جدول جو
جدول جو

معنی طبطبیه - جستجوی لغت در جدول جو

طبطبیه
(طَ طَ بی یَ)
دره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبیبه
تصویر طبیبه
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبطیه
تصویر قبطیه
قبطی، نوعی پارچۀ کتانی سفید
فرهنگ فارسی عمید
(طَ / طُ یَ)
زن جوان پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج). زن جوان آگنده گوشت. (مهذب الاسماء) ، زن دانای ملیحه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ بی یَ)
شتر مادۀ سبک و شتاب. (منتهی الارب). شتر مادۀ سبک. (اقرب الموارد). شتر مادۀ ضعیف. (ناظم الاطباء). شتر مادۀ سبک تیزرو. (لسان العرب). ابن احمر گوید:
تماثیل قرطاس علی هبهبیه
نضاالکور عن لحم لها متخدد.
از کلمه تماثیل، کتابهایی را که خواهد نوشت اراده کرده است. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ بِ طَ)
کبک. (منتهی الارب) (محیطالمحیط) (تاج العروس ج 5 ص 109). کبک ماده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُبَ بِ طَ)
ارض مبطبطه، زمین دور. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مالک و رب شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بی یَ)
دیگ که در آن تتم انداخته باشند. (آنندراج). قدرٌ عبربیه، أی سماقیه. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
جامۀ کتان سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
نسبت است به قبطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَبی بی یَ)
محله ای است به بغداد، از آن محله است ابوبکر زبیبی. (منتهی الارب). محله ای است به بغداد. (شرح قاموس) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). محله ای است در بغداد که آنرا تل الزبیبیه خوانند. (ازمعجم البلدان). رجوع به زبیبی (... عبدالله بن ابی طالب) شود
لغت نامه دهخدا
(زَبی بی یَ)
مؤنث زبیبی. نسبت است به زبیب انگور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
آب بسیار، گنده پیر فروهشته اندام، شترمادۀ بسیارشیررام و نرم نزدیک دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ عی یَ)
تأنیث طبیعی: علوم طبیعیه
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهرستانی است به مصر، یا آن ضرابیه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ بالْ وَ)
مشهد طباطبه، مشهدالطباطبه در قبرستان مصر (قاهره) متعلق به خاندان طباطبا است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آواز کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ)
نسبت به طباطباست. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
زیرکی. (منتهی الارب). زیرک شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
یک تختۀ گوی بازی. (منتهی الارب). طبطاب. رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
(ی یَ)
نوعی از جامه. رجوع به طاطری شود
لغت نامه دهخدا
(حُ بی یَ)
نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کورۀ شرقیه است. و دیگری را منزل نعمه نیز خوانند و آن نیز شرقیه است. (معجم البلدان ج 3 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ بَ)
بانگ وآواز تلاطم سیل. (منتهی الارب). آواز آب. آواز موج زدن سیل. (منتخب اللغات). بانگ آب. (مهذب الاسماء) ، حکایت بانگ سیل، آواز پای وقت دویدن، آواز تازیانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ بَ)
الطب طبطبه، من العیوب الخلقیه فی الفرس، و هو ان تسترجی جحفلته السفلی فاذا سار حرکها و طبطبها، کالبعیر الاهدل - و ان یکون فی حنکه شامه سوداء و سائر فمه ابیض. (صبح الاعشی ج 2 ص 25)
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ)
حسین بن کمال الدین. او را در علم هیئت کتابی است مختصر به نام ’السبعالشداد’ که بسال 1309 هجری قمری در دهلی هندبطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طبطبه
تصویر طبطبه
آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابیه
تصویر بابیه
شگفت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخیه
تصویر طباخیه
بانمک: نکین زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوبیه
تصویر ربوبیه
خدایی پروردگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعیه
تصویر طبیعیه
مونث طبیعی پرهامیک مونث طبیعی، جمع طبیعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبطابه
تصویر طبطابه
پهنه واحد طبطاب یک تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طقطقیه
تصویر طقطقیه
شله مرکه (گویش گیلکی) از مرغان پا دراز مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست با رونده از دسته فلفل های سیاه و از تیره بید ها که ساقه اش قابل انعطاف و بی کرک و شاخه هایش کوتاه است و منشا اصلی آن جاوه و سوماتر او برنئو است ولی امروزه در این نواحی و همچنین در هند و نقاط دیگر پرورش مییابد. این درختچه برگهای متناوب بی کرک کامل چرمی و نوک تیز دارد و گلهای نر آن بر روی دو پایه جدا گانه مجتمع و ماده بصورت سنبله یی در مقابل برگها است. گل های نر و ماده وی فاقد پوشش گل هستند. گل نر دارای 2 پرچم و گل ماده دارای مادگی مرکب از 3 تا 4 کله است. میوه اش سته و کروی و دارای دنباله ای دراز تر از قطر میوه است (بهمین علت آنرا فلفل دم دار نیز گویند)، میوه این گیاه قبل از رسیدن کامل چیده میشود و پس از خشک شدن در معرض استفاده قرار میگیرد. میوه خشک شده آن کمی بزرگتر از فلفل سیاه (بقطر 5 تا 6 میلیمتر) و دارای دنباله ایست که در واقع امتداد برون بر میوه است. رنگ میوه خشک شده از قهوه یی خاکستری تا قهوه یی سیاه متغیر است و در سطح آن چیز هایی وجود دارد که بر اثر خشک شدن سطح خارجی میوه بوجود آمده است. بوی آن معطر و قوی و طعمش کمی تلخ و تند و معطر است. در ترکیب شیمیایی میوه های گیاه مزبور بمقدار 10 تا 18 درصد اسانس با بوی تند و معطر و بمقدار یک درصد اسید کوبه بیک و بمقدار 5، 2 درصد رزین خنثی بنام کوبه بین و مقدار مواد روغنی و صمغ و امح آهکی و غیره است. اسانس کبابه نیرو دهنده اعصاب و کاهش دهنده ترشحات ریتین و دارای اثر مدر است و از راه ادرار و مجاری تنفسی و همچنین از راه جلد دفع میشود. کبابه مقوی معده است و هنز هم در برخی امراض مجاری ادرار (از قبیل سوزاک) مورد استفاده میباشد. چون ادامه مصرف آن تولید شکم روش میکند همراه با مواد قابض از قبیل کاشو و را تانیا مصرف میشود کبابه اصل کبابه چینی کبابه صینیه حب العروس کبابیه کباب چینی مهیلیون فر یغلیون. یا کبابه اصل. یا کبابه چینی. یا کبابه شکافته. درختچه ایست از تیره سداب ها دارای برگهای متناوب مرکب که میوه اش باندازه میوه فلفل سیاه میباشد که چون از نوع کپسول است پس از رسیدن شکاف بر میدارد و مانند فلفل تند و معطر است. این گیاه در آسیای شرقی و آمریکا شمالی میروید و در تداول بعنوان مقوی نیروی باه بکار میرود فلفل جابون فلفل ژاپونی جا بونیا فلفل آغاجی فاغره فاغر فاعیه فاجیه فاغره فلفلی دهان باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبطیه
تصویر ضبطیه
ژاندارم امنیه (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار