بزرگ. عظیم: نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف اینت مردی و خطر شاد زیاد این خطری. فرخی. خطری شاهی وز نعمت و جاه تو شود مردم خطی اندر کنف تو خطری. فرخی. سخن با خطر تواند کرد خطری مرد را جدا ز حقیر. جز براه سخن چه دانم من که حقیری تو یا بزرگ و خطیر. ناصرخسرو. خطری را خطری داند مقدار و خطر نیست آگاه ز مقدار شهان گاه و سریر. ناصرخسرو