جدول جو
جدول جو

معنی طحینه - جستجوی لغت در جدول جو

طحینه(طَ نَ)
سمسم مطحون، یعنی کنجد سائیده شده. (فهرست مخزن الادویه). ارده، یعنی کنجد در روغن نشسته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طحین
تصویر طحین
آرد، گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات به دست آید مثلاً آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
باهم آمیختن و اختلاط کردن شرابخواران از مستی. یقال: طرین الشرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
آسیاگری. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیابانی
لغت نامه دهخدا
(طَحْ حا نَ)
مؤنث طحان است. زنی که پیشۀ او آسیاگری باشد
لغت نامه دهخدا
(طَحْ حا نَ)
شتر بسیار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، آس اشتر. (مهذب الاسماء). آسیا که با شتر گردد. ستور آس. آسیاکه به ستور گردد، آس که به آب گردد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وقت معین دوشیدن ناقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). متی حینه ناقتک، ای وقت حلبها، مقدار شیر ناقه: و کم حینه ناقتک، ای کم حلابها یعنی چند شیر میدهد، یک بار خوردن. (منتهی الارب). یک بار طعام خوردن در شبانه روز. (بحر الجواهر) : هویأکل الحینه (و یفتح) ، او میخوردیک بار در روز و شب. (منتهی الارب). یک بار در روز ووشب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، حین: ما القاء الاالحینه بعد الحینه، ای الحین بعدالحین. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حین شود
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
طحیه من السحاب، ابر پاره. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
آرد. (منتهی الارب) (آنندراج). دقیق. گندم آس شده
لغت نامه دهخدا
(طِ ری یَ)
شهری است نزدیک دمیاط (از توابع مصر). (منتهی الارب) (آنندراج). شهر کوچکی است بین فرما و تنیس بخاک مصر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طحانه
تصویر طحانه
مونث طحان آسیاب آسیابانی آسیابگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمینه
تصویر طمینه
کاهیده طمانینه بنگرید به طمانینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحین
تصویر طحین
آسیاب شده آرد آرد رقیق، گندم آس شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طینه
تصویر طینه
اندکی گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحین
تصویر طحین
((طَ))
آرد، گندم رقیق
فرهنگ فارسی معین