جدول جو
جدول جو

معنی طسات - جستجوی لغت در جدول جو

طسات
(طَسْ سا)
جمع واژۀ طس ّ و طسّه و طسّه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طست
تصویر طست
تشت، ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر می شویند، لگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاغی ها، سرکش ها، طغیان کننده ها، گردنکش ها، جمع واژۀ طاغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاسات
تصویر طاسات
مجموعه ای از سی و پنج ظرف چینی، شیشه ای یا فلزی که برحسب کوچکی و بزرگی، ضخامت و نازکی و کم و زیاد بودن مایع داخل آن ها، اصوات آن ها تنظیم می شد و نوازنده به وسیلۀ ضرباتی که به آن ظروف می زد نت ها و آهنگ های مختلف تولید می کرد، نوعی ساز کوبه ای که در قدیم با دم گام نواخته می شد و در جنگ ها روی فیل یا اسب قرار می دادند و با کوبیدن بر آن اعلان جنگ می کردند
فرهنگ فارسی عمید
(طَسْ سا)
تشتگر. (منتهی الارب) (آنندراج). سازندۀ تشت. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
طساء. رجوع به طساء شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
تشت. و هو طس ّ، ابدل احدی السینین تاء للاستثقال، فاذا جمعت او صغرت، ردت السین لانک فصلت بینهما بواو او الف او یاء، فقلت طسوس و طساس فی الجمع و طسیس فی التصغیر. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت، سیطل. طست. فارسی معرب. (جمهرۀ ابن درید از سیوطی در المزهر). و اصل آن تشت است:
نگه کن سحرگاه بر طست سیمین
به زر اندرون درّشهوار دارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 86، 193، 221 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
دهی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر در 5هزارگزی جنوب بزمان و 6هزارگزی باختر راه مالرو ایرانشهر به بزمان. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی با 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سات ت)
سته و ست، و اصل آن سدس بوده، و سین به ت بدل شده و دال در آن ادغام گردیده است. (تاج العروس) (منتهی الارب در مادۀ س ت ت)
لغت نامه دهخدا
خوابیدن و خواب کردن باشد، (برهان) (آنندراج)، خواب و خوابیدگی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جمع واژۀ طاهی، بمعنی گوشت پز. بریان ساز. نان پز. پزندۀ هر نوع خوردنی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جنسی از نخل که در مصر میشود. (فهرست مخزن الادویه). در فرهنگ نفیسی آمده: قسمی از خرمابن در بصره
لغت نامه دهخدا
(طُ ر ر)
جمع واژۀ طرّه
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ بَ)
موضعی است که عساکر مدیانیان از حضور جدعون بدانجا فرار نمودند. (سفر داوران 7:27) و گروف گمان دارد که ارتفاعش تخمیناً 60 قدم و بطرف اردن مقابل بیان واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ناگوارد شدن و دل گرفتن از روغن و چربش، شرم داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: طساء فلان، اذا استحیی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَسْ سا)
نسبتی است که به ابوالفضل بن زیاد البغدادی داده اند از آن جهت که تشتگر بود و معروف گردید به طساس بغدادی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ طس ّ و طسّه و طسّه و طست
لغت نامه دهخدا
(طَسْ سا)
کثیر. بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
کثیر. بسیار. یقال: رأیته فی طسام الغبار، ای فی کثیره. طسام و طسّام مثله. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَسْ سا)
گرد بالارفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
طغاه. ج طاغی: فی الجمله چون آن حدود از طغات پاک شد. (جهانگشای جوینی). و آن حدود را چندانک از طغات پاک کند، او را مسلم باشد. (جهانگشای جوینی). و خراسان از طغاه و عداه پاک گشت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ طاس، به معنی آوند، رجوع به طاس شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کثیر. بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طساس
تصویر طساس
از ریشه پارسی تشتگر تشت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاق بودن مفرد بودن مقابل جفتی، جمع طاغی، سرکشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سات
تصویر سات
ششم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طست
تصویر طست
معرب لگن، تشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسام
تصویر طسام
فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
غوزه خرما خرمای نارسیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاس، بخشی از آلات موسیقی قدیم و آن سازهایی است که برای هر صدایی یک سیم دارند و در نوازندگی با آنها انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمی گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
((غَ))
غوزه خرما، خرمای نارسیده
فرهنگ فارسی معین
سالم، درست، پابرجا، چابک
فرهنگ گویش مازندرانی
ساخته شده، آن چه را که برای امری تدارک می بینند و تهیه
فرهنگ گویش مازندرانی
هفت
دیکشنری اردو به فارسی