جدول جو
جدول جو

معنی طرکیدن - جستجوی لغت در جدول جو

طرکیدن
(مِ نَ کَ / کِ دَ)
از هم شکافتن و پاره شدن. (آنندراج). صورتی است از ترکیدن و طرقیدن. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
طرکیدن
ترکیدن
تصویری از طرکیدن
تصویر طرکیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رکیدن
تصویر رکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ترک خوردن، شکافته شدن، درز پیدا کردن، منفجر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ اُ دَ)
بمعنی طرازیدن است. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 167)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ بُ دَ)
ترکیدن: خدای عز و جل به عظمت خویش امر خویش بر کوه افکند و از هیبت خدای عز و جل بطرقید و شش پاره شد و از زمین به زمین حجاز افتاد. (ترجمه طبری بلعمی). جرجیس برفت و آهنگ آن بتخانه کرد، پس چون درآمد آنهمه بتان را گفت همه در پیش من بروی افتید، بتان همه بروی درافتادند، و طراقی از افلون (نام بت بزرگ) برآمد و زمین بطرقید و آن بتان به زمین فروشدند. (ترجمه طبری بلعمی). گفت خداوند را بر منظر باید نشست و یحیی و پسرانش و دیگر بندگان را بنشانند و بایستانند، تا هدیه ها پیش آرند و دلهای آل برمک بطرقد. (تاریخ بیهقی). و از جبن این حاجب را زهره بطرقید. (تاریخ بیهقی). و گاه باشد که بسبب عظیمی آماس پلک بطرقد و خونی رقیق بپالاید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر طرقیدن پاشنه و انگشتان پای. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر سوءالمزاج خشک باشد پیوسته لبها میطرقد و پوستکهاء باریک از وی برخیزد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حق تعالی بیواسطه به دلش فروگفت که ای رابعه در خون هیجده هزار عالم میشوی، ندیدی که موسی دیدار خواست، چند ذره تجلی به کوه افکندیم، به چهل پاره بطرقید، اینجا به اسمی قناعت کن. (تذکرهالاولیاء عطار). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ / دِ شُ دَ)
کفیدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن. (ناظم الاطباء). کفتن. ترک برداشتن. شکاف برداشتن. منشق شدن:
تو گفتی همی آسمان بترکد
ز خورشید خون بر هوا برچکد.
فردوسی.
بس شگفتی نیست گرچون آبگینه بترکد
هر دلی کز شاه ایران اندر آن بغض است و کین.
فرخی.
بترکد جسم پلنگ و بفسردخون نهنگ
بشکند چنگ هزبر و بگسلد بال عقاب.
عبدالواسع جبلی.
، شکافتن شکم و مانند آن از پری و انباشتگی. بترکی (ب ت ت ر) نفرین است آنرا که بسیار خورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ترکیدن دل، کفتن دل. تپیدن شدید دل از ترس یا غصه و رنج.
- ترکیدنی، که قابل ترک برداشتن باشد
- ترکیده، شقاق برداشته، ترک خورده، شکافته، کفته. کفیده چون لب و کاسه و آینه و جز اینها.
- ، ترکیده را ترغیده نیز گویند و مخفف آن ترغده آمده... بمعنی درد کردن عضوی است. اصل آن ترغیدن استخوان اعضاء بوده اکنون درد را ترغده گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به ترغده شود.
، آهریمنی زائیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قضاء حاجت. (یادداشت ایضاً). قضاء حاجت کسی را، دشنام گونه بیان کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
شکافته شدن، منفجر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرقیدن
تصویر طرقیدن
ترکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
دزدیدن سرقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طریدن
تصویر طریدن
((طَ دَ))
دزدیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
((تَ رَ دَ))
شکافته شدن، منفجر شدن
فرهنگ فارسی معین
انفجار، ترک خوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ينفجر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
Burst, Pop
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
éclater
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
爆炸 , 爆裂
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
kulipuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
взрываться , лопнуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
platzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
вибухати , вибухнути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
پھٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
বিস্ফোরণ ঘটানো , ফাটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
patlamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
estourar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
폭발하다 , 터지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
爆発する , 弾ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
להתפוצץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
फटना , फटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
meledak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
wybuchać, pęknąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
barsten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
estallar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
scoppiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترکیدن
تصویر ترکیدن
ระเบิด , ระเบิด
دیکشنری فارسی به تایلندی