- طری
- تر و تازه، شاداب، باطراوت
معنی طری - جستجوی لغت در جدول جو
- طری
- تازه و تر، شاداب، با طراوت
- طری ((طَ))
- تر و تازه، شاداب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راه، روش
غریب، نادر، شگفت، نو، تازه
راه، مسیر، روش، طریقه، رسم
مسلک، مذهب
مسلک، مذهب
راه، صراط، روش، نحو، وجه
مال نو، نادر، شگفت، نوزاد
بریده، شکافته، تیز چون نیزه، خوبروی: مرد
رانده شده، نفی و دور گردیده
جای دور، انداخته شده
مطرود، رانده شده، کلامی که شنونده از شنیدن آن هیبتی در دلش بیفتد و از پیش حریف بگریزد، رجز
سنان طریر، نیزۀ تیز
نوعی ماهی کوچک که آن را نمک سود کنند و نگه دارند، ماهی ساردین
شیشه ای دهانه تنگ واستوانه ای شکل برای نوشابه وغیره
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطر
معطر و دارای بوی خوش
دارای عطر، معطر
Odorously
ароматно
duftend
ароматно
pachnąco
odorosamente
olorosamente
odorant
odorosamente
geurig
सुगंधित रूप से
بشكلٍ عطريٍّ