جدول جو
جدول جو

معنی طرنجیدن - جستجوی لغت در جدول جو

طرنجیدن
(مِ نَ وَ دَ)
چین و شکن یافتن. ترنجیدن. آژنگ افتادن: طرنجیدن، علامت خاصۀ لقوه تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضلۀ روی سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر عضلۀ صدغ و عضلۀ روی و عضلۀ پیشانی را صلب و طرنجیده یابد... معلوم گردد که لقوه تشنجی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، کشیده شدن. تمدد. و رجوع به ترنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
طرنجیدن
نادرست نویسی ترنجیدن
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
طرنجیدن
((طُ رَ دَ))
ترنجیدن
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
آزرده شدن، دل تنگ شدن، ملول شدن، برای مثال بیهوده مرنج چون توان آسودن / می باش چنان که می توانی بودن (سنائی - لغت نامه - رنجیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ اُ دَ)
رنج بردن. تحمل تعب کردن. مشقت و سختی بر خود هموار کردن:
بپوییم و رنجیم و گنج آکنیم
بدل در همه آرزو بشکنیم.
فردوسی.
تو رنجی و آسان دگر کس خورد
سوی گور و تابوت تو ننگرد.
فردوسی.
بخور هرچه داری فزونی بده
تو رنجیده ای بهر دشمن منه.
فردوسی.
از ابوعلی سیاه مروزی حکایت کنند که گفت من نفس را بدیدم به صورتی مانند صورت من.... قصد هلاک وی کردم، مرا گفت یا اباعلی مرنج که من لشکر خدایم، مرا گم نتوانی کرد. (کشف المحجوب هجویری).
بیهوده مرنج چون توان آسودن
می باش چنانکه می توانی بودن.
سنایی.
، آزرده شدن. (از آنندراج). دلتنگ شدن. غمگین گشتن. ملالت داشتن. (ناظم الاطباء). آزردگی خاطر پیدا کردن. دل آزرده شدن. آزرده دل گشتن: و مردمان او را یاری ندادند از آنکه از او رنجیده بودند. (نوروزنامه). پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران برنجیدند. (گلستان). که وقتی بسلامی برنجند و دیگر وقت بدشنامی خلعت دهند. (گلستان). و حکما گویند چار کس از چار کس بجان برنجند. (گلستان). یک باری حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه از من رنجیده بودند و مقدار دو هفته به حضرت خواجه نمی توانستم رفتن. (انیس الطالبین بخاری، نسخۀ خطی مؤلف) ، ناخوش شدن. (آنندراج) ، در خشم و غضب شدن. غضبناک گشتن و قهر و خشم گرفتن. (ناظم الاطباء) : درویشی مجرد به گوشۀ صحرایی نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت. درویش التفات نکرد. سلطان... برنجید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ گَ دی دَ)
از ترنج +یدن، پسوند مصدری. (حاشیۀ برهان چ معین). سخت درهم کشیده و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی سخت و درهم کشیدن و تنگ گرفتن و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. (انجمن آرا) (آنندراج). انقباض. درهم آمدن. فراهم فشرده شدن. تنخیدن:
جان ترنجیداز غم هجران مرا
از نسیم وصل کن درمان مرا.
ابوالعباس.
ترنجیده رویش بسان ترنج
دراز است و باریک قد چون ترنج.
طیان.
بتنجید عذرا چو مردان جنگ
ترنجیدبر بارگی تنگ تنگ
عنصری (از لغت فرس اسدی، چ اقبال ص 69).
لختی بترنج ازقبل دینت میان سخت
از بهر تن ای سست میان چند ترنجی.
ناصرخسرو.
شده برآتش پیکار گوشت پخته و تف
ولیک باز ترنجیده پوست بر تن خام.
مسعودسعد.
سیب بگفت ای ترنج از چه ترنجیده ای
گفت من از چشم بد می نشوم خود جدا.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
و رجوع به ترنجیدن شود، درشت گردیدن. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به ترنجیده و ترنج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسنجیدن
تصویر بسنجیدن
پرده کشیدن، آماده کردن، حاضر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهنجیدن
تصویر برهنجیدن
گستردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
((تُ رُ یا تَ رَ دَ))
سخت درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
((رَ دَ))
آزرده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
للإهانة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
Anguish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
angoisser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
苦しむ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
رنج اٹھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
যন্ত্রণা ভোগ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
ทุกข์ทรมาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
kuumia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
acı çekmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
고통을 겪다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
दुखी होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
לסבול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
menderita
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
kwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
angustiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
angustiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
痛苦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
cierpieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
страждати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
quälen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
страдать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجیدن
تصویر رنجیدن
angosciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی