- طلو
- ریزه هر چیزی، پای بستن نوزاد چارپای را گرگ گرگ کوچک
معنی طلو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برآمد، پگاه، بردمیدن
برآمدن خورشید یا ستاره، برآمدن، ظاهر شدن، سر زدن
طلل ها، ویرانه ها، کالبدها و هیکل چیزی، جمع واژۀ طلل
جمع طلل، ویرانه ها کم دادن کم کردن، خونرایگانی پاک شدن خون بی کیفر ماندن کشنده، بارندگی تنک نرم باریدن، ناچیز گردانیدن، امروز و فردا کردن، اندودن چیزی را، باز داشتن باران نرم با قطرات ریز، جمع طلال
برآمدن آفتاب و مانند آن، طالع شدن، بر آمدن، ببالا بر شدن
بسیار خواهنده
خواهنده، خواستار
برآمدن آفتاب، بردمیدن آفتاب
تثنیه طلوع پگاهان بر دمیدن پگاه دروغین و پگاه راستین تثنیه طلوع طلوع صبح کاذب و طلوع صبح صادق
برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان
خوردم سپیده دم هووخش فرشم سپیده دمان سپیده دمان کز سپهر کبود رسانید خورشید شه را درود (نظامی)
بیداری بخت
рассветать
anbrechen
світанок
amanhecer
albeggiare
amanecer
dageraad breken
उषा होना
fajar terbit
새벽이 오다
לפנות בוקר
şafak sökmek
mapambazuko
รุ่งอรุณ