جدول جو
جدول جو

معنی طحانه - جستجوی لغت در جدول جو

طحانه
(طِ نَ)
آسیاگری. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیابانی
لغت نامه دهخدا
طحانه
(طَحْ حا نَ)
مؤنث طحان است. زنی که پیشۀ او آسیاگری باشد
لغت نامه دهخدا
طحانه
(طَحْ حا نَ)
شتر بسیار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، آس اشتر. (مهذب الاسماء). آسیا که با شتر گردد. ستور آس. آسیاکه به ستور گردد، آس که به آب گردد
لغت نامه دهخدا
طحانه
مونث طحان آسیاب آسیابانی آسیابگری
تصویری از طحانه
تصویر طحانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طحان
تصویر طحان
آسیابان، آردفروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاحنه
تصویر طاحنه
طاحن، کنایه از دندان آسیا، دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است، نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، دندان آسیاب، ضرس، طواحن
فرهنگ فارسی عمید
(حانْ نَ)
نعت فاعلی مؤنث از حنین، ناقه که از جدایی بچۀ خود بنالد، ناقه: ما له حانه و لا آنه، او را نه ناقه ونه گوسفند است، ای لا ناقه و لا شاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
معرب خانه، دکان می. (منتهی الارب). دکان می فروش. (مهذب الاسماء). خانه خمّار. میخانه. (زمخشری). دکان خمار و غیر او. میکده. خراب گاه. دکان شراب. ج، حانات. (زمخشری) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
لحن. خطا کردن در خواندن. لحانیه. لحون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا نَ)
نیکلا، کمپوزیتور و آهنگ ساز فرانسوی (1753-1809م،)، او را اپراهای بسیارست، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
خم رودخانه. (ناظم الاطباء). محنره. محناه. محنیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شهری است بمرز مصیصه. یزید بن معاویه گوید:
و ماابالی بما لاقت جموعهم
یوم الطوانه من حمی و من موم
اذا اتکأت علی الانماط مرتفعا
بدیر مران عندی أم کلثوم.
(از معجم البلدان).
از بلاد روم است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گلکاری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بنائی کردن. پیشۀ راز. حرفۀ بنائی. گل کاری. (دهار)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام. دامنه، سردسیر با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طَنْ نا نَ)
تأنیث طنان
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دهی است بمصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ)
سمسم مطحون، یعنی کنجد سائیده شده. (فهرست مخزن الادویه). ارده، یعنی کنجد در روغن نشسته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه جثجاث آمده: ’و هی علی طریق الطرانه’ و لکلرک در ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 347 این نام را ’طارنه’ یاد کرده است. رجوع به طارنه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
زیرکی. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک شدن. دانا گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَشْ شا نَ)
یکی از بلاد اندلس که از اقلیم بحیره بشمار میرود. (الحلل السندسیه ج 1 ص 73)
لغت نامه دهخدا
(طَعْ عا نَ)
تأنیث طعّان. رجوع به طعّان شود
لغت نامه دهخدا
(حِ نَ)
دندان آسیا. (دهار). ناجذ (دندان سپسین همه). یکی از دندانهای آسیا. ج، طواحن: دندانی که طاحنۀ جسم است و غذاء روح به قوّت آن منهضم میشود، چون متآکل شد و لذّت عیش به الم آن منغص گشت جز قلع و افاتت آن چاره نیست. (ترجمه تاریخ یمینی) یکی از دوازده دندان که پس از ضواحک بود. (السامی فی الاسامی نسخۀ خطی ص 156). دندان خاینده. دندان نرم کننده طعام، آس که بپای گردانند. (مهّذب الاسماء در سه نسخه خطی)
لغت نامه دهخدا
(صَ بُ)
هلاک کردن.
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ)
آسیاب، بشقاب خردو کوچک و دوری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طحان
تصویر طحان
آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طانه
تصویر طانه
مونث طان: و ناوه که کارگران با آن گل کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احانه
تصویر احانه
کشتن، خوار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبانه
تصویر طبانه
زیرکی زیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاحنه
تصویر طاحنه
مونث طاحن: و دندان آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحانت
تصویر طحانت
آسیابانی آسیابگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنانه
تصویر طنانه
مرغ مگسخوار، کبت رنگین (کبت زنبورعسل) (صت) مونث طنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمانه
تصویر طمانه
آرامیدن دست کشیدن از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیانه
تصویر طیانه
گلکاری کار گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحانه
تصویر لحانه
لحان توضیح ه آخر برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحان
تصویر طحان
((طَ حّ))
آسیابان
فرهنگ فارسی معین