جدول جو
جدول جو

معنی طرطب - جستجوی لغت در جدول جو

طرطب
(طُ طُ / طُ طُب ب)
پستان کلان فروهشته. طرطبی واحدآن است، در قول شخصی که ثدی را مؤنث گوید. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی پستان طویل را گویند. (فهرست مخزن الادویه) ، زن بزرگ پستان: یقال امراءه طرطبی، شرم مرد، در وقت فسوس گویند: دهدرّین و طرطبّین . (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به دهدرّین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترطب
تصویر ترطب
مرطوب شدن، نم دار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طروب
تصویر طروب
بسیار خوشحال، نشاط آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
طاق، طاق و ترنب، کنایه از کرّ و فر و خودنمایی، فر و شکوه، طمطراق، طاق و طرم، طاق و طارم، طاق و ترنب، طاق و طرنب، طاق و طرنبین
فرهنگ فارسی عمید
(طُ طُ)
فعل امر است جهت همسایگی بیت اﷲ الحرام و همیشگی بر آن. (منتهی الارب). امرٌ بمجاوره البیت الحرام و الدوام علیها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مرد بسیارطرب. (منتهی الارب). شادمان. (غیاث اللغات) (آنندراج). آنکه پیوسته شاد بود:
گندم و جو را و باقی حبوب
تو توانی خورد نی من ای طروب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(طُ رُمْبْ)
بمعنی خودنمائی است و آن را طاق و طرنب نیز گویند، طمطراق هم به همین معنی است. وقتی در عالم صحبت گفته ام:
ای احمق تا به چندت این طاق و طرنب
چون دیو همی غریو و چون رعد غرنب
داری شکمی زیاده پر همچون خنب
گاوی به صفت ولی نداری سم و دنب.
(از آنندراج).
و رجوع به طاق و طرنب شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ابل طراب، شتران مایل به وطن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ عَ)
دراز به درازی زشت. (منتهی الارب) (آنندراج). الطویل القبیح الطول. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
درد. لرد. دردی. ثفل. حثاله. رسوب. طرطیر. ج، طراطق. و رجوع به طرطیر شود. (دزی ج 2 ص 37)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نان تاوه. (مهذب الاسماء). خبز طابق. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / طَ)
موضعی است به شام. (منتهی الارب). قریه ای است به وادی بطنان که همان وادی بزاعۀ نزدیک حلب باشد، و آن را طلطل نیز گویند، و طرطر در شعر امروءالقیس آمده است. (معجم البلدان ج 6 ص 61)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسیارمرطوب و نمدار شدن. (ناظم الاطباء). تر شدن، و منه: ترطب لسانی بذکرک. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
حسک است که به هندوی کوکهرو نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه). رجوع به حسک شود
لغت نامه دهخدا
(مِ طَ)
مرطاب. رطوبت سنج. میزان الرطوبه. رجوع به مرطاب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
نعت فاعلی است مصدر ارطاب را. رجوع به ارطاب شود، تر و نمدار. (ناظم الاطباء) ، آبدار، خرمای تازه، خرمابن که دارای خرمای تازه باشد. (ناظم الاطباء). نخلی که موقع ’رطب’ آن فرارسیده باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزاری که در آن گیاه سبز بسیار و فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ)
نعت مفعولی از ارطاب. رجوع به ارطاب شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جمع واژۀ طرب. شادیها. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَطْ طِ)
نعت فاعلی از مصدر ترطیب. رجوع به ترطیب شود، ترکننده. (آنندراج). کسی یا چیزی که تر می کند. (ناظم الاطباء)، در اصطلاح قدیم داروئی مرطب، ترکننده. تری دهنده. تری آرنده. رطوبت بخش. رطوبت زاینده. مقابل مجفف.ج، مرطبات: و نقوع او (یعنی تر نهادن و خیساندن آلو) مرطب معده است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
مرکب. ج، خراطب. (دزی ج 1 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نعت تفضیلی از رطوبه. بارطوبت تر. با تری بیش از تری دیگری. مرطوب تر. که تری بیش دارد. با تری بیشتر. ترتر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ ظَ)
آواز صفیر دو لب دوشندۀ بز، جنبش آب در شکم، خواندن گوسفندان را برای دوشیدن تا فراهم آیند، و قال بعض اهل اللغه:طرطب الرجل، اذا فرّ. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ طُ بَ / طُ طُبْ بَ)
درازپستان از ماده بز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرطب
تصویر مرطب
تری دهنده، رطوبت زاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطب
تصویر قرطب
باباآدم از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرطب
تصویر عرطب
گل گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طردب
تصویر طردب
شامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
پارسی است ترنب فیس خود نمایی خود نمایی طاق و طرنب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طرب، شادی ها مرد بسیار طرب آن که پیوسته شاد بود، جمع طرب شادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترطب
تصویر ترطب
نمدار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرطب
تصویر خرطب
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطب
تصویر ارطب
ترتر نم دارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروب
تصویر طروب
((طَ))
مرد بسیار طرب، آن که پیوسته شاد بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طروب
تصویر طروب
((طُ))
جمع طرب، شادی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرنب
تصویر طرنب
((طُ رُ))
خودنمایی
فرهنگ فارسی معین