جدول جو
جدول جو

معنی طزرق - جستجوی لغت در جدول جو

طزرق
(طَ زَ کَ)
دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار در 6هزارگزی شمال باختری ششتمد، سر راه مالرو عمومی استاج. کوهستانی و معتدل با 426 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و بادام و میوه. شغل اهالی زراعت و باغداری و کرباس و چادرشب بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طارق
تصویر طارق
(پسرانه)
ستاره صبح، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ازرق
تصویر ازرق
کبود، نیلگون، آبی، خط هفتم جام شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طارق
تصویر طارق
هشتاد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه، درشب آینده، به شب پیدا شونده، آینده در شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طزر
تصویر طزر
خانۀ زمستانی
کاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرق
تصویر طرق
طریق ها، راه ها، مسیرها، روش ها، طریقه ها، رسم ها، مسلک ها، مذهب ها، جمع واژۀ طریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرق
تصویر زرق
نابینا شدن، کبود شدن، کبودرنگ شدن، کبودی، نیرنگ، تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرق
تصویر زرق
تزویر، دورنگی، ریاکاری
زرق و برق: کنایه از زر و زیور، جلوه و زیبایی ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
(طُ عَ)
دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان در 42هزارگزی شمال خاوری دامغان و 24هزارگزی شمال شوسۀ دامغان به شاهرود. کوهستانی و سردسیر با 705 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبنیات و مختصر میوه. شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای برای تأمین معاش زمستان به مازندران میروند. صنایع دستی زنان کرباس بافی. از طریق مهماندوست و بق اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طَ رِ)
فال سنگک گیرنده. رجوع به طرقات شود
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ)
جمع واژۀ طرقه
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
جمع واژۀ طریق. راهها.
- وزارت طرق، وزارتی که ادارۀ شاهراه ها کند به ساختن و ترمیم. وزارت راه. (فرهنگستان).
، نحوه ها. نمطها: ارتفاعات آن را حاصل میکند و به سبل و طرق آن میرساند. (تاریخ بیهقی). و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده، و طرق و سبل آن بگردیده. (تاریخ بیهقی). از اوقاف این تربت نیکو اندیشه باید داشت تا به طرق و سبل رسد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نام کتابی هندی که به عربی نقل شده است. (فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش بابک شهرستان یزد در 53هزارگزی شمال شهر بابک، کنار راه مالرو طزرج به شهر بابک. کوهستانی، معتدل و مالاریایی با64 تن سکنه. آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی از نواحی ابیورد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن زیاد. بلاذری در کتاب فتوح البلدان گوید. واقدی نقل کند که طارق بن زیاد عامل موسی بن نصیر بسوی اندلس لشکرکشی کرد. او اوّل کسی بود که به جنگ با اندلسیان پرداخت و اقدام او در جنگ به سال 92 هجری قمری بود. الیان که والی مجاز اندلس بود با طارق دیدار کرد و طارق او را امان داد مشروط بر آنکه طارق و همراهانش را از دریا با کشتی به اندلس رساند. الیان آن شرط پذیرفت و آنان را به اندلس رسانید. طارق بمجرد رسیدن به اندلس شروع بجنگ کرده و در همان سال 92 اندلس را فتح کرد. بنابر عقیدۀ مورّخان پادشاه آنجا از خانوادۀ اشبان بود که اصلاً ازاصبهان بوده اند. موسی بن نصیر چون از فتح اندلس با خبر شد نامه ای بطارق نبشت مبنی بر آنکه مسلمانان را بهلاکت و فتنه انداختی و رای کارزار دادی و ضمناً فرمان داد که از قرطبه تجاوز نکند و خود بسوی قرطبه رهسپار شد. چون موسی به قرطبه رسید و با طارق دیدار کرد، طارق وسایل ترضیۀ او را فراهم ساخت او نیز خشنود گردید. طارق شهر طلیطله را که پایتخت اندلس بود فتح کرد این شهر مجاور افرنجه است. طارق در طلیطله به مائده ای دست یافت که آن را تسلیم موسی کرد و موسی هنگامی که ولید بن عبدالملک از دمشق بازمیگشت و در آنحال بیمار بود آن مائده را به ولید پیشکش کرد. (فتوح البلدان ص 239). و بیرونی گوید: طارق غلام موسی بن نصیر از سرداران دورۀ خلافت ولید بن عبدالملک بود که در سال 92 کشور اندلس را فتح کرد. و جبل الطارق منسوب به او است. رجوع به جبل شود. در سال 92 طارق غلام موسی بن نصیر از ناحیۀ زمین مغرب عبور کرد و خود را به اندلس رسانید. پادشاه آن کشور را در حالی که بر سریری که بر بالای آن گنبدمانندی نهاده شده و به جواهر گرانبها مکلل بود و بر پشت دو چارپا به رسم گردونه های یونانیان (مراکب القتال) که هندوان آن را ’رتو’ گویند و مانند رخ شطرنج ساخته شده سوار بود در میدان جنگ بکشت. و در این وقت بسیار دیده شد که یکی از لشکریان طارق از بر ابره باری را که محتوی گوهرهای قیمتی و دیباهای خسروانی بود به گزافه به یکی از لشکریان تازی به یک یا دو درهم میفروخت. در سال 93 موسی بن نصیر بسوی اندلس رهسپار شد و در آنجا او را با طارق دیدار افتاد و با یکدیگر بشهر طلیطله شدند و آنجا را فتح کردندو مائده ای را که بحضرت سلیمان علیه السلام نسبت میدادند در آن شهر بیافتند (نسبت مائده به آن حضرت مبنی بر طور و طریقۀ همیشگی است که هر چیز شگفت آور و هر ابزار ساخته شده ای را که دور از کار دست آدمی و دور از اندیشۀ عامه باشد به سلیمان نسبت دهند یا هر بنا و غوّاصی را بشیاطین مقهور به دست آن حضرت منسوب دارند). و این مائده مرکب و آمیخته از زر و سیم و گوهرنشان بود و در سه طوق (کذا) بار استر نهاده شده بود. آنگاه طارق یکی از پایه های مائده را باز کرده و پایه ای از آهن بجای آن نهاد تا موسی بن نصیر را مغلوب سازد. در یکی از شهرهای اندلس بخانه ای راه یافتند که بیست و چهار تاج از تاجهای پادشاهان اندلس در آنجا بودو هیچکس بهای یکی از آنها نتوانستی کردن، گویا برای نگاهداری یادگار هر پادشاهی تاج او را در آن خانه مینهاده اند تا شماره و تواریخ پادشاهی یکایک را بواجبی ضبط و نگاهداشته باشند. یا آنکه این عمل از جملۀ رسوم و آداب معمولۀ مردم اسپانیا بوده است. و در سال 92 موسی بن نصیر نزد ولید بن عبدالملک شد و مائدۀ معهود را برسم هدیه نزد وی نهاد، طارق گفت من بدین مائده دست یافتم نه موسی، لیکن رعایت حشمت را بدو واگذاشتم. ولید گفتار طارق را دروغ گمان برد، لیکن طارق بواسطۀ تصرفی که در پایۀ مائده کرده بود با اندیشۀ فارغ ولید را گفت از موسی تحقیق کند. موسی گفت من مائده را به همین حال به دست کردم، در آن وقت طارق پایه را بیرون کرد و بنمود، خلیفه بر صدق دعوی وی یقین کرد و وی را جایزه ای بخشید و موسی را دروغزن خواند. (الجماهر ص 69 و 70). مؤلف الاعلام ولادت وی را به سال 50 و وفات او را به سال 102 هجری قمری دانسته و گوید: وی فاتح اندلس بود و اصل او از بربر است، بر دست موسی بن نصیر اسلام پذیرفت و از نیرومندترین مردان وی بشمار میرفت. چون موسی از فتح طنجه با پیروزی بازگشت طارق را به سال 89 در طنجه والی گردانید و وی تا اوائل سال 92 در طنجه اقامت گزید. موسی قریب دوازده هزار تن که بیشتر آنان بربر بودند برگزید و آنان را بفرماندهی طارق بمحاربۀ اندلس گسیل داشت. طارق لشکریان را از دریا بگذراند و بر کوهی که بعداً بنام خود اوشهرت یافت (جبل الطّارق) استیلا یافت و دژ قرطاجنه را بگشود و پس از سوزاندن کشتیهای حامل لشکریان اندلس و پیکار با ’ردریک’ پادشاه آنجا و کشته شدن وی، طارق نشیب و فراز زمین اندلس را درنوردید، تا اشبیلیه واستجه را نیز بگشود و کسانی را هم برای گرفتن قرطبه و مالقه روانه کرد، و سپس پایتخت اندلس ’طلیطله’ را تسخیر ساخت. آنگاه بقصد گشودن بلاد شمالی آن کشور، از وادی الحجاره و وادی دیگری که بعداً بنام فج طارق معروف گردید بگذشت، و بر چندین شهر دیگر از شهرهای اندلس که از آن جمله ’مدینۀ سالم’ بود استیلایافت و مائدۀ حضرت سلیمان را در آن شهر به دست آورد و به سال 93 به طلیطله بازگشت و با موسی بن نصیر درآنجا دیدار کرد، وی را از دور در رفتن بشهرها و ابرام در فتوحات و بی محابا درآمیختن با مردم ترسانده بود، موسی بن نصیر هم بتلافی این امر در این ملاقات طارق را از فرماندهی لشکر معزول ساخت. لکن ولید بن عبدالملک میانۀ موسی و طارق را گرفت و بین ایشان آشتی افکند و بار دیگر طارق را بفرماندهی لشکر برگزید و طارق نیز به پیکار با اندلسیان ادامه داد و از شرق طلیطله تا سرچشمۀ نهر تاجه بالا رفت و در فتح سرقسطه ازموسی بن نصیر استعانت جست و آن شهر را به اتفاق یگدیگر گشودند. آنگاه طارق به شهرهای طرطوشه و بلنسیه و شاطبه و دانیه نیز قدم نهاد و در سال 96 هجری قمری بر حسب فرمان ولید به اتفاق موسی بن نصیر بشام رفت. فی الجمله اقوال مورخان در پایان کار طارق در کشور اندلس مضطرب بنظر می آید و ارجح آن است که پس از سال 96 دیگر فرماندهی نیافت. (الاعلام ج 2 صص 441- 442). درباره اصل و نسب طارق، احمد مقری آرد: طارق بن زیاد بن عبدالله ایرانی، و از مردم همدان است و برخی گویند وی مولای موسی نبوده بلکه از مردم صدف بوده است و بقولی وی از موالی ایشان بشمار میرفته است ولی برخی از اعقاب او در اندلس ولاء موسی رانسبت به وی بشدت انکار میکنند و برخی هم گفته اند اوبربر و از مردم نفزه است. (نفح الطیب ج 1 ص 119)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
محدث. ابونواس ذکر او در این شعر آورده است:
حدثنی الازرق المحدّث عن
عمرو بن شمر عن ابن مسعود
لایخلف الوعد غیر کافره
و کافر فی الجحیم مصفود.
(عیون الاخبار ابن قتیبه جزء 5 ص 140)
جدی قدیم از اجداد عرب در جاهلیت، نسب وی بعمالقه (از عرب بائده) پیوندد و منازل بنی الازرق در حجاز است و بدین ازرق، منسوبست ازرقی صاحب تاریخ مکه. (الاعلام زرکلی)
یشکری. ابن عبدربه از او روایت کند. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 115)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نیلگون. (غیاث اللغات). کبود. (غیاث اللغات). آبی. زاغ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
فلک مر جامه ای را ماند ازرق
ورا همچون طراز خوب، کرکم.
منجیک یا بهرامی.
بر صنم دیگر، پارۀ یاقوت ازرق آبدار بود بوزن چهار صد و پنجاه مثقال. (ترجمه تاریخ یمینی ص 413).
لغت نامه دهخدا
(رِ)
موضعی است. (معجم البلدان) ، قریه ای است به افریقا
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آبی است در طریق حاج شام در پائین تیماء، نام شهری که ازرمیدخت بناکرده است. (برهان). یاقوت گوید که این شهر بنام ملکۀ اواخر عهد ساسانی نامیده شده و آن شهرکی است قرب قرمسین (کرمانشاه) و من از کسی آنرا بتقدیم راء بر زاء شنیده ام و گویا درست همان باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام محلی در 16400متری مشهد، بین مشهد و جیم آباد، کنارراه مشهد به کاریز و برای کسی که از طریق نیشابور عازم مشهد باشد، میان باج ساروق و مشهد و در 908900متری طهران و در جنوب مشهد واقع است. و هر گاه از مشهدعازم تربت حیدریه باشند طرق میان مشهد و باج ساروق واقع و 11050متری مشهد است. قریه ای است به دوفرسنگی مشهد رضا علیه السلام بین راه طهران و مشهد. و رجوع به تروق و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 183 و 314 و تاریخ افشاریه و زندیه موسوم به مجمل التواریخ ص 95 و 316 شود. دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد در 70هزارگزی جنوب مشهد سر راه شوسۀ شهنه به نیشابور. جلگه، معتدل، با 5541 تن سکنه. آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
خط چهارم از هفت خط جام جم. (برهان). خط چهارم از جام باده:
باده در جام تا خط ازرق
شعله در بحر اخضر اندازد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرق
تصویر زرق
ریا و مکر و دروغ و نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تچر تجر خانه زمستانی را گویند، کوشک قصر کوشک، خانه زمستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرق
تصویر طرق
جمع طریق، راهها
فرهنگ لغت هوشیار
کبود نیلی، کبودچشم زاغ چشم سبز چشم، نابینا کور، از ویژه نام ها، بازشکاری، دشمن آشکار کبود نیلگون، کبود چشم زاغ چشم سبز چشم کسی که سیاهی چشم او مایل به کبودی یا سبزی یا زردی باشد، نابینا کور اعمی، آسمان سپهر، دنیا، خط چهارم از هفت خط جام جم و جام باده. یا جامه ازرق. جامه صوفیان که برنگ کبود بود. یا چرخ ازرق. آسمان سپهر یا خرقه ازرق. جامه صوفیان یا گل ازرق. گل کبود نیلوفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزرق
تصویر وزرق
پارسی تازی گشته باز جره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طارق
تصویر طارق
در شب پیدا شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرق
تصویر طرق
((طُ رُ))
جمع طریق، راه ها، روش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرق
تصویر طرق
((طَ رْ))
زدن، شاشیدن ستوران در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طزر
تصویر طزر
((طَ زَ))
قصر، خانه زمستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طارق
تصویر طارق
((رِ))
راه رونده در شب، مجازاً، دزد، فالگیر، ستاره صبح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازرق
تصویر ازرق
((اَ رَ))
کبود، نیلگون، کبود چشم، نابینا، خط چهارم از هفت خط جام جم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرق
تصویر زرق
((زَ))
تزریق، کبودی، دورویی، نفاق
فرهنگ فارسی معین
شب رو، دزد، غافلگیر، ستاره صبح
فرهنگ واژه مترادف متضاد