جدول جو
جدول جو

معنی طلاطله - جستجوی لغت در جدول جو

طلاطله(طُ طِ لَ)
بیماری سخت عاجزکن اطباء، بلا. گویند: رماه اﷲ بالطلاطه، ای الداء العضال. داهیه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). طلطله. طلطل. (منتهی الارب) ، گوشتپاره ای است در حلق یا در کرانۀ جای فروبردن لقمه و آن فروآمدن کام است که جهت آن طعام و شراب به سهولت فروبرده نشود، بیماریی است در پشت خر که قطع کند آن را. طلاطل، مرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلاطله(طُ طِ لَ)
پدر مالک یکی از مستهزئان نبی صلی الله علیه و سلم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلاطله
خروسک از بیماری ها، گوشکان (لوزتین)، درد بی درمان
تصویری از طلاطله
تصویر طلاطله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مماطله
تصویر مماطله
کاری را به تاخیر انداختن، امروزوفردا کردن، درنگ و تاخیر در کار
فرهنگ فارسی عمید
(کُ کِ لَ)
مؤنث کلاکل. زن سبک گوشت چابک، و زن پست بالای درشت اندام سخت گوشت. (ناظم الاطباء). مؤنث کلاکل. کلکله. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
ناحیتی است به اندلس از اعمال استجه نزدیک قرطبه... و حمادبن شقران بن حماد الاستجی الطیالسی مکنی به ابومحمد متوفی بسال 354 هجری قمری و مدفون به طلیطله منسوب بدانجاست، اسماعیل و ابن شمر از وی روایت حدیث کنند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ لَ)
غافث. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ بالْ وَ)
مشهد طباطبه، مشهدالطباطبه در قبرستان مصر (قاهره) متعلق به خاندان طباطبا است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ رَ)
جمع واژۀ طبطر. رجوع به طبطر شود
لغت نامه دهخدا
(طُ حی یَ / طِ حی یَ)
ابل طلاحیه، شتران طلح خوار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ طُ لی ی)
صاعد اندلسی (1029- 1070). در المریه اندلس تولد یافته و در قرطبه بتحصیل پرداخته و در طلیطله عهده دار امر قضا و در فقه و تاریخ و حساب و هیئت از مشاهیر بوده است. او راست: کتاب طبقات الامم و غیره
ابوعبداﷲ. وی کتاب مسلم بن حجاج را روایت کرده و روز چهارشنبه 12 صفرسال 458 هجری قمری درگذشته است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ طَ لی ی)
شرف الدین ابوعبدالله فخرالدین. او راست مستوجبه المجاهد فی شرح خاتم ابی حامد. و رجوع به شرف الدین ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یَ)
یا گالاثی یا غلاتیا. در اعلام المنجد آمده: غلاطیه نامی است که در قدیم به بلاد شمالی آسیای صغیر اطلاق میشد، مرکز آن آنقره بود. غولیون (گلها) در آنجا ساکن بوده اند (278 قبل از میلاد). بعد رومیان بدانجا مسلط شدند (25 قبل از میلاد). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: غلاطیه از قطعات آسیای صغیر است که در جنوب شرقی بطانیه و پفلغونی و مغرب پنطس و شمال غربی کیدکی و شمال و شمال شرقی لیکاونیه و فریجیه واقع است. لفظ غلاطیه از گالها یا کلاتی، یعنی فرنگی مشتق است، معدودی از طوایف ترکی تالتبوئی و تکتاسغی در سال 280 قبل از میلاد مهاجرت کردند و به غلاطیه آمدند و با اهالی آنجا مخلوط شدند و مجموعاً بنام گلو گرسی یعنی فرانسوی یونان شهرت یافتند. در سال 189 قبل از میلاد دولت روم بر آنان دست یافت لیکن تا 26 قبل از میلاد وضع حکومت ایشان کما فی السابق باقی بود. نهایت خراجگذار دولت روم بودند. و در آن زمان اگوست غلاطیه را داخل مستملکات روم کرده حاکمی که لقب پروپرتیارداشت بر آنان گماشت. گاهگاهی قسمتهایی از ایالات دیگر ضمیمۀ غلاطیه میشد. در زمان سیر و مسافرت پولس کلمه غلاطیه هم به مملکت اصلی و هم به نواحی بزرگتری که ایالت غلاطیه و در تصرف دولت روم بود اطلاق میشد، و آنچه در اعمال رسولان 6/16 و 23/18 و رسالۀ پولس به غلاطیان تعبیر شده مورد بحث است، و دانستن اینکه این رساله در چه موقع و به کدام کلیسا نوشته شده بستگی به فهم همین نکته دارد. زبان غلاطیان مرکب از یونانی و غلاطی بود، و اینان همچنان بر عادت قدیم خود، یعنی عدم استقرار در یک محل مستمر بودند. این ناحیه از حیث حاصلخیزی و رونق تجارت معروف به ود و مهاجران طوایف گوناگون در آن سکونت داشتند. یهودیان نیز در آنجا بسیار بودند. پولس بسیاری از ایشان را به دین عیسوی هدایت کرد و کلیسای چندی نیز ساخت. نخستین دفعه که پولس بدینجا آمد تخمیناً در سال 51 و 52 میلادی یعنی در سفر ثانی رسالتش بود، و چند سال بعد دفعۀ دیگر باز بدینجا آمد، و چنین مینماید که بعد از آن نامۀ غلاطیان رانوشت. در سفر نخستین اهالی آنجا دعوت او را پذیرفتند ولی چهار یا پنج سال بعد معلمان یهودی مژدۀ حقیقی را به واسطۀ ارتباط با رسوم یهود منحرف و مغشوش ساختند و پولس از حال ایشان اطلاع تامی پیدا کرد. (از قاموس کتاب مقدس ص 636). رجوع به گالاثی و غلاتیا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ طِ لَ)
جمع واژۀ هیطال. و هیطال به زبان بخارا مرد قوی باشد و نیرو را به زبان بخارا هیتال خوانند و هیتال را به تازی به هیطال گردانیده اند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). اهل طخرستان. (منتهی الارب). گروهی اند از هندویان. (مهذب الاسماء). قومی که بلاد تخارستان را داشتند و اتراک خلج و گغجینه از بقایای آن قوم اند. (مفاتیح العلوم خوارزمی). قومی از اقوام زردپوست بودند و قبل از اسلام مکرر به ممالک ایران و روم هجوم میکرده اند:
ور از هیاطله گویم عجب فرومانی
که شاه ایران آنجا چگونه شد به سفر.
عنصری.
و رجوع به عقد الفرید ج 1 ص 98، 99 و تاج العروس در مادۀ هطل و حبیب السیر و فارسنامۀ ابن بلخی و تاریخ سایکس ترجمه فخر داعی گیلانی ص 584، 593 و مزدیسنا ص 352 و عیون الاخبار ج 1 ص 117 و 116 و ایران در زمان ساسانیان ص 291 شود
لغت نامه دهخدا
طین قیمولیاست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چیزی به شب فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). شبانه دادن و شب مزد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برای شب اجیر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ / طُ طِ)
بیماریی است در پشت خر که قطع کند آن را. طلاطله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ طِ)
مرگ. (منتهی الارب) ، بیماری مهلک که دوا نپذیرد. بیماری سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
شگفتی نمودن، طلّت الارض (مجهولاً) ، باران ریزه بارید بر زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ طی یَ)
شهری از آسیای صغیر به کاپادوکیه. ملطیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). همان ملطیه است. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ملطیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَثْوْ)
با کسی طپنچه زدن. لطام. (المصادر زوزنی). طپانچه زدن یکدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج). تپانچه زدن و سیلی زدن. لطام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی لطف کردن. (تاج المصادر بیهقی) نیکویی کردن و نرمی نمودن با هم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاطفت و ملاطفه شود
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ طُ لَ / طُ لَ طَلَ)
شهری است (دراندلس) بر بر کوه، و رود تاجه از گرد وی برآید. (حدود العالم). و از آن تا قرطبه هفت روز راه بوده است.این شهر را مسلمانان به سال نودویک از هجرت (مطابق 719 میلادی) متصرف شدند. (لین پول). و آن دارای 26هزار تن سکنه است. حمداﷲ مستوفی گوید: طلیطله خوش شهری است بر سر کوهی بلند و اکثر عماراتش از سنگ کرده اند، بنزدیک نهر تاجه است و آن رود در بزرگی بدجله نزدیک بود، از اقلیم پنجم است و در بعض کتب آن را از بلاد اندلس نهاده اند و در چندین مملکت علی حده گفته اند، مواقع و نواحی فراوان از توابع اوست، و در صورالاقالیم گویددر آن ملک سمور بسیار است. (نزههالقلوب). ثغر دانی. مدینه الاملاک. مقابل ثغر اعلی (سرقسطه و جهات آن). صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: چنین روایتست که بمدینه الملوک (کذا) دو خانه بیافتند (یکی) بر بالا و یکی بزیر. در خانه بالائین در، بیست وچهار تاج نهاده بود که قیمت آن خدای دانست و نام خداوندش بر هر یکی نبشته و در دیگر خانه مایدت سلیمان بن داود علیهما السلام نهاده و خانه زیرین را بیست وچهار جایگاه قفل برنهاده بود و بودریق دراین وقت پادشاه بود بفرمود تا بازگشایند، بسیاری اسقفان و راهبان بیامدند و چیزها پذیرفتند و شفاعت کردند و گفتند هیچ پادشاه را این را قصد گشادن نکرد، قبول ننمود و باز فرمود گشادن. هیچ چیزی نیافتند مگر صورتهائی با عمامه ها و نیزه بر اسبان نگاشته و هیأت ایشان مانند عرب بود و همان سال عرب بقدرت خدای تعالی بدان زمین درآمدند و مسلمانی ظاهر گشت. یاقوت در معجم البلدان آرد: حمیدی آن را به ضم هر دو طا و فتح لام ضبط کرده ولی آنچه از مغربیان شنیده ام اکثر آن را به ضم طای نخست و فتح طای دوم تلفظ میکنند. شهر بزرگی است و دارای خصایص پسندیده ای که در اندلس یافت میشود، حدود آن پیوسته به نواحی وادی الحجاره است ولی طلیطله در جانب غربی مرز روم و میان شمال و خاور قرطبه است. این شهر پایتخت ملوک قرطبه بود. طلیطله بر ساحل نهر تاجه واقع است و بر روی این نهر پلی بنیان نهاده شده است که به وصف درنیاید. گروهی گفته اند طلیطله شهر دقیانوس پادشاه معاصر اهل کهف بوده است و متذکرشده اند که نزدیک آن موضعی است بنام ’جنان الورد’ که اجساد اصحاب کهف بی آنکه بپوسد همچنان تا امروز در آن باقی است، و خدا داناتر است. و برخی سخنانی جز این درباره آن گفته اند چنانکه درباره رقیم یاد کرده اندو این شهر را از لحاظ قدر و منزلت از مهمترین بلدان آورده اند، و گویند یکی از خصوصیتهای آن اینست که مواد خواربار و حبوب در انبارهای آن هفتاد سال باقی میماند بی آنکه تغییر پذیرد، و زعفران آن در نهایت خوبی است. و میان طلیطله و قرطبه هفت روز راه است که سواره آن را بپیمایند. این شهر از آغاز فتح اندلس به دست عرب در تصرف مسلمانان بود تا آنکه در سال 477 ه.ق. فرنگان آن را متصرف شدند. پادشاهی که این شهر راتسلیم فرنگان کرد یحیی بن یحیی بن ذی النون ملقب به القادر باﷲ بود و شهر مزبور هم اکنون نیز در تصرف فرنگان است. طلیطله را مدینۀ شاهان مینامیدند و چنانکه گفته اند 72 زبان در آن رایج بود و سلیمان بن داود و عیسی بن مریم و ذوالقرنین و خضر (ع) برحسب گمان مردم آن به طلیطله درآمده اند، و خدا داناتر است. (معجم البلدان). و صاحب الحلل السندسیه آرد: شهر طلیطله چه درگذشته و چه در دوران جدید از بزرگترین شهرهای اسپانیا بشمار میرفته و این شهر در وسط اسپانیا واقع شده است هرچند بجنوب آن کشور نزدیکتر است، و اصل بنای آن بسیار کهن است. چنانکه گویند این شهر پایتخت کارپتنیان بوده است و نام آن درکتاب مورخ رومی ’تیتلف’ آمده و وی آن را ’طلیطم’ خوانده و متذکر شده است که طلیطم شهر کوچکی است لیکن دارای موقع طبیعی بسیار مناسبی است. رومیان بسال 192 قبل از میلاد بر آن استیلا یافتند و در روزگار گت ها ’اتانجلد’ پادشاه آن طایفه در سال 567 میلادی شهر مزبور را پایتخت خویش قرار داد و از آن پس تا دوران تسلط عرب طلیطله پایتخت اسپانیا بود. و هنگامی که در دین مسیح اختلاف روی داد و میان گروهی از کاتولیکها که قائل به الوهیت عیسی بودند و دسته ای از اریوسیان که با این عقیده مخالفت داشتند کشمکش و جدال رخ داد، در طلیطله نیز این اختلافات بمنتهای شدت رسید و مجامع و انجمنهای گوناگونی برای رفع اختلاف در آن شهر برپا شد و هر دو گروه از لحاظ نیرو و قدرت با هم برابر بودند لیکن چون پادشاه گت موسوم به ریکارید در سال 557 میلادی مذهب اریوسی را انکار کرد از آن سبب کاتولیک های مزبور در اسپانیا قدرت کامل یافتند و عقیدۀ خود را در سراسر آن کشور رواج دادند. دیری نگذشت که عرب اسپانیا را فتح کرد و بر طلیطله پایتخت آن استیلا یافت و غنائم بسیاری بچنگ آورد... لیکن تازیان برخلاف گتها طلیطله را پایتخت خویش قرار ندادند و هرچند آن شهر را نسبت بدیگر بلاد اسپانیا در مرکز آن کشور یافتند لیکن شهر مزبور نسبت بمقر فرمانروائی اعراب مرکزیت نداشت و آنها نمیتوانستند از افریقیه مسافتهای بسیاری دور شوند از اینرو مرکز امارت را نخست اشبیلیه و آنگاه قرطبه قرار دادند و شهر اخیر چندین قرن پایتخت اندلس بود. امابا همه این طلیطله در روزگار فرمانروائی عرب دارای اهمیت فراوانی بود و یکی از دژهای بزرگ اسپانیا بشمار میرفت و آن را ’ثغر ادنی’ مینامیدند و یکی از امرا از جانب خلیفه بسوی آن گسیل میشد و چه بسا که مدتها طلیطله از فرمانبری قرطبه سرپیچی میکرد و بنی امیه روزگار درازی لشکریان انبوهی بدان شهر میفرستادند و با همه این قادر بتصرف آن نمیشدند و غالباً خلفا بحیله و نیرنگ بر آن استیلا می یافتند... در اواخر فرمانروائی عرب که قرطبه دستخوش انقلاب و طغیان گردید و سررشتۀ خلافت از هم گسیخت امرای بنی ذی النون بر طلیطله استیلا یافتند و در سال 1035 میلادی در آن شهر دولت مستقلی تشکیل دادند. باری شهر طلیطله در همه ادوار مرکزدانش و هنر بوده و در آن بهترین کارخانه های اسلحه سازی و کارگاههای حریربافی و پشم بافی وجود داشته است. همچنین صنعت استخراج معادن در آن شهر رواج یافته بودکه هم اکنون نیز باقی است و اشیاء نفیسی که از راه این صنعت ساخته میشود در سراسر اروپا بفروش میرسد و اکنون در آن شهر نه کارخانه برای تهیۀ صنایع مزبوردایر است و مردم توانگر با دلبستگی فراوان مصنوعات یدی مزبور را از قبیل ساعت و کیف و جام و عصا و قلم و کارد و جز اینها میخرند و همه این صنایع از دوران فرمانروائی عرب برای مردم طلیطله بیادگار مانده است. طلیطله از سال 712 تا 1085 میلادی یعنی قریب 4 قرن در تصرف عرب بوده است و شهر مزبور در تمام مدت فرمانروائی آنان همچون مشعل فروزانی انوار دانش و هنر را بجهان میپراکنده است. بااینکه تمدن عربی بر طلیطله استیلا یافته بود گروهی از مسیحیان آن شهر همچنان آئین خویش را حفظ میکردند لیکن زبان عرب و فرهنگ آن قوم را نیز فرامیگرفتند و نماز خود را که در اصطلاح آنان موسوم به ’طقوس کنیسیه’ است به هر دو زبان عربی و زبان گت ها ادا میکردند و مردم اسپانیا این گروه را ’موزاراب’ مینامیدند که محرف از ’نصف عرب’ است و شگفت اینست که مردم طلیطله پس از خارج شدن آن شهر از تصرف عرب باز هم بزبان و تمدن عرب شیفتگی نشان میدادند و اسناد معاملات و کلیۀ قباله ها و مدارک خود را تا سال 1580 میلادی بزبان عربی مینوشتند، بعبارت دیگر آثار تمدن عرب تا سیصد سال پیش در آن شهر وجود داشته است و از بین رفتن آن هم درنتیجۀ فرمانهای مکرری بوده است که از طرف حکومت صادر میشده و کسانی را که بعربی سخن میگفته یا کتابت میکرده اند مورد بازخواست قرار میداده اند و اگر این سختگیری ها نمی بود چه بسا که زبان عرب تا امروز هم در آن شهر همچنان پایدار بود. ’آنجل گونزالز پالانسیه’ یکی از استادان ادبیات مادرید تحت عنوان ’نصف عرب یا موزاراب طلیطله در قرن 12 و 13’ مقدار بسیاری اسناد و چکها گردآوری کرده که تا آن روزگار در طلیطله نوشته میشده است، اسناد عربی مزبور با ترجمه اسپانیایی آن بالغ بر سه مجلد و قریب هزار صفحه به قطع بزرگ است... مسیو ژوسه صاحب جغرافیای مصور اسپانیا و پرتغال مینویسد: رسوبات تمدن بشری که در طلیطله پایدار مانده است این شهر را بمنزلۀ یک موزۀ حقیقی قرار داده است و به هیچ رو با موزه های عادی که صاحبان آنها آثار نادر را گرد می آورند تا مردم آنها را تماشا کنند، قابل مقایسه نیست بلکه این موزۀ حقیقی عصرهای تاریخی بشر راکه بالغ بر بیست قرن است نمودار میکند و مردم هر عصری آثاری از خود در آن بیادگار گذاشته اند، از اینرو کسی که به اسپانیا برود و طلیطله را نبیند مانند آنست که اسپانیا را نشناخته است، چه طلیطله شهری اصیل وپایدار و بارز است و در آن از اشیاء معمولی که مایۀ افسردگی انسان میشود نمونه هائی نیست بلکه همه آثار آن از نمونه های اصیل و عالی است که نظر باستان شناس و اهل فن را بخود جلب میکند، این شهر بتنهائی شایستگی آن را دارد که جهانگردان بخاطر آن به اسپانیا سفرکنند. در مدخل شهر پلی بر نهر تاجه است که دارای یک دهانه میباشد و بر روی این پل برجی است که بر آن نوشته شده است: رود طغیان کرد و درنتیجه پل منهدم شد، ازینرو الفونس ملقب به حکیم در سال 1252 میلادی آن را مرمت کرد آنگاه بر یماط اسپانیائی مطران تینوریو در سال 1380 میلادی مجدداً بتکمیل آن پرداخت. این پل از روزگار فرمانروائی عرب و بلکه پیش از تسلط آنان نیز وجود داشته است. سالازار دو مندوزه نوشتۀ عربی را که برسنگی درین پل منقور بوده بدینسان نقل کرده است: ’اﷲاکبر و الصلاه و السلام علی جمیع من آمن باﷲ و رسوله محمد’. و کنت دو موره نوشتۀ دیگری را که در درون پل مدفون بوده چنین نقل کرده است: ’بنی هذا الجسر بامر ملک طلیطله العظیم محمد سوید المجاشعی بطلیطله حرسها اﷲ و انتهی سنه 204 للهجره’. (از الحلل السندسیهج 1 ص 363 و 364 و 365 و 366 و 421). جمعیت طلیطله 26000 تن است، این شهر نزدیک مادرید است و طارق بن زیادبسال 714 هجری قمری آن را فتح کرد، آنگاه الفونس پادشاه قشتاله شهر مزبور را در سال 1085 هجری قمری از عرب بازگرفت. رجوع بفهرست ج 1 و ج 3 الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ سِ لَ)
جمع واژۀ طمسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیاطله
تصویر هیاطله
خلجیان
فرهنگ لغت هوشیار
مماطله و مماطلت در فارسی: درنگ کردن، دیر کاری دول (گویش تهرانی) تاخیر کردن در کاری یا در حق کسی معطل کردن در انتظار نگه داشتن، تاخیر درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
ملاطفه و ملاطفت در فارسی نیکویی کردن، نرمی نمودن، مهر نامه نیکویی کردن با کسی، نرمی کردن، نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه: (مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید) (مکاتبات رشیدی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیطلی
تصویر طلیطلی
منسوب به طلیطله از مردم طلیطله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلطله
تصویر طلطله
جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاطل
تصویر طلاطل
درد پشت، درد بی درمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاله
تصویر طلاله
شگفت نمودن، باران ریزه باریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماطله
تصویر مماطله
((مُ طَ لِ یا لَ))
معطل کردن، در انتظار نگه داشتن، تاخیر، درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاطفه
تصویر ملاطفه
((مُ طَ فَ))
نیکویی و نرمی کردن
فرهنگ فارسی معین
اهمال، تسویف، درنگ، تاخیر، مسامحه، مماطلت، مماشات، سهل انگاری، دفع الوقت، منع کردن، جلوگیری کردن، دفع الوقت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد