جدول جو
جدول جو

معنی طفیل - جستجوی لغت در جدول جو

طفیل
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶)، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
تصویری از طفیل
تصویر طفیل
فرهنگ فارسی عمید
طفیل
لایاب آب لای دار در تک تالاب ایرمان آن که ناخوانده به میهمانی رود، انگل نزدیک به آرش ایرمان درادب فارسی به کار رفته است، سربار کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل (لازم الاضافه) : من طفیل تو بنوشم آب هم که طفیلی در تبع بجهد زغم. (مثنوی) یا در طفیل کسی. به انگلی وی: چون روم من در طفلیت کور وار ک (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
طفیل
((طُ فَ یا فِ))
مهمان ناخوانده، انگل
تصویری از طفیل
تصویر طفیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طفیلی
تصویر طفیلی
میهمان ناخوانده، ناخوانده ای که همراه با میهمان خوانده در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفیلی
تصویر طفیلی
انگل، مانند انگل، گیاه یا حیوانی که از گیاه یا حیوان دیگر تغذیه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفیلی
تصویر طفیلی
کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده، کنایه از وابسته به دیگری، در علم زیست شناسی انگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطفیل
تصویر تطفیل
انگل پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفیل
تصویر حفیل
گزافه گر، گروه مردم، پر فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفیل
تصویر تفیل
فربهیدن، دراز جوانی، سست رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیل
تصویر سفیل
پایین، کم بهره مرد پست زبون، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفلی
تصویر طفلی
طفلک، کودکی، خردسالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفیل
تصویر کفیل
ضامن، پایندان، کفالت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایل
تصویر طایل
وسیع، گسترده، کنایه از زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
برنده قاطع، فزونی مزیت، توانایی قدرت، توانگری، فراخی وسعت، فایده سود نفع
فرهنگ لغت هوشیار
تفال (آنندراج و لاروس این هر دو واژه را تازی دانسته اند در فرهنگ معین تفال و تفاله هر دو پارسی است) پارسی تازی گشته: تف خدو، کف کفک، لای خشک، جمع طفل، ناز پرورد گان
فرهنگ لغت هوشیار
برگ گلگلدار (درخت مقل)، مارگلگلی ماری است زهردار که بر پشت نگاره ای چون برگ گلگلدار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفیف
تصویر طفیف
کم خرد کوچک، نارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفلی
تصویر طفلی
کودکی بچگی طفولیت، زمان کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
پنهانکار، بزغاله، زیغ (بوریا)، لایاب گلاب، خارکویک (نخل)، گردنبند، نان پهن، تیر خونین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیل
تصویر طلیل
شگفت انگیز و نیکو: مرد، شگفت آور هر چیز، خونرایگانی، شبنم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفیل
تصویر قفیل
پوست خشک، خشکیده، تازیانه، گلاب، کوره راه
فرهنگ لغت هوشیار
همتا و مانند، مثیل، پذیرفتار، ضامن، زعیم، قبول کننده کاری بر خود، متعهد و ضامن و ذمه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیل
تصویر سفیل
((سَ))
پست، زبون، بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
((طَ))
دراز، بلند، یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طایل
تصویر طایل
((یِ))
برنده، قاطع، فزونی، مزیت، توانایی، قدرت، توانگری، فراخی، وسعت، فایده، سود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفیل
تصویر کفیل
((کَ))
ضامن، پذیرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفیل
تصویر سفیل
پست، زبون، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیل
تصویر فیل
پیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیل
تصویر فیل
پستاندار خرطوم دار با پوست ضخیم و چروک دار، پاهای ستون مانند و عاج بلند و نسبتاً خمیده که بزرگ ترین جانور خاک زی است، صد و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، الم تر، در ورزش شطرنج هر یک از دو مهرۀ هر بازیکنی که دارای حرکت مورب می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک، مولود، نوزاد آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفی
تصویر طفی
جمع طفیه، بنگرید به طفیه
فرهنگ لغت هوشیار