جدول جو
جدول جو

معنی طماحر - جستجوی لغت در جدول جو

طماحر(طُ حِ)
کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طُ خِ)
شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما حَ)
تأنیث طماح. زنی که بشهوت بمردان نگرد. طامح
لغت نامه دهخدا
(طَ مِ)
کوهی است، و گویند نام سور دمشق است، قصری است در کوفه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / رِ)
کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
برجستن سوی هوا. (منتهی الارب). برجستن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
سرکشی، یقال: فرس فیه طماح، نافرمانی زن از شوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما)
آزمند. حریص. (منتهی الارب). شره. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما)
نام مردی از بنی اسد. بعثوه الی قیصر فمحل بامرءالقیس حتی سم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
بلند نگریستن بچیزی. (زوزنی). طمح. منتهی الارب) ، سرکشی کردن. (منتخب اللغات). طمح. (منتهی الارب) ، آرمیدن با زن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طماح
تصویر طماح
آزمند، حریص
فرهنگ لغت هوشیار