جدول جو
جدول جو

معنی طرنجبین - جستجوی لغت در جدول جو

طرنجبین
(طَ رَ جَ)
معرب ترانگبین. (دهار) (مهذب الاسماء). و آن شیره ای است که از شترغار پدید آید مانند شهد، و در مدارک مذکور است که از آسمان همچو برف میبارید بر قوم مهتر موسی علیه السلام بوقت صبح و آن را به تازی من ّ خوانند. (آنندراج). ترنجبین. عسل گزنکور. رجوع به ترانگبین شود
لغت نامه دهخدا
طرنجبین
پارسی تازی گشته تر انگبین ترنجبین
تصویری از طرنجبین
تصویر طرنجبین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکنجبین
تصویر سکنجبین
شربتی که از جوشاندن ۱۷۵ جزء قند یا شکر در ۱۰۰ جزء سرکه درست می شود، سرکنگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجبین
تصویر ترنجبین
دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، ترانگبین، خارانگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگبین
تصویر ترنگبین
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترانگبین، خارانگبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلنجبین
تصویر جلنجبین
گلنگبین، معجونی که با برگ گل، گلاب و عسل درست کنند، گل انگبین
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
بندهای فلاخن یا قلاب سنگ را گویند. (فرهنگ شعوری) ، گاوآهن. (اشتینگاس). سپار. آهن قلبه. (ناظم الاطباء). رجوع به رنخیز شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
ورنجن است که دستینۀ زنان باشد و به عربی آن را که بر دست کنند سوار و آن را که بر پای کنند خلخال خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به ورنجن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
دهی از دهستان کاغذکنان است که در بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد و در پنجهزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه واقع است و 134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ جَ / جُ / جِ)
معرب ترانگبین یا ترنگبین است. ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از ’من’ میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجود است و آن در تداوی به عنوان ملین استعمال میشود. (فرهنگ فارسی معین) :
ترنجبین و صالم بده که شربت صبر
نمی دهد خفقان فؤاد را تسکین.
سعدی.
من ّ ترنجبین بود و سلوی مرغ بریان بود. (قصص الانبیاء ص 123). و رجوع به ترانگبین و ترنگبین شود
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ)
منسوب به برنج که از حبوب است. ساخته شده از برنج، یورش و حمله. (آنندراج). حمله و تاخت و تاز. (ناظم الاطباء) ، جامۀ ابریشم. (آنندراج). پارچۀ ابریشمی. (ناظم الاطباء). اما به سه معنی فوق در سایر فرهنگهایی که در دسترس بود دیده نشد، زنگ و جرس. (ناظم الاطباء). برنگ، کلید و قفل و دربند. (ناظم الاطباء). در دو معنی اخیر ظاهراً صورتی از برنگ باشد. رجوع به برنگ شود
منسوب به برنج (فلز). ساخته شده ازبرنج. (ناظم الاطباء). برنجی. و رجوع به برنج شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ جَ)
معرب سکنگبین و این مرکب است از سک به معنی سرکه و از انگبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای شهد قند یا شکر سفید داخل میکنند. (غیاث) (آنندراج) : دفع مضرت (شراب مویزی) سکنجبین و آب و کاسنی و تخم خیار. (نوروزنامه). و نقل (شراب افتادۀ پرورده) ریباس و انار کنند و ازپس او سکنجبین خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ جَ)
سکنجبین. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ وَ دَ)
چین و شکن یافتن. ترنجیدن. آژنگ افتادن: طرنجیدن، علامت خاصۀ لقوه تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضلۀ روی سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر عضلۀ صدغ و عضلۀ روی و عضلۀ پیشانی را صلب و طرنجیده یابد... معلوم گردد که لقوه تشنجی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، کشیده شدن. تمدد. و رجوع به ترنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ گَ)
ترنجبین. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ترنجبین است: و آنرا به عربی من گویند و معرب آن ترنجبین است. (از انجمن آرا). و رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود
لغت نامه دهخدا
گل طاوسی. رتم. رتمه. لزان. وزال. دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گل طاوس اسپانی با گل های زرد و معطر. (دزی ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
نادرست نویسی ترنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سکنگبین نوشاکی است که از سرکه و انگبین و نانوک (نعناع) فراهم آورند شربتی که از سرکه و انگبین با شکر و قند سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگبین
تصویر ترنگبین
ترنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنجبین
تصویر خلنجبین
شربتی که از سرکه و انگبین یا شکر قند سازند سکنجبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلنجبین
تصویر جلنجبین
گل انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ترامگبین ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنجبین
تصویر خلنجبین
((خِ لَ جَ))
شربتی که از سرکه و انگبین یا شکر و قند سازند، سکنجبین
فرهنگ فارسی معین
((تَ رَ جَ))
شیرابه های برگ و ساقه های گیاه خارشتر که ملین بوده و جوشانده آن برای سرفه و درد سینه مفید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرنجیدن
تصویر طرنجیدن
((طُ رَ دَ))
ترنجیدن
فرهنگ فارسی معین
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین
اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سکنجبین به خواب، چون شیرین بود، خوردن آن در خواب مال و روزی بود که آسان به دست آید و چون ترش بود، دلیل که مال با غم و اندوه به دست آید. محمد بن سیرین
اگر بیماری، سکنجبین به خواب بیند، اگر شیرین بود شفا یابد، اگر ترش بود، بیماری او به درازا کشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
رنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه دارویی مشهور
فرهنگ گویش مازندرانی