جدول جو
جدول جو

معنی طزیان - جستجوی لغت در جدول جو

طزیان
(طَ)
از قرای دیاربکر است. (معجم البلدان). و منسوب بدان طزیانی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طغیان
تصویر طغیان
از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیان
تصویر طیان
عسل، مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گل ها و گیاهان فراهم می آورد و در کندوی خود خالی می کند، نوش، شهد، لعاب النّحل، انگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیان
تصویر طیان
کسی که کارش گل کاری یا گچ مالیدن به دیوار است، بنّا، گل کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، مقابل سود، خسارت، ضرر
زندگی دادن، زیاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریان
تصویر طریان
حادث شدن، پیدایش
فرهنگ فارسی عمید
(حُ ضَ)
حادث شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نو درآمدن. (کنزاللغات) ، وارد شدن چیزی در چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). بر سر چیزی درآمدن. (کنزاللغات)
لغت نامه دهخدا
(دِزْ)
دهی است از دهستان مرکزی بیارجمند، شهرستان شاهرود. واقع در 18هزارگزی خاور بیار، با 400 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. معدن مس دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(غُزْ)
جمع واژۀ غزی (منسوب به غز) همان غزان جمع غز است. غوزیان. رجوع به غز و غزان شود: و از آنجا بر زمین غزیان گذرد تا باز به آبسکون رسد. (التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ص 170). و راه اجتیاز او (بغراخان) بر منازل حشم غز بود و غزیان چند مرحله بر عقب او میرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272هجری قمری ص 121). در نسخۀ خطی همین کتاب متعلق به کتاب خانه لغت نامه ص 90 نیز ’غزیان’ نوشته است
لغت نامه دهخدا
(طَ هََ)
سرکوه، تراشۀ چوب. (منتهی الارب) ، کوزه آویز. (مهذب الاسماء در سه نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(طُلْ)
جمع واژۀ طلی. (منتهی الارب). رجوع به طلی ّ شود
لغت نامه دهخدا
(طُلْ / طِلْ)
جمع واژۀ طلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کوهی است. (منتهی الارب). نام قلۀ کوهی است در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِرْ ریا)
خوان ها. (منتهی الارب) (آنندراج). تریان. ج، طریانات. (مهذب الاسماء). طبق. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
درگذشتن از اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). از حد درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17) ، (ترسانیدن ما) ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزهالحد باشد. (تفسیر ابوالفتوح سورۀ بنی اسرائیل آیۀ 60). زیاده روی. تجاوز از حد. تجاوز از قدر. اعتداء از حدود و مقادیر، گمراهی، بلند شدن و درگذشتن از حد کفر. (منتهی الارب) (آنندراج)، بطر. سرکشی کردن از حق. (منتهی الارب). زیادتی کردن در معاصی و ظلم. (منتهی الارب) (آنندراج). اسراف در ظلم و گناه. غلو درکفر. و بعید نیست که اصل آن تورانز یونانی باشد و تیران فرانسه هم از آن است. و عرب هم که ’ملک الروم’را در کتب تواریخ به لفظ طاغیه تعبیر میکنند در وجه تسمیۀ آن گویند: لکثره طغیانه و فساده. رجوع به توران شود، نافرمانی. سرکشی:
تجربت کوفته دلی است مرا
نه خطائی در او نه طغیانی.
مسعودسعد.
، موج زدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن و بالا زدن آب رود و جز آن بیش از حد. به جوش آمدن. جوشیدن. آشوب شدن دریا و رود و مانند آن، جوشیدن خون، بانگ کردن گاو، بسیار آب آوردن سیل. (منتهی الارب) (آنندراج). آب خیز،
{{اسم}} به عربی گاو وحشی کوچک را نامند. (فهرست مخزن الادویه). (این معنی در عرب به لفظ طغیا آمده و افزودن نون ناشی از تحریف نساخ است)،
{{اسم مصدر}} مجازاً، بمعنی افزونی و کثرت استعمال این درافزونی چیزهای نامرغوب و از این باعث گاهی بمعنی ظلم و بی فرمانی آمده. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- طغیان آبها، مقابل نقصان. افزون شدن آب. کثرت آب. غلبۀ آب.
- امثال:
اشک کباب مایۀ طغیان آتش است.
طغیان رونده بر قلم است:
مثل زنند که طغیان رونده بر قلم است
چرا برون نرود چون برون رود طغیان.
ادیب صابر.
صاحب تیغ و قلم عالی علاءالملک آن که او
از قلم جز تیغ تیزش حرف طغیان برندارد.
سیف اسفرنگ.
با سر تیغ زبان تو خیال طغیان
از قلم دور نباشد که مر او را دو سر است.
سیف اسفرنگ.
تهمت طغیان نبندد هیچ عاقل بر قلم
گر به تلقین ضمیرت کار فرماید دبیر.
سیف اسفرنگ
لغت نامه دهخدا
(خَزْ)
شرمنده و شرمگین. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). ج، خزایا
لغت نامه دهخدا
(اَزْ)
جمع واژۀ زین
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ / دِ پَ)
آراسته شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُزْ)
قریه ای است از هرات. (مرآت البلدان ج 1 ص 199). از قراء هرات است و ابوبکر عبدالله بن محمد بزیانی کرامی مذهب متوفای 526 ه. ق. از آنجاست. (حاشیۀ بیهقی) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
در گذشتن از اندازه، نافرمانی سرکشی، آپخشی، جوشیدن، بانگیدن گاو، گستاخی از حد خود تجاوز کردن از اندازه در گذشتن، نا فرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا یا رود، تجاوز از حد، نافرمانی سرکشی، گستاخی. یا طغیان قلم. سرکشی قلم نویسنده تحت تاثیر احساسات و بر خلاف اراده او
فرهنگ لغت هوشیار
راز گلکار لاد گر، گرسنه: مرد نادرست نویسی تیان دیگ بزرگ، یاس دشتی از گیاهان مرد گرسنه، گلگر گلکار بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریان
تصویر طریان
نو پدیدی در خود زایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیان
تصویر طلیان
زردی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، ضرر، خسارت و کمی آسیب، صدمه، گزند، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیان
تصویر طغیان
((طُ))
از حد خود گذشتن، نافرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا، گستاخی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیان
تصویر زیان
خسارت، آسیب، کاستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیان
تصویر طیان
((طَ یّ))
مرد گرسنه، گلگر، گلکار، بناء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیان
تصویر زیان
ضرر، خسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طغیان
تصویر طغیان
خروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری
متضاد: انقیاد، فرمانبرداری، انقلاب، بلوا، شورش، نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زیان
تصویر زیان
Detriment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیان
تصویر زیان
ущерб
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیان
تصویر زیان
Schaden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیان
تصویر زیان
шкода
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیان
تصویر زیان
szkoda
دیکشنری فارسی به لهستانی