ۲۰۲)
طمع برداشتن: قطع امید کردن
طمع بردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع بریدن: قطع امید کردن، طمع برداشتن
طمع بستن: به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع خام: توقع بی جا، آرزوی باطل، خواهش چیزی که ممکن نباشد، برای مثال طمع خام بین که قصۀ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۳)
طمع دربستن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع داشتن: آزمند بودن، حریص بودن، توقع داشتن
طمع کردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
طمع گسستن: طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن، برای مثال طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱ - ۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمج
تصویر سمج
دارای عادت به پیگری مصرانه و معمولاً ناپسند مثلاً گدای سمج، مصر، پیگیر، قبیح، زشت، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرج
تصویر طرج
پارسی تازی گشته ترج تره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمع
تصویر طمع
امید دارنده، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
ناپدید شدن ناپدیدی، ناپدید کردن، از بیخ بر کندن، کور کردن، زابزدایی زبانزد سوفیانه زدایش همه زاب ها (طفات) در شیفتگی به فروزه های خدایی ناپدید کردن ناپیدا کردن، هلاک کردن، ناپیدا شدن، دور نگریستن، دوری گزیدن، رفتن همه صفات بشریت در صفات انوار ربوبیت، یکی از زحافات عروض فارسی و آن چنانست که از فاع لاتن مفروق الوتد پس از اسقاط هر دو سبب عین نیز ساقط گردد فا بماند
فرهنگ لغت هوشیار
به خاک سپردن، پنهان کردن، برجستن جامه کهنه، چادر کهنه، تهی دست نادانی پارسی تازی گشته تمر تمر هندی از گیاهان هیدخ اسپ تند و تیز و جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
برون شدن بی پروانه شوی، بلند نگری، چشم چرانی: زن، جست و جو در دور دست، خود بینی منی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمث
تصویر طمث
لمس کردن، مس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمج
تصویر عمج
مار، پیچ پیچان رفتن، به شتاب رفتن، شناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمج
تصویر کمج
بن ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمج
تصویر گمج
دیگ سفالین که در آن خوراک پزند نان خمیر نا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمج
تصویر لمج
به کنج دهن خوردن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
رطوبت اندک نم: سنگ بی نمچ و آب بی زایش همچو نادان بود بارایش. (عنصری) توضیح در لفا اق. 68 و} 74 نمج {آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنگی، سگالش بد، مگس خر، گوسفند لاغر، گول: مرد، بی سر و پا نوعی مگس ریزه شبیه پشه که بر روی گوسفند و خر نشیند، گوسفند لاغر، میش کلانسال، مردم فرومایه و احمق. یا همج رعاع. (همج جمع همجه. پشه خرد رعاع عوام مردم) عوام مردم عوام الناس. توضیح الناس ثلثه: عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه وهمج رعاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمج
تصویر سمج
((س مِ))
زشت، ناپسند، بی حیا، پررو، جمع سماج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمج
تصویر سمج
((سُ مْ))
نقب، راه زیر زمینی، سرداب، زندان زیرزمینی، آغل گوسفندان در زیرزمین یا در کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طمع
تصویر طمع
((طَ مِ))
آزمند، حریص، امیدوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طمع
تصویر طمع
((طَ مَ))
آزمند گردیدن، امید داشتن
فرهنگ فارسی معین