جدول جو
جدول جو

معنی طفو - جستجوی لغت در جدول جو

طفو
بر آمدن برآب، نمایانی برگ بر درخت، سخت دویدن: آهو، مردن، به کاری در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طفوه
تصویر طفوه
گیاه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفوق
تصویر طفوق
آغازیدن، ماندن درجایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفوس
تصویر طفوس
مردن، گاییدن زن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفور
تصویر طفور
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
پرشدن آوند، پر کردن آوند را، شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن چنان که باد پنبه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفوء
تصویر طفوء
فرو مردن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفو
تصویر عفو
بخشش، آمرزش، بخشایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رفو
تصویر رفو
پیوند جامه، رفو کردن، جامه دوختن، پارگی و سوراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفو
تصویر جفو
ستم کردن، ملازم نگردیدن مال خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفو
تصویر حفو
اکرام کردن، عطا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفو
تصویر خفو
هم آوای عفو درخشش، هویدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفو
تصویر تفو
آب دهن تف، درمورد تحقیر و توهین بکسی یا چیزی گویند: (تفو بر تو) : تفو بر تو ای چرخ گردون تفوا، (شاهنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
بادی بود که از دهان بدر آرند برای خاموش کردن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن فوت دم پفو باد، آماس ورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفو
تصویر صفو
خالص شدن، صافی و روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفو
تصویر کفو
مثل، نظیر، مانند، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفو
تصویر عفو
بخشودن، از گناه کسی درگذشتن، بخشایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پفو
تصویر پفو
بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند، پف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفو
تصویر عفو
کثیرالعفو، بسیار آمرزنده و درگذرنده از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفو
تصویر تفو
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، خیو، خدو، بفج برای مثال به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵)
در مقام تحقیر، نفرین، سرزنش و دشنام دربارۀ کسی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک، مولود، نوزاد آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
پر شدن، پر کردن، پرزایی شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن، جوش بر پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفش
تصویر طفش
گاییدن، پلیدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفس
تصویر طفس
گاییدن زن را چرکینی چرکین شدن پلید ناپاک، چرک، ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفذ
تصویر طفذ
گور، در گور کردن به خاک سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحو
تصویر طحو
نیک راندن، گرد آوردن شتران، تیز کردن کارد و جز آن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طقو
تصویر طقو
شتابروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفی
تصویر طفی
جمع طفیه، بنگرید به طفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفن
تصویر طفن
مرگ، بند و زندان
فرهنگ لغت هوشیار
پیرا گردی، گشت، کلک چوب و نی که بر هم بندند و مشکی چند بر باد کرده بر آن نهند و بر آن نشسته از آب بگذرند، دیواره، شبگرد پارسی است توف زن پیر و شکسته دور چیزی گشتن گرداگرد گردیدن، طواف گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلو
تصویر طلو
ریزه هر چیزی، پای بستن نوزاد چارپای را گرگ گرگ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهو
تصویر طهو
کار، بریان کردن گوشت پختن، نان
فرهنگ لغت هوشیار
آمرزیدن و در گذشتن از گناه و عقوبت نا کردن مستحق عذاب را، مغفرت و پوشاندن ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفو
تصویر غفو
هم آوای عفو تله شیر، نرگس سرایندگان
فرهنگ لغت هوشیار