- طبطابه
- پهنه واحد طبطاب یک تخته گوی بازی
معنی طبطابه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواز کردن
تخته گوی بازی پهنه گونه ای چوگان است که سر آن را چون کفچه سازند و گویی درآن نهند و بر هوا افکنند و چون به فرود آمدن رسد باز سر پهنه بر و زنند و هم چنین نگذارند که بر زمین آید چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، پهنه، تختۀ گوی بازی
ظرفی فلزین با لوله بلند که در آن آب کنند و بدان دست و رو و دهان را شویند
فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند
آفتابه، ظرف آب خمره مانند، لوله دار و با دسته که برای شستشو به کار می رود، آبریز، آب دستان، ابریق
گند نای دشتی
زن فربه
آستر لباس
معطل وبیکار شدن
یونانی تازس گشته خردنامه، برگ بها: خرد کاغذی که برآن بهای کالا را نویسند و با کالا همراه کنند، شناسنامه
نوبت: (امروز بنابه ماست)
مونث ذباب واحد ذباب یک مگس یک کلیز، مگسک از چهره های سپهری، باز مانده
خدا گشتن، شاهی فرمانروای، پیمان، کیش تیردان
تر و تازگی، رسیدن خرما
انگشت شهادت
پاکیدن، پاکاندن، پاک یافت، خوشبو کردن، خوشمزه ساختن، خوش سخنی خوشمزگی پاک کردن، خوشبوی کردن، حلال و پاکیزه کردن، خوشمزه کردن طعام
هیزم شکستن
سخنرانی، کلامی که بصورت رسمی که در سر جمع بطول گویند، فریب بوسیله زبان
تانک
نای ازابزارهای خنیا
شور شیفتگی سوزش مهر ته مانده شیر یا آب در خنور
درختچه ای از خانوادۀ فلفل، با میوه ای قهوه ای رنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد، حب العروس، فلفل دم دار، فلفل دنباله دار، کبابۀ دهن شکافته، فاغره
وعظ و سخنرانی کردن، خطبه، وعظ
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، دانش معالجۀ بیماران
آستر، آستر چیزی، آستر لباس، راز، سر درون، راز نهانی، رازدار
مونث طبیب
زیرکی زیرک شدن
شندف نوازی تبیره نوازی
چاپ و نشر کردن