- طفره
- ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است
معنی طفره - جستجوی لغت در جدول جو
- طفره ((طَ رِ))
- پریدن، پریدن از بلندی
- طفره
- خیز برداشتن، جستن
طفره رفتن: کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن
طفره زدن: کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن، طفره رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
کبردیس از گیاهان
ار ار بانگ خر درون میان میانه
گودال، چاله، خندق
پیمان، پناه
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
کارد بزرگ، کرانه پیکان و تیزی آن
یکبار گرسنه شدن زردی، سیاهی از واژگان دو پهلو
مکافات، کیفر، پاداش، پاداش دادن
منزل نهم از منازل قمر پس از نثره، برای مثال نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳ - ۴۶۱)
روپوش که با آن روی چیزی را بپوشانند
خفت، سبکی، کنایه از مایۀ شرمندگی و خشم، خشم و غضب، خجالت، شرمندگی
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، گهزن، نشکرده، نشگرده، گزن
تکه ای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین می گسترانند و خوردنی ها را در آن می چینند، خوان، توشه دان مسافر، طعام و توشه
سفرۀ رنگین: کنایه از سفره ای که بر آن غذاهای گوناگون باشد
سفرۀ رنگین: کنایه از سفره ای که بر آن غذاهای گوناگون باشد
شگفت، تازه، نو، خوشایند، هر چیز نادر و شگفت، سخن ظریف و نیکو
نقطه ای سرخ رنگ در چشم شگفت آور، نغز
لای لجن، آب دفزک، فراخزیستی
برگ گلگلدار (درخت مقل)، مارگلگلی ماری است زهردار که بر پشت نگاره ای چون برگ گلگلدار دارد
گیاه نازک
اندلسی زیره دشتی
ناخنه چشم ناخنک. یا ظفره چشم. ناخنک، جمع ظافر، پیروز دان ناخنک چشم ناخنگیا از گیاهان
خجلت و خجالت، شرمسار، خجل، فال بد
پاکی، شستن به آب شستن آبشویی
پلید گربز: زن گروه مردم پر گردن در خروس، موی میانسر در آدمی، یال شیر، سپید سرخ نشان
روپوشی که با آن روی چیزی را بپوشانند
زکات بدن که در روز عید فطر داده میشود
جمع کافر، بی دینان ناسپاسان جمع کافر: (لشکر اسلام... گروهی انبوه از کفره فجره و طاغیه باغیه را بدار البوار فرستاده)
نفرت در فارسی کین رمیدگی ریغ آریغ آزیغ سیر دلی بیزاری تولیدن رمش فرمان، پنام چشم پنام، مردمگریز
وفرت در فارسی فراونی بسیاری
((سُ رِ))
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی ها را روی آن می چینند
سفره ابوالفضل: سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است
سفره عقد: سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدان می گذارند
سفره ابوالفضل: سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است
سفره عقد: سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدان می گذارند