ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 60هزارگزی خاور مسکون و26هزارگزی خاور شوسۀ سبزواران - بم، با 40 تن سکنه. مزارع قلیجانی، گردو اسفید، محمد قنبری و جو سفیدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در 60هزارگزی خاور مسکون و26هزارگزی خاور شوسۀ سبزواران - بم، با 40 تن سکنه. مزارع قلیجانی، گردو اسفید، محمد قنبری و جو سفیدی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کشندۀ طغرا، کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمان ها و نامه های پادشاه وقت بوده، طغرانویس، برای مثال ای که انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ - ۲۲۴)
کشندۀ طغرا، کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمان ها و نامه های پادشاه وقت بوده، طغرانویس، برای مِثال ای که انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ - ۲۲۴)
دهی است از دهستان سیاهو از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 104 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7 هزارگزی شمال راه مالرو گهره به سیاهو، کوهستانی و گرمسیر با 309 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، مزرعۀ اتاسین جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سیاهو از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس در 104 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7 هزارگزی شمال راه مالرو گهره به سیاهو، کوهستانی و گرمسیر با 309 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا خرما و مرکبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، مزرعۀ اتاسین جزء این ده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لقب امیر تیمور 736 - 807 هجری قمری) مؤسس سلسلۀ تیموریان (771 - 906 هجری قمری)، محمد قزوینی در ضبط این کلمه چنین نویسد: گورکان که به مغولی به معنی ’داماد’ است در وجه تسمیۀ آن ابن عربشاه (متوفی 854) که خود معاصر تیمور بوده است در کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور آرد: ’چون تیمور بر ماوراءالنهرمسلط شد و دختران پادشاهان را تزویج نمود در القاب او کلمه گورکان را اضافه نمودند که به مغولی به معنی داماد است، چه وی داماد پادشاه گردید و با ایشان پیوند نمود، راقم سطور گوید ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی المتوفی سنه 874 که معاصر شاهرخ پسر امیر تیمور و اولاد او بوده است، در کتاب المنهل الصافی و المستوفی بالوافی نیز عیناً همین وجه تسمیه را ذکر کرده در اول ترجمه حال امیر تیمور گوید ’و کورکان معناه باللغه العجمیه صهر الملوک’، سپس در اثناء ترجمه گوید، ’و اظهر العصیان علی السلطان حسین و استفحل امره و استولی علی ماوراءالنهر و تزوج بنات ملوکها فعند ذلک لقب بکورکان تقدم الکلام علی کورکان فی اول الترجمه’، و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا در شهر حال تیمور گوید: و اطلاق گورکان بروی به واسطۀ آن است که او داماد امیر حسین بن امیر مسلای بن امیر قزغن صاحب ماوراءالنهر است یا طغاجار برادر قراجار (جد امیر تیمور به زعم مورخین تیمور به دختر داماد چنگیزخان بود) و مستشرق شهیر فرانسوی کاترمر در ترجمه فصلی از مطلعالسعدین لعبد الرزاق السمرقندی راجع به ورود سفارتی از جانب خاقان چین به دربار شاهرخ گوید: ’چینیان امیر تیمور را به لقب یوئن فوما می خوانند زیرا که وی دختر شونتی آخرین پادشاه سلسلۀ یوئن را تزویج کرده بود، یوئن به اصطلاح چینیان نام سلسلۀ پادشاهان مغول است از اعقاب چنگیزخان که در چین سلطنت کرده اند و فوما به چینی به معنی داماد است و ترجمه تحت اللفظی کلمه گورگان است که نیز به ترکی به معنی داماد است، پس یوئن فوما به معنی داماد یوئن می شود، راقم سطور گوید دامادان چنگیزخان چنانکه رشیدالدین فضل اﷲ در جامعالتواریخ در ضمن تعداد دختران چنگیزخان اسامی آنها را ذکر می کند همه ملقب به گورگان بوده اند و بعد از اسم هریکی از آنها بلااستثناء کلمه گورکان ملحق است در عنوان دختر چهارم چنگیزخان گوید: ’دختر چهارم تومالون او را به پسر پادشاه قنقرات داد نام او گورکان هرچندکورکان داماد باشد نام او هم گورکان بوده’، و گویا گورکان نزد پادشاهان مغول یکی از درجات خانوادۀ سلطنتی بوده است، مثل شاهزاده و معادل آن در ملل دیگر وجود ندارد و عبارت ابن تغری بردی که در تفسیر گورگان گوید ’و معناه صهر الملوک’ و نمی گوید ’معناه الصهر’ مؤید این احتمال و تقریباً صریح در آن است، و شاید اینکه عثمانیها به بعضی از رجال دولت خود لقب فارسی داماد داده اند مانند ابراهیم پاشا و غیره منشأش همین مسئله باشد، (از بیست مقالۀ قزوینی ج 1 صص 52 - 55)
لقب امیر تیمور 736 - 807 هجری قمری) مؤسس سلسلۀ تیموریان (771 - 906 هجری قمری)، محمد قزوینی در ضبط این کلمه چنین نویسد: گورکان که به مغولی به معنی ’داماد’ است در وجه تسمیۀ آن ابن عربشاه (متوفی 854) که خود معاصر تیمور بوده است در کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور آرد: ’چون تیمور بر ماوراءالنهرمسلط شد و دختران پادشاهان را تزویج نمود در القاب او کلمه گورکان را اضافه نمودند که به مغولی به معنی داماد است، چه وی داماد پادشاه گردید و با ایشان پیوند نمود، راقم سطور گوید ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی المتوفی سنه 874 که معاصر شاهرخ پسر امیر تیمور و اولاد او بوده است، در کتاب المنهل الصافی و المستوفی بالوافی نیز عیناً همین وجه تسمیه را ذکر کرده در اول ترجمه حال امیر تیمور گوید ’و کورکان معناه باللغه العجمیه صهر الملوک’، سپس در اثناء ترجمه گوید، ’و اظهر العصیان علی السلطان حسین و استفحل امره و استولی علی ماوراءالنهر و تزوج بنات ملوکها فعند ذلک لقب بکورکان تقدم الکلام علی کورکان فی اول الترجمه’، و قاضی احمد غفاری در تاریخ جهان آرا در شهر حال تیمور گوید: و اطلاق گورکان بروی به واسطۀ آن است که او داماد امیر حسین بن امیر مسلای بن امیر قزغن صاحب ماوراءالنهر است یا طغاجار برادر قراجار (جد امیر تیمور به زعم مورخین تیمور به دختر داماد چنگیزخان بود) و مستشرق شهیر فرانسوی کاترمر در ترجمه فصلی از مطلعالسعدین لعبد الرزاق السمرقندی راجع به ورود سفارتی از جانب خاقان چین به دربار شاهرخ گوید: ’چینیان امیر تیمور را به لقب یوئن فوما می خوانند زیرا که وی دختر شونتی آخرین پادشاه سلسلۀ یوئن را تزویج کرده بود، یوئن به اصطلاح چینیان نام سلسلۀ پادشاهان مغول است از اعقاب چنگیزخان که در چین سلطنت کرده اند و فوما به چینی به معنی داماد است و ترجمه تحت اللفظی کلمه گورگان است که نیز به ترکی به معنی داماد است، پس یوئن فوما به معنی داماد یوئن می شود، راقم سطور گوید دامادان چنگیزخان چنانکه رشیدالدین فضل اﷲ در جامعالتواریخ در ضمن تعداد دختران چنگیزخان اسامی آنها را ذکر می کند همه ملقب به گورگان بوده اند و بعد از اسم هریکی از آنها بلااستثناء کلمه گورکان ملحق است در عنوان دختر چهارم چنگیزخان گوید: ’دختر چهارم تومالون او را به پسر پادشاه قنقرات داد نام او گورکان هرچندکورکان داماد باشد نام او هم گورکان بوده’، و گویا گورکان نزد پادشاهان مغول یکی از درجات خانوادۀ سلطنتی بوده است، مثل شاهزاده و معادل آن در ملل دیگر وجود ندارد و عبارت ابن تغری بردی که در تفسیر گورگان گوید ’و معناه صهر الملوک’ و نمی گوید ’معناه الصهر’ مؤید این احتمال و تقریباً صریح در آن است، و شاید اینکه عثمانیها به بعضی از رجال دولت خود لقب فارسی داماد داده اند مانند ابراهیم پاشا و غیره منشأش همین مسئله باشد، (از بیست مقالۀ قزوینی ج 1 صص 52 - 55)
دهی از دهستان دشت پیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در 22500گزی باختری اشنویه و پنج هزارگزی شمال ارابه رو آقبلاغ، دره و سردسیر، دارای 87 تن سکنه، آب آن از رود لورکان و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان دشت پیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در 22500گزی باختری اشنویه و پنج هزارگزی شمال ارابه رو آقبلاغ، دره و سردسیر، دارای 87 تن سکنه، آب آن از رود لورکان و چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
به معنی مغرب است. (منتهی الارب). جایی که آفتاب فرومی شود. (ناظم الاطباء) :مغربان الشمس، آنجای که آفتاب غروب می کند. (از اقرب الموارد) ، وقت فروشدن آفتاب، به صیغۀ تثنیه، مغرب و مشرق. (ناظم الاطباء)
به معنی مغرب است. (منتهی الارب). جایی که آفتاب فرومی شود. (ناظم الاطباء) :مغربان الشمس، آنجای که آفتاب غروب می کند. (از اقرب الموارد) ، وقت فروشدن آفتاب، به صیغۀ تثنیه، مغرب و مشرق. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 28 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان با 1363 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و راه آن ماشین رو است، و در حدود ده باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 28 هزارگزی جنوب باختر فلاورجان با 1363 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و راه آن ماشین رو است، و در حدود ده باب دکان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
صورتی از طمرجان، یا طحوان، یا طیم جان، یا طمیرخان که دیهی است از حوالی مرغزار آورد (معروف به کوشک زرد) از مرغزارهای فارس. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 134)
صورتی از طمرجان، یا طحوان، یا طیم جان، یا طمیرخان که دیهی است از حوالی مرغزار آورد (معروف به کوشک زرد) از مرغزارهای فارس. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 134)
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد در 2هزارگزی باختر مهریز. کوهستانی و معتدل با 2676 تن سکنه. آب آن از قنات، چشمه و رود خانه محلی. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی نساجی و کرباس بافی است. راه فرعی و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد در 2هزارگزی باختر مهریز. کوهستانی و معتدل با 2676 تن سکنه. آب آن از قنات، چشمه و رود خانه محلی. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی نساجی و کرباس بافی است. راه فرعی و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
معرب پهرست پهلوی، جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن، صورت اسامی چیزی. (فرهنگ فارسی معین). نوشته ای را نیز گفته اند که در آن اسامی کتابها باشد، و عربان فهرس میگویند. (برهان). نمودار. خلاصه. ملخص: شاهی که گر بیان دهد اخلاق او خرد فهرست بأس حیدر و عدل عمر شود. مسعودسعد. صاحب خبر غیب نخوانده ست بسدره چون سیرت نیکوش به فهرست سیر بر. سنایی. اشارات ومواعظ آن را که فهرست مصالح دین و دنیاست نمودار سیاست خواص و عوام ساخت. (کلیله و دمنه). فهرست مکارم باد اخبار تو عالم را تاریخ معالی باد آثار تو عالم را. خاقانی. مگر فهرست نیکوئی است آن خط که بی پرگار و بی مسطر کشیدی. خاقانی. عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده فهرست ملک از این دو برادر نکوتر است. خاقانی. چو گشت این سه فهرست پرداخته سخنهای با یکدگر ساخته. نظامی. ترکیب ها: - فهرست نویس. فهرست نویسی. رجوع به هر یک از این کلمات شود
معرب پهرست پهلوی، جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن، صورت اسامی چیزی. (فرهنگ فارسی معین). نوشته ای را نیز گفته اند که در آن اسامی کتابها باشد، و عربان فهرس میگویند. (برهان). نمودار. خلاصه. ملخص: شاهی که گر بیان دهد اخلاق او خرد فهرست بأس حیدر و عدل عمر شود. مسعودسعد. صاحب خبر غیب نخوانده ست بسدره چون سیرت نیکوش به فهرست سیر بر. سنایی. اشارات ومواعظ آن را که فهرست مصالح دین و دنیاست نمودار سیاست خواص و عوام ساخت. (کلیله و دمنه). فهرست مکارم باد اخبار تو عالم را تاریخ معالی باد آثار تو عالم را. خاقانی. مگر فهرست نیکوئی است آن خط که بی پرگار و بی مسطر کشیدی. خاقانی. عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده فهرست ملک از این دو برادر نکوتر است. خاقانی. چو گشت این سه فهرست پرداخته سخنهای با یکدگر ساخته. نظامی. ترکیب ها: - فهرست نویس. فهرست نویسی. رجوع به هر یک از این کلمات شود
نام یکی از امراء و فرماندهان لشکر هند در عصر محمود نبیرۀ فیروزشاه از سلسلۀ تغلقیه. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 269). وی با امیر تیمور گورکان مصاف داد و در آن مصاف میسرۀ لشکر هند با طغاخان و میر علی موجه ای بود و پس از مقابلۀ دو لشکر امیرزاده پیرمحمد از برانغار لشکر تیموری بر جرانغار مخالفان تاخته شمشیر به فیل سواری طغای خان رسانید، و وی را که در برابرش بود منهزم گردانید، تقریباً در حدود سال 795 هجری قمری (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 154) یکی از امراء ترکستان به روزگار محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). در تعلیقات آخر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 آمده است: این شخص برادر علی تگین است که در ص 526 (در چ ادیب ص 536) طغان با نون آمده است. حذف نون آخر در مورد بعضی اسمهای ترکی در سکه ها دیده میشود، مثل یغان که در سکه ها یغاست. (ترکستان بارتلد ص 284). رجوع به تعلیقات بر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 و رجوع به طغان بن علی شود
نام یکی از امراء و فرماندهان لشکر هند در عصر محمود نبیرۀ فیروزشاه از سلسلۀ تغلقیه. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 269). وی با امیر تیمور گورکان مصاف داد و در آن مصاف میسرۀ لشکر هند با طغاخان و میر علی موجه ای بود و پس از مقابلۀ دو لشکر امیرزاده پیرمحمد از برانغار لشکر تیموری بر جرانغار مخالفان تاخته شمشیر به فیل سواری طغای خان رسانید، و وی را که در برابرش بود منهزم گردانید، تقریباً در حدود سال 795 هجری قمری (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 154) یکی از امراء ترکستان به روزگار محمود غزنوی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). در تعلیقات آخر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 آمده است: این شخص برادر علی تگین است که در ص 526 (در چ ادیب ص 536) طغان با نون آمده است. حذف نون آخر در مورد بعضی اسمهای ترکی در سکه ها دیده میشود، مثل یغان که در سکه ها یغاست. (ترکستان بارتلد ص 284). رجوع به تعلیقات بر تاریخ بیهقی چ فیاض ص 695 و رجوع به طغان بن علی شود
سیف الاسلام، ظهیرالدین طغتکین. سرسلسلۀاتابکان دمشق که به آل بوری نیز اشتهار دارند. وی ازسال 497 تا 522 هجری قمری در شام پادشاهی کرد. رجوع به اتابکان دمشق شود. وی از رجال درباری تاج الدوله تتش بشمار میرفت و تا زمانی که تاج الدوله تتش برای جنگ و پیکار با برادرزادۀ خویش برکیاروق به ری اقامت داشت، طغتکین نیز با او همراه بود، پس از کشته شدن تتش، به دمشق بازگشت، و در تمام مدت فرمانروائی دقاق پسر تتش، طغتکین اتابک وی میبود. طغتکین مردی باشهامت و سهمگین و با تبهکاران بسیار سختگیر بود، و دیرگاهی در شام فرمانروائی کرد، تا در سال 522 در هفتم صفردنیا را بدرود گفت، و در مسجد الحدید دمشق، بجانب قبلۀ مصلی او را به خاک سپردند. ابن القلانسی گوید: مصحف شریفی را که عثمان بن عفان خلیفۀ سوم از مدینۀ منوره به طبریۀ شام انتقال داده بود، طغتکین از مسجدطبریه به جامع اموی دمشق نقل کرد. و پس از وفات طغتکین تاج الملوک بوری جانشین او گردید. (اخبارالدول قرمانی ص 281). گویند اتابک طغتکین بوری، محتسبی میطلبید، عالمی را بدو نام بردند، و او وی را بخواست، و گفت من ترا تولیت امر حسبه دادم که امر به معروف به ر مردم و نهی از منکر کنی، عالم گفت اگر چنین است حالی از این بالش و این مسند برخیز، چه این دو ابریشمین است، و این انگشتری از انگشت بیرون کن، چه از زر باشد از آنکه رسول صلوات الله و سلامه علیه، فرموده است که این دو بر زنان امت او روا و بر مردان حرام باشد. طغتکین در حال از بالش و مسند برخاست، و انگشتری بیرون کرد، و گفت امر شرطه نیز ترا سپردم و مردم محتسب بهیبت تر از او ندیدند. (معالم القربه ص 13). (در معالم القربه اسمی از طغتکین نبرده است). در دائره المعارف اسلام که به فرانسه تألیف شده سرسلسلۀ آل بوری را بدین طریق نام برده است: ’طغتکین بن عبدالله ، امین الدوله، ظهیرالدین، ابومنصور’. ابن الاثیر در حوادث سال 522 میگوید: در هشتم صفر این سال اتابک طغتکین وفات یافت. وی غلام تتش بود، مردی دانا و نیکخواه و مجاهد در راه اسلام بویژه در برابر فرنگیان و با رعایا نیک رفتار بود و با آنان به عدل و داد معاملت میکرد، لقبش ظهیرالدین. با تصریح ابن اثیر به اینکه ظهیرالدین لقب طغتکین بوده، و با تصریح ابن خلکان به اینکه طغتکین بن ایوب سیف الاسلام لقب داشته احتمال میرود ظهیرالدین بین هر دو مشترک، و سیف الاسلام مختص طغتکین بن ایوب بوده است و در تهذیب تاریخ ابن عساکر (ج 7 ص 58) آمده است: طغتکین، ابومنصور المعروف باتابک، بی آنکه لقبی برای او ذکر کند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 550 و اخبار الدوله السلجوقیه چ محمد اقبال ص 196 شود
سیف الاسلام، ظهیرالدین طغتکین. سرسلسلۀاتابکان دمشق که به آل بوری نیز اشتهار دارند. وی ازسال 497 تا 522 هجری قمری در شام پادشاهی کرد. رجوع به اتابکان دمشق شود. وی از رجال درباری تاج الدوله تتش بشمار میرفت و تا زمانی که تاج الدوله تتش برای جنگ و پیکار با برادرزادۀ خویش برکیاروق به ری اقامت داشت، طغتکین نیز با او همراه بود، پس از کشته شدن تتش، به دمشق بازگشت، و در تمام مدت فرمانروائی دقاق پسر تتش، طغتکین اتابک وی میبود. طغتکین مردی باشهامت و سهمگین و با تبهکاران بسیار سختگیر بود، و دیرگاهی در شام فرمانروائی کرد، تا در سال 522 در هفتم صفردنیا را بدرود گفت، و در مسجد الحدید دمشق، بجانب قبلۀ مصلی او را به خاک سپردند. ابن القلانسی گوید: مصحف شریفی را که عثمان بن عفان خلیفۀ سوم از مدینۀ منوره به طبریۀ شام انتقال داده بود، طغتکین از مسجدطبریه به جامع اموی دمشق نقل کرد. و پس از وفات طغتکین تاج الملوک بوری جانشین او گردید. (اخبارالدول قرمانی ص 281). گویند اتابک طغتکین بوری، محتسبی میطلبید، عالمی را بدو نام بردند، و او وی را بخواست، و گفت من ترا تولیت امر حسبه دادم که امر به معروف به ر مردم و نهی از منکر کنی، عالم گفت اگر چنین است حالی از این بالش و این مسند برخیز، چه این دو ابریشمین است، و این انگشتری از انگشت بیرون کن، چه از زر باشد از آنکه رسول صلوات الله و سلامه علیه، فرموده است که این دو بر زنان امت او روا و بر مردان حرام باشد. طغتکین در حال از بالش و مسند برخاست، و انگشتری بیرون کرد، و گفت امر شرطه نیز ترا سپردم و مردم محتسب بهیبت تر از او ندیدند. (معالم القربه ص 13). (در معالم القربه اسمی از طغتکین نبرده است). در دائره المعارف اسلام که به فرانسه تألیف شده سرسلسلۀ آل بوری را بدین طریق نام برده است: ’طغتکین بن عبدالله ، امین الدوله، ظهیرالدین، ابومنصور’. ابن الاثیر در حوادث سال 522 میگوید: در هشتم صفر این سال اتابک طغتکین وفات یافت. وی غلام تتش بود، مردی دانا و نیکخواه و مجاهد در راه اسلام بویژه در برابر فرنگیان و با رعایا نیک رفتار بود و با آنان به عدل و داد معاملت میکرد، لقبش ظهیرالدین. با تصریح ابن اثیر به اینکه ظهیرالدین لقب طغتکین بوده، و با تصریح ابن خلکان به اینکه طغتکین بن ایوب سیف الاسلام لقب داشته احتمال میرود ظهیرالدین بین هر دو مشترک، و سیف الاسلام مختص طغتکین بن ایوب بوده است و در تهذیب تاریخ ابن عساکر (ج 7 ص 58) آمده است: طغتکین، ابومنصور المعروف باتابک، بی آنکه لقبی برای او ذکر کند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 550 و اخبار الدوله السلجوقیه چ محمد اقبال ص 196 شود
قریه ای در یک فرسنگی مرو که گروهی از اهل علم از آن برخاسته اند مانند علی بن ابراهیم سلمی، ابوالحسن مروزی دارانی... (معجم البلدان). از بخشهای شهر قدیم طوس. (نخبهالدهر دمشقی ص 225). رجوع به دارگان شود
قریه ای در یک فرسنگی مرو که گروهی از اهل علم از آن برخاسته اند مانند علی بن ابراهیم سلمی، ابوالحسن مروزی دارانی... (معجم البلدان). از بخشهای شهر قدیم طوس. (نخبهالدهر دمشقی ص 225). رجوع به دارگان شود
عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید، (آنندراج)، کنایه از کان لعل و یاقوت، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود، (آنندراج)
عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید، (آنندراج)، کنایه از کان لعل و یاقوت، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود، (آنندراج)
دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 52 هزارگزی جنوب باختری شیراز و در 28 هزارگزی شوسۀ شیراز به کازرون محلی است جلگه ای با هوای معتدل. تعداد سکنه آن 128 تن و زبانشان فارسی و لری است و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از رودخانه قره آغاج و محصولاتش غلات و لبنیات و حبوبات میباشد و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 52 هزارگزی جنوب باختری شیراز و در 28 هزارگزی شوسۀ شیراز به کازرون محلی است جلگه ای با هوای معتدل. تعداد سکنه آن 128 تن و زبانشان فارسی و لری است و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از رودخانه قره آغاج و محصولاتش غلات و لبنیات و حبوبات میباشد و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 11000 گزی شمال کرج و 54 هزار و سیصدگزی تهران متصل براه کرج به چالوس، در درۀ رود کرج، سردسیر، دارای 221 تن سکنه، آب آن از رود کرج، محصول آنجا غلات و میوه و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 92 هزارگزی شمال باختری راور و 170 هزارگزی شمال راه فرعی راور به یزد، دارای 40 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 11000 گزی شمال کرج و 54 هزار و سیصدگزی تهران متصل براه کرج به چالوس، در درۀ رود کرج، سردسیر، دارای 221 تن سکنه، آب آن از رود کرج، محصول آنجا غلات و میوه و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و دبستانی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ده کوچکی از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 92 هزارگزی شمال باختری راور و 170 هزارگزی شمال راه فرعی راور به یزد، دارای 40 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)