جدول جو
جدول جو

معنی طلافح - جستجوی لغت در جدول جو

طلافح
(طُ فِ)
مغز تنک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلافح
(طَ فِ)
چیزهای پهن و عریض. کأنّه جمع طلفح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طافح
تصویر طافح
مست، آنکه در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده، خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(طَ ءِ)
جمع واژۀ طلیحه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
طلائح. جمع واژۀ طلیحه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ فَ)
گرسنه. تهی شکم. (منتهی الارب). خالی الجوف. (مهذب الاسماء) ، مانده. کوفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ فِ)
دراهم، واحد ندارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب). بدمست که پر شده باشد از شراب. (غیاث اللغات). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. (مهذب الاسماء). سیاه مست. مست مست. مستی مست. لول. مست خراب:
هر که از خم ّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
سوزنی.
، لبالب. سرشار. فایض. پر پر
لغت نامه دهخدا
(طِ)
طلح است و نوعی از ام غیلان است. (فهرست مخزن الادویه)
جمع واژۀ طلح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
فساد و تباهی. خلاف صلاح. (منتهی الارب). ضد الصلاح. (تاج المصادر) ، بد شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از لفح به معانی به شمشیرزدن و سوختن آتش و گرما و سموم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سیامست خرست کرست، دهان لغ آن که راز نگاه ندارد مست شرابخواره که از خود خبر ندارد. یا مست طافح. سیاه مست مست مست
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ زن، سوزان آتش سوزان، زهر سوزنده بشمشیر زننده، سوزنده جمع لوافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طافح
تصویر طافح
((فِ))
مست شرابخواره که از خود خبر ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لافح
تصویر لافح
((فِ))
به شمشیر زننده، سوزنده
فرهنگ فارسی معین
بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد