جدول جو
جدول جو

معنی طریدان - جستجوی لغت در جدول جو

طریدان
(طَ)
تثنیۀ طرید. شب و روز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طریدان
شب و روز
تصویری از طریدان
تصویر طریدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طریان
تصویر طریان
حادث شدن، پیدایش
فرهنگ فارسی عمید
(طِرْ ریا)
خوان ها. (منتهی الارب) (آنندراج). تریان. ج، طریانات. (مهذب الاسماء). طبق. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
دهی است از بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 86هزارگزی جنوب خاوری مسکون واقع و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است به قنسرین، اطمی است به مدینه مر آل حارث بن سهل را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دانۀ کوچک سیاهی که در میان گندم یافت میشود. (دزی ج 2 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(حُ ضَ)
حادث شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نو درآمدن. (کنزاللغات) ، وارد شدن چیزی در چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). بر سر چیزی درآمدن. (کنزاللغات)
لغت نامه دهخدا
(مَحْوْ شُ دَ)
ظاهراًبمعنی راهزنی کردن و دزدی و عیاری است:
مر او را خود ز جنس خود رهاندی
که شد طرار در ایمان طریدن.
ناصرخسرو (دیوان ص 366).
و رجوع به تریدن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تثنیۀ ورید. دو رگ گردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ورید شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نوعی از کاسنی باشد و آن مانند گل خسک زرد و خاردار می باشد و به عربی قرطم بری خوانند و بجای غین فا نیز آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نباتی است که در بهار روید و گل او مانند خسک بود و زرد و گرد بر گرد گل خارداشته باشد و به شیرازی انگویر و آن قرطم برّی بود و منفعت وی آن است که اگر طبیخ وی بر گزیدگی افعی ریزند درد ساکن کند و اگر بر عضو سلیم ریزند همان درجه زحمت پیدا کند که از گزندگی افعی بهم رسد. (اختیارات بدیعی). طریفولیون است و گویند قرطم بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن). طریفولیون است و قرطم بری را نیز نامند و شیخ الرئیس در قانون گفته: نباتی است ربیعی، تخم آن شبیه به عصفر، طبیخ آن را چون بر نهش افاعی بریزند تسکین وجع آن دهد و چون بر عضو سلیم بریزند احداث وجعی مانند وجع نهش افعی کند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به طریفولیون و طریفایون و طریفیلون شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
گیاهی است. مستوفی گوید:گلش مانند معصفر است، پخته بر افعی گزیده نهند، درد ساکن کند و زهر برآورد. نزهه القلوب خطی در تحت عنوان ’الادویه’ گوید قرطم بری است. رجوع به طریفان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
صورتی از صور فلکی جنوبی و ستارۀ آخرالنهر در آن است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهر اریدان، اریدانوس. نام قدیم شط پو: ویقال ان الذی یسمّی من صمغه (صمغ شجره حور رومی) فی النّهر الذی یسمی اریدانوس یجمد فی النّهر. (ابن البیطار). هردوت در باب صفحات غربی اروپا گوید که نمیتواند چیزی بگوید زیرا اطلاعات صحیحی در این باب ندارد و گفته های دیگران را هم نمیتواند باور کند. مثلاً میگویند رودی هست که نامش اریدان است و بدریای شمال میریزد و کهربا را از آن رود بدست می آورند. (ایران باستان ص 636)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بریدگان
تصویر بریدگان
قاصدان، پیکان، نامه بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدان
تصویر ربیدان
پا کلاغی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویدان
تصویر بویدان
ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمدان
تصویر درمدان
زوزندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیدان
تصویر جدیدان
روز و شب تثنیه جدید، شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته خرمدان کیسه چرمی که در آن دانگ (سکه) و زر برگ نهند کیسه ای چرمین که در آن پول و اشیا دیگر گذارند: (چونک حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند) (مثنوی) توضیح این کلمه بصورت (جرمدان) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارندان
تصویر ارندان
انکار و حاشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریان
تصویر طریان
نو پدیدی در خود زایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
دزدیدن سرقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه ورید رگان گردن در تازی (ورید الوداجیان) تثنیه ورید دو رگ گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریغان
تصویر طریغان
پارسی است تریغان گونه ای کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریدان
تصویر جریدان
دو روز، دو ماه
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای چرمین که درویشان و مسافران بر پهلو بندند و پول و اشیا دیگر را در آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
((طَ دَ))
دزدیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبریدان
تصویر آبریدان
اکونومیست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره