جدول جو
جدول جو

معنی طحل - جستجوی لغت در جدول جو

طحل
سپولماری درد سپرز گرفتن، بوی گرفتن آب، جمع طحال، سپرز ها
تصویری از طحل
تصویر طحل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طحله
تصویر طحله
سپرز رنگی رنگی است میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی
فرهنگ لغت هوشیار
گاواب جلوزغ جغزپاره چغز واره جل آب جلبک چیزی سبزمانند که روی آب به هم می رسد خزه چغزلاوه، ونوک آبی (ونوک عدس) عدس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطحل
تصویر اطحل
می سرخ، خاکستری رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
زروان زمان پیش از آفرینش آدمیان، لور سخت لوره سخت (لوره سیل)، فربه اشتر، بسیار دانا همه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محل
تصویر محل
جایگه، جا، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
حل گردانیدن حل کردن، فرود آوردن در جایی، در ماههای حل در آمدن از ماههای حرام بیرون آمدن، یا احل از حرام. بیرون آمدن از حرام مقابل احرام (در حج)
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه راعمید در پیوند باحلال تازی دانسته محمد معین آن را در فرهنگ فارسی خود نیاورده واژه نامه های تازی به گفته فراهم آورنده غیاث هیچ یک این واژه رانیاورده اند و به درستی نیز نشان داده است که این واژه همان بهل پارسی برابربا} رها کن و بگذر {است بهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذحل
تصویر ذحل
دشمنی کینه، کین خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طول
تصویر طول
درازا، درازنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زحل
تصویر زحل
کیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
ترک کردن شهری را، کوچ کردن منزل، ماوی، رخت و اسباب و اثاث که در سفر با خود بردارند، پالان شتر، و نیز بمعنای دو تخته وصل به هم را گویند که باز و بسته می شود و کتاب یا قرآن را در موقع خواندن روی آن می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحل
تصویر جحل
آفتاب پرست از جانوران، سرگین گردان، کبت (زنبور عسل)، مشک ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطل
تصویر حطل
شغال گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحل
تصویر دحل
بیشه شیر، آب انبار
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یک تاه باف، ریسمان یک لای، جامه سپید جامه پنبه ای یک تاه بافتن، پوست باز کردن، خاک فرسودن، بسودن درم، پوست کندن با تازیانه، گریستن، نرم کردن در همرنگ از ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحل
تصویر صحل
گلو گرفتگی شکستگی آواز شکسته آواز گلو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحل
تصویر رحل
دو تختۀ متصل به هم که باز و بسته می شود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن می گذارند، اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمی دارند
رحل اقامت افکندن: کنایه از در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحل
تصویر بحل
بخشیده، عفو شده، آمرزیده، برای مثال کس را به قصاص من مگیرید / کز من بحل است قاتل من (سعدی۲ - ۵۴۱)
بحل کردن: حلال کردن، از جرم و گناه کسی درگذشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محل
تصویر محل
کسی که از احرام خارج شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
شانزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۸ آیه
عطای بی عوض
در علم زیست شناسی زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحل
تصویر فحل
ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانا، خردمند
فحول شعرا: کنایه از شاعران چیره دستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طحن
تصویر طحن
آرد کردن گندم یا دانۀ دیگر، آرد کردن، جویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
نحله ها، مذاهب، بخشش ها، جمع واژۀ نحله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طول
تصویر طول
قدرت، توانگری، فزونی، عطا، احسان
مقابل کوتاهی، درازی
مقابل عرض، درازا، دراز شدن
در ریاضیات هر یک از دو ضلع بزرگ تر مستطیل، امتداد مثلاً در تمام طول خیابان، قدم به قدم گل گذاشته بودند،
طولانی شدن مدت مثلاً در طول این چند سال، پدرت خیلی شکسته شده است
طول جغرافیایی: در علم جغرافیا فاصلۀ زاویه ای بین نصف النهار هر نقطه از نصف النهار مبدا معمولاً گرینویچ
طول دادن: به تاخیر انداختن
طول کشیدن: به درازا کشیدن، ادامه یافتن
طول موج: در علم فیزیک فاصلۀ مابین ماکزیمم های دوموج متوالی، مقدار مسافتی که حرکت ارتعاشی در زمان تناوب خود می پیماید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلل
تصویر طلل
آثار به جامانده از خانه ای که خراب شده است، ویرانه، کالبد و هیکل چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضحل
تصویر ضحل
آب اندک بی عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبل
تصویر طبل
دهل، نقاره، کوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفل
تصویر طفل
کودک، مولود، نوزاد آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسل
تصویر طسل
سطل آب روان، درخشیدن سراب، باد باد پرگرد، شب تار، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طال
تصویر طال
دراز
فرهنگ لغت هوشیار
سپر زرنگ زرنگ نام درختی است کوهی و آن بسیار سخت است و از آن تیر و نیزه و سپر و زین سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحو
تصویر طحو
نیک راندن، گرد آوردن شتران، تیز کردن کارد و جز آن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار