- طفوق
- آغازیدن، ماندن درجایی
معنی طفوق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخی نمودن در عیش
دلسوز، مهربان
برتری جستن، برتری یافتن، برتر و بالاتر شدن، برتری و بالایی
سالک، آنکه راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف آنکه با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
راهرو، سالک
گیاه نازک
مردن، گاییدن زن را
برجستن
پرشدن آوند، پر کردن آوند را، شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن چنان که باد پنبه را
فرو مردن آتش
وارد شدن به شب
بالا، یادشده
گردن بند، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات
بر آمدن برآب، نمایانی برگ بر درخت، سخت دویدن: آهو، مردن، به کاری در آمدن
گردن بند، زیوری که گرد گردن برآرند
بالا، روی، برتر
((طُ))
فرهنگ فارسی معین
گردن بند، هر آن چه که گرداگرد چیزی را فرا گیرد، خطی بر گرد گردن پرندگان مانند کبوتر و قمری، لعنت به گردن کسی انداختن او را گرفتار زحمت و ناراحتی طولانی کردن
فوق الذکر، بالایی، بالاتر یا برتر از چیزی یا کسی مثلاً فوق برنامه