- طغار
- نادرست نویسی تغار تغار
معنی طغار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نم، زه، ندا، عقیق وار
سختی و محنت
زی بی حیا و بد زبان
طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
آوند تهی، چاه پر آب خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود سنگ گاز ران حجر لوقواغرافس
خوار شدن کوچک، خرد، جمع صغیر
اشخاص فرومایه، اوباش
ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند. در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند، برای مثال به طاق آن دو ابروی خمیده / مثالی را دو طغرا برکشیده (نظامی۲ - ۲۹۰) ، کنایه از فرمان، حکم، کنایه از ابروی خوب رویان
سختی، درشتی، محنت، بانگ، نعره، فریاد سهمناک، فغان
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
طاغی ها، سرکش ها، طغیان کننده ها، گردنکش ها، جمع واژۀ طاغی
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵) ، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند، جمع واژۀ صغیر
دبیره چرغانی خطی که بر شکل کمان باشد خط قوسی، خطی که بر صدر فرمان ها بالای بسم الله می نوشته اند به شکل قوس شامل نام و القاب سلطان وقت و آن در حقیقت حکم امضا و صحه پادشاه را داشته است
طاق بودن مفرد بودن مقابل جفتی
نام ترکی، کاهیده طغیان سرکشی شاهباز شاهین، نامی از نامهای ترکی. توضیح طوغان
ناکس و فرومایه از مردم، فرومایگان
طاق بودن مفرد بودن مقابل جفتی، جمع طاغی، سرکشان
بلاها و سختیها
تردست، عیار
اندازه، برابر
چست و چالاک، پرنده
نیزه در گذرنده نیزه تیز، جمع فغره، شکفتگان شکفته ها
از ریشه پارسی مغ مغوک مغاک دهار دهارش پر از کان زر یکسره (اسدی) شکفت گریستک
جوشنده و جوشان زخم خون چکان
نم و رطوبت، نم کشیده، خیس شده
سختی و محنت
فریاد و فغان
آواز بلند، فریاد سهمناک