تازه و تر. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند معرب تری است که تازگی و رطوبت باشد. (برهان). شاداب. باطراوت: تا چو نوروز درآرد سپه خویش به باغ باغ پر لالۀ نو گردد و گلهای طری. فرخی. هر زمان گوئی بر دو رخ و بر عارض من قمر است و سمن تازۀ خوشبوی طری. فرخی. از نرگس طری و بنفشه حسد برد کآن هست از دو چشم و دو زلف بتی نشان. منوچهری. برگ گل مورّد بشکفتۀ طری چون روی دلربای من آن ماه سعتری. منوچهری. چون بهم کردی بسیار بنفشۀ طبری باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری که به چشم تو چنان آید چون درنگری که ز دینار درآویخت کسی چند پری همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر. منوچهری. وآنچ او ز دور مرده کند زنده بس زنده و طری بود و زیبا. ناصرخسرو. گلی جزسخن دید هرگز کسی که بی آب و بی نم همیشه طری است ؟ ناصرخسرو. باغی است پر از گل طری لیکن بنهفته بزیر هر گلی خاری. ناصرخسرو. حجت دینی به سخنهای من شد چو به قطرۀ سحری گل طری. ناصرخسرو. گرچه گلی چونت آب روی بود تو نه گلی توطری و تازه گلی. ناصرخسرو. همچو ورد طری بتاب و بخند همچو سرو سهی ببال و بناز. مسعودسعد. ای سوزنی به مدح شه از بوستان طبع دم با نسیم ورد طری زن ز حلق و نای. سوزنی. رخ احباب تو طری است چو گل رخ شیرین تر از گلاب و گلاج. سوزنی. لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از وی میبری. مولوی. میزند بر روش ریحان که طری است او ز کوری گوید این آسیب چیست ؟ مولوی. خار کو مادر گلبرگ طری است زآنکه آزار کند سوختنی است. سلمان ساوجی. ، تازه و نو. (آنندراج). ثوب طری، جامۀ نو. (مهذب الاسماء). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 166 شود
تازه و تر. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند معرب تری است که تازگی و رطوبت باشد. (برهان). شاداب. باطراوت: تا چو نوروز درآرد سپه خویش به باغ باغ پر لالۀ نو گردد و گلهای طری. فرخی. هر زمان گوئی بر دو رخ و بر عارض من قمر است و سمن تازۀ خوشبوی طری. فرخی. از نرگس طری و بنفشه حسد برد کآن هست از دو چشم و دو زلف بتی نشان. منوچهری. برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتۀ طری چون روی دلربای من آن ماه سعتری. منوچهری. چون بهم کردی بسیار بنفشۀ طبری باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری که به چشم تو چنان آید چون درنگری که ز دینار درآویخت کسی چند پری همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر. منوچهری. وآنچ او ز دور مرده کند زنده بس زنده و طری بود و زیبا. ناصرخسرو. گلی جزسخن دید هرگز کسی که بی آب و بی نم همیشه طری است ؟ ناصرخسرو. باغی است پر از گل طری لیکن بنهفته بزیر هر گلی خاری. ناصرخسرو. حجت دینی به سخنهای من شد چو به قطرۀ سحری گل طری. ناصرخسرو. گرچه گلی چونت آب روی بود تو نه گِلی توطری و تازه گُلی. ناصرخسرو. همچو ورد طری بتاب و بخند همچو سرو سهی ببال و بناز. مسعودسعد. ای سوزنی به مدح شه از بوستان طبع دم با نسیم ورد طری زن ز حلق و نای. سوزنی. رخ احباب تو طری است چو گل رخ شیرین تر از گلاب و گلاج. سوزنی. لیک کو آن قربت شاخ طری که ثمار پخته از وی میبری. مولوی. میزند بر روش ریحان که طری است او ز کوری گوید این آسیب چیست ؟ مولوی. خار کو مادر گلبرگ طری است زآنکه آزار کند سوختنی است. سلمان ساوجی. ، تازه و نو. (آنندراج). ثوب طری، جامۀ نو. (مهذب الاسماء). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 166 شود
روش اهل صفا و سلوک، تزکیۀ باطن، برای مثال ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل / که مرد راه نیندیشد از نشیب وفراز (حافظ - ۵۲۴)، در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست / بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (حافظ - ۱۶۱)، روش، شیوه، مسلک، مذهب، سیرت
روش اهل صفا و سلوک، تزکیۀ باطن، برای مِثال ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل / که مرد راه نیندیشد از نشیب وفراز (حافظ - ۵۲۴)، در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست / بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (حافظ - ۱۶۱)، روش، شیوه، مسلک، مذهب، سیرت
بتری. از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل. (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشۀ دراز. (فرهنگ نظام). این ظرف برای نگهداری نوشابه ها و دیگر مایعات بکار رود. (دزی ج 1 ص 94) ، ساحران. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم ساحر و جادوگر. (ناظم الاطباء)
بتری. از لغات انگلیسی است که از طریق خلیج فارس وارد فارسی شده و اصل آن در انگلیسی باتل است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از انگلیسی آوندی شیشه ای استوانه ای شکل. (ناظم الاطباء). مأخوذ از انگلیسی ظرف شیشۀ دراز. (فرهنگ نظام). این ظرف برای نگهداری نوشابه ها و دیگر مایعات بکار رود. (دزی ج 1 ص 94) ، ساحران. (منتهی الارب) (آنندراج). مردم ساحر و جادوگر. (ناظم الاطباء)
بزرگ. عظیم: نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف اینت مردی و خطر شاد زیاد این خطری. فرخی. خطری شاهی وز نعمت و جاه تو شود مردم خطی اندر کنف تو خطری. فرخی. سخن با خطر تواند کرد خطری مرد را جدا ز حقیر. جز براه سخن چه دانم من که حقیری تو یا بزرگ و خطیر. ناصرخسرو. خطری را خطری داند مقدار و خطر نیست آگاه ز مقدار شهان گاه و سریر. ناصرخسرو
بزرگ. عظیم: نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف اینت مردی و خطر شاد زیاد این خطری. فرخی. خطری شاهی وز نعمت و جاه تو شود مردم خطی اندر کنف تو خطری. فرخی. سخن با خطر تواند کرد خطری مرد را جدا ز حقیر. جز براه سخن چه دانم من که حقیری تو یا بزرگ و خطیر. ناصرخسرو. خطری را خطری داند مقدار و خطر نیست آگاه ز مقدار شهان گاه و سریر. ناصرخسرو
بطری: کاری از روی بی فکری نوشیدن از یک بطری: از شما خواسته خواهد شد که شهادت بدهید 1ـ اگر خواب ببینید مایعی شفاف داخل بطری است، دلالت بر آن دارد که شما در تمام مسائل عاطفی، پیروز خواهید شد. 2ـ اگر در خواب بطریی تهی ببینید، نشانه آن است که به دامی خواهید افتاد ولی با تدابیر درست از گرفتاری رها خواهید شد. لوک اویتنهاو
بطری: کاری از روی بی فکری نوشیدن از یک بطری: از شما خواسته خواهد شد که شهادت بدهید 1ـ اگر خواب ببینید مایعی شفاف داخل بطری است، دلالت بر آن دارد که شما در تمام مسائل عاطفی، پیروز خواهید شد. 2ـ اگر در خواب بطریی تهی ببینید، نشانه آن است که به دامی خواهید افتاد ولی با تدابیر درست از گرفتاری رها خواهید شد. لوک اویتنهاو