محمد راغب الطباخ. مورخ مشهورمعاصر، اهل حلب و مؤلف اعلام النبلاء در تاریخ حلب است و آن کتابی است در هفت مجلد که در سال 1341 هجری قمری شروع به طبع آن کتاب کرده و جزء هفتم آن در سال 1345 هجری قمری پایان یافت. این کتاب حاوی تراجم ادبا و اعیان حلب میباشد. و نیز المطالب العلیه فی الدروس الدینیه از تألیفات اوست. و قسم اول از دروس دینیۀ این کتاب در مطبعهالبهاء حلب بطبع رسیده در سال 1330هجری قمری این ادیب دانشمند به نشر کتب جلیلۀ دیگری نیز اقدام ورزیده است که شرح آنها در جامعالتصانیف الحدیثه آمده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1655)
محمد راغب الطباخ. مورخ مشهورمعاصر، اهل حلب و مؤلف اعلام النبلاء در تاریخ حلب است و آن کتابی است در هفت مجلد که در سال 1341 هجری قمری شروع به طبع آن کتاب کرده و جزء هفتم آن در سال 1345 هجری قمری پایان یافت. این کتاب حاوی تراجم ادبا و اعیان حلب میباشد. و نیز المطالب العلیه فی الدروس الدینیه از تألیفات اوست. و قسم اول از دروس دینیۀ این کتاب در مطبعهالبهاء حلب بطبع رسیده در سال 1330هجری قمری این ادیب دانشمند به نشر کتب جلیلۀ دیگری نیز اقدام ورزیده است که شرح آنها در جامعالتصانیف الحدیثه آمده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1655)
وی از قزوین است واوقات خود را بطباخی میگذراند. شخصی است درویش نهاد و نامراد. کهنه شاعر است و شعر خود را چنان دردمندانه و مؤثر میخواند که بشنونده رقت دست میدهد. بمناسبت شغلش که عاشقی نیز بر آن افزوده و مزید علت شده است، همواره گریان و پریشان است. این ابیات از اوست: نی غم ما و نه پروای دل ما یار را در میان بیهوده از ما رنجشی اغیار را نمونۀ تن فرسودۀ شهید تو بود همای عشق به دشتی که استخوان انداخت کم التفاتی ازغمزۀ تو فهمیدم تبسم تو مرا باز در گمان انداخت. یک شب انیس دیدۀ گریان من شدی بستی به روی دیدۀ من راه خواب را. فتاد پرتو روی توام بخلوت دل چه شعله ها که برآمد ازین چراغ مرا. طبخی وجود توست درین ره حجاب تو آهی ز دل برآر و بسوز این حجاب را. رجوع به تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون ترجمه رشیدیاسمی ص 88 شود. (ترجمه مجمعالخواص ص 199)
وی از قزوین است واوقات خود را بطباخی میگذراند. شخصی است درویش نهاد و نامراد. کهنه شاعر است و شعر خود را چنان دردمندانه و مؤثر میخواند که بشنونده رقت دست میدهد. بمناسبت شغلش که عاشقی نیز بر آن افزوده و مزید علت شده است، همواره گریان و پریشان است. این ابیات از اوست: نی غم ما و نه پروای دل ما یار را در میان بیهوده از ما رنجشی اغیار را نمونۀ تن فرسودۀ شهید تو بود همای عشق به دشتی که استخوان انداخت کم التفاتی ازغمزۀ تو فهمیدم تبسم تو مرا باز در گمان انداخت. یک شب انیس دیدۀ گریان من شدی بستی به روی دیدۀ من راه خواب را. فتاد پرتو روی توام بخلوت دل چه شعله ها که برآمد ازین چراغ مرا. طبخی وجود توست درین ره حجاب تو آهی ز دل برآر و بسوز این حجاب را. رجوع به تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون ترجمه رشیدیاسمی ص 88 شود. (ترجمه مجمعالخواص ص 199)
ماهیی است خرد که آن را نمک زده گذارند. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از ماهی کوچک باشد که از طرف آذربایجان آورند. (برهان). نوعی از ماهی کوچک است و گفته اند که از طرف آذربایجان می آورند و از طرف تبریز و این مؤلف گوید: آن را از لجۀ دریای قلزم گیرند و در آنجاآن را شاه ماهی خوانند، بهترین آن بود که کهن باشد، و طبیعت آن گرم و خشک بود، طبع براند، اندکی از وی ملطف بود سودا را در تبهای ربع، و وی مضر بود به سپرزو معده و مصلح وی روغن بسیار بود. (اختیارات بدیعی) : در آنجا (بحیرۀ ارجیش به ولایت ارمن) ماهی طریخ بغایت خوب میباشد و از آنجا به ولایت دور برند. (نزههالقلوب چ اروپا ص 241). نوعی ماهی است و آن ماهی باشد با گوشتی نهایت لذیذ و آن در دریاچۀ ارجیش باشد. ماهی خردی است که نمک سود کنند (و بسفایج را) در ماهی طریخ باید خوردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و ماهی طریخ نمک سود بر آتش نهند تا سرخ شود و بسوزد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). محمد بن عبدون گوید: طریخ ماهیی باشد کوچک چون بدستی و از دریاچۀ ارجیش صید کنند و از آنجا به بغداد آرند. صاحب منهاج گوید: بهترین این ماهی آن است که تازه گرفته باشند. گرم و خشک است و شکم براند و کمی از آن در تب ربع تلطیف سودا کند و مضر طحال باشد و اصلاح آن با روغن بسیار بود. (ابن البیطار). و لکلرک گوید: شاید اصل این کلمه طاریخای یونانی باشد، لکن در همه لغت نامه ها طریخ آمده است. و رجوع به بحر الجواهر شود
ماهیی است خرد که آن را نمک زده گذارند. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از ماهی کوچک باشد که از طرف آذربایجان آورند. (برهان). نوعی از ماهی کوچک است و گفته اند که از طرف آذربایجان می آورند و از طرف تبریز و این مؤلف گوید: آن را از لجۀ دریای قلزم گیرند و در آنجاآن را شاه ماهی خوانند، بهترین آن بود که کهن باشد، و طبیعت آن گرم و خشک بود، طبع براند، اندکی از وی ملطف بود سودا را در تبهای ربع، و وی مضر بود به سپرزو معده و مصلح وی روغن بسیار بود. (اختیارات بدیعی) : در آنجا (بحیرۀ ارجیش به ولایت ارمن) ماهی طریخ بغایت خوب میباشد و از آنجا به ولایت دور برند. (نزههالقلوب چ اروپا ص 241). نوعی ماهی است و آن ماهی باشد با گوشتی نهایت لذیذ و آن در دریاچۀ ارجیش باشد. ماهی خردی است که نمک سود کنند (و بسفایج را) در ماهی طریخ باید خوردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و ماهی طریخ نمک سود بر آتش نهند تا سرخ شود و بسوزد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). محمد بن عبدون گوید: طریخ ماهیی باشد کوچک چون بدستی و از دریاچۀ ارجیش صید کنند و از آنجا به بغداد آرند. صاحب منهاج گوید: بهترین این ماهی آن است که تازه گرفته باشند. گرم و خشک است و شکم براند و کمی از آن در تب ربع تلطیف سودا کند و مضر طحال باشد و اصلاح آن با روغن بسیار بود. (ابن البیطار). و لکلرک گوید: شاید اصل این کلمه طاریخای یونانی باشد، لکن در همه لغت نامه ها طریخ آمده است. و رجوع به بحر الجواهر شود
پاره ای از پنبه که آن را پهن کرده دوا بر آن پاشند. (منتهی الارب). پاره ای از پنبه که بر آن دوا و غیره قرار دهند. (اقرب الموارد) ، پر افتاده از مرغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : وردت ماء حوله سبیخ الطیر و سبائخه. (اقرب الموارد) ، باغندۀ پیچیده از پنبۀ زده شده و از پشم و مانند آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خواب سخت. (منتهی الارب)
پاره ای از پنبه که آن را پهن کرده دوا بر آن پاشند. (منتهی الارب). پاره ای از پنبه که بر آن دوا و غیره قرار دهند. (اقرب الموارد) ، پَرِ افتاده از مرغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : وردت ماء حوله سبیخ الطیر و سبائخه. (اقرب الموارد) ، باغندۀ پیچیده از پنبۀ زده شده و از پشم و مانند آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خواب سخت. (منتهی الارب)
صاحب قاموس گوید هرچه بر روی زمین پهن شود. (آنندراج). هرچیز شبیه بخربزه: و ان اخرج شحمه (شحم الحنظل) من بطیخه نقصت قوته سریعاً. (ابن البیطار). کدو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از کدو (یقطین) است که بالارونده نیست ولی مانند رشته هایی بر زمین گسترده شود. (از اقرب الموارد).
صاحب قاموس گوید هرچه بر روی زمین پهن شود. (آنندراج). هرچیز شبیه بخربزه: و ان اخرج شحمه (شحم الحنظل) من بطیخه نقصت قوته سریعاً. (ابن البیطار). کدو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از کدو (یقطین) است که بالارونده نیست ولی مانند رشته هایی بر زمین گسترده شود. (از اقرب الموارد).
غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است، وی در جوانی درگذشته است. از اوست: گر به اغیار وفا خواهی کرد با که ای یار جفا خواهی کرد بسمل از تیر نگه، ای کجباز راست فرما که کرا خواهی کرد؟ (قاموس الاعلام ترکی)
غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است، وی در جوانی درگذشته است. از اوست: گر به اغیار وفا خواهی کرد با که ای یار جفا خواهی کرد بسمل از تیر نگه، ای کجباز راست فرما که کرا خواهی کرد؟ (قاموس الاعلام ترکی)