جدول جو
جدول جو

معنی طخم - جستجوی لغت در جدول جو

طخم
(حَ)
بزرگ منشی کردن. تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طخم
برزگ منشی خود ستایی
تصویری از طخم
تصویر طخم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضخم
تصویر ضخم
کلفت، ستبر، چاق، فربه، درشت اندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم
تصویر زخم
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود
زخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن
زخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد
زخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن
زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد
زخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخم
تصویر فخم
فهمیدن، درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهم داشتن، حس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخم
تصویر لخم
گوشتی که چربی و استخوان نداشته باشد، گوشت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخم
تصویر وخم
تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخم
تصویر اخم
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، ترش رویی، تندرویی، سخت رویی، عبس، عبوس، تجهّم
اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن
اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعم
تصویر طعم
مزه، کیفیتی که از چشیدن یا نوشیدن چیزی احساس شود مثل شوری، تلخی و شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، دانۀ گیاه، بذر، بیضۀ مرغ، خایۀ انسان یا حیوان، نطفه
تخم لق: تخم مرغی که زرده و سفیدۀ آن مخلوط شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخم
تصویر پخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فخم، تخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخم
تصویر تخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
فرهنگ فارسی عمید
(طِ مَ)
نام والد حوشب تابعی. (منتهی الارب). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ)
سیاهی نوک بینی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
گلۀ بزان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
قچقارسیاه سر تیره اندام. (منتهی الارب). کبش اطخم، قچقار سیاه سر تیره اندام. (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام. (آنندراج). بره ای که سر آن سیاه و دیگر اندامش کدر و تیره باشد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(طِ)
خروس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طعم
تصویر طعم
شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است و باید ترم نوشته شود آوای کوس انگبین پالوده کوره آتش کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخف
تصویر طخف
اندوه دلگیر، شیرزبان گز، ابرتنک
فرهنگ لغت هوشیار
ستبر و کلان تناور بزرگ هیکل زفت، فربه، جمع ضخام. کلان و فربه گردیدن، تناور شدن، فربهی، ستبری. پارسی تازی گشته زهیه ستبر کلان دفزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخم
تصویر سخم
سیاهی، کینه بد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخم
تصویر صخم
آفتابسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
در عبارت کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ادوات مختلف برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم
تصویر تخم
دانه، تخم درخت و غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخم
تصویر دخم
دخمه، مقبره، سردابه که مرده را در آن جای دهند
فرهنگ لغت هوشیار
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار
جراحتی که بوسیله آلات جاریه یا ناخن و دندان و مانند آن بهم رسد، ریش، نشان وارد کردن تیغ و تیر و مانند آن که بر بدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شیر ستبر شیر دفزک، مهربانی، دوستی، نرمی، لاشخوار کرکس از پرندگان بازی با کودک، نرماندن نرم گردانیدن، آسان کردن سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخم
تصویر بخم
منحنی، خمیده، خم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخم
تصویر اخم
چینهای ابرو و پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طخش
تصویر طخش
تاریک شدن چشم چشمتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخم
تصویر تخم
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طعم
تصویر طعم
مزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم
تصویر زخم
جرح
فرهنگ واژه فارسی سره