سیسنبر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند سوسنبر، سه سنبل، هرفولیون
سیسَنبَر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند سوسَنبَر، سِه سُنبُل، هَرفولیون
پوشش ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند کنایه از شرم زن، فرج زن سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
پوشش ظرف چوبی یا فلزی مسطح و گرد لبه دار یا بی لبه که در آن خوردنی و میوه یا چیز دیگر بگذارند کنایه از شرم زن، فَرْج زن سکو یا ظرفی برای حمل کالا توسط لیفتراک طبق زدن: کنایه از مالیدن دو زن فرج خود را به یکدیگر برای ارضای غریزۀ جنسی
زندان، بازداشتن، زندانی کردن، بازداشت حبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد حبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حبس ابد حبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد حبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد حبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول حبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است حبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز حبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی
زندان، بازداشتن، زندانی کردن، بازداشت حَبس ابد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد حَبس مؤبد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید تا آخر عمر در زندان باشد، حَبس ابد حَبس انفرادی: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد حَبس با اعمال شاقه: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن کارهای دشوار انجام بدهد حَبس بول: عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس البول حَبس تادیبی: در علم حقوق حبس برای جنحه که مدت آن چند ماه و حداکثر سه سال است حَبس تکدیری: در علم حقوق حبس برای بزه های کوچک از دو تا ده روز حَبس مجرد: در علم حقوق نوعی حبس که محکوم باید در مدت زندانی بودن جدا از سایر زندانیان باشد، حبس انفرادی
هشتادمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۲ آیه اعمی اخم کردن، رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تجهّم، ترش رویی، عبوس، سخت رویی، تندرویی
هشتادمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۲ آیه اعمی اخم کردن، رو ترش کردن، اَخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تَجَهُّم، تُرش رویی، عُبوس، سَخت رویی، تُندرویی
خوی، سرشت، نهاد، استعداد، توانایی، چاپ کردن، چاپ، در طب قدیم مزاج، هر یک از عناصر چهارگانه شامل آب، باد، خاک و هوا طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بی تکلف شعر بگوید
خوی، سرشت، نهاد، استعداد، توانایی، چاپ کردن، چاپ، در طب قدیم مزاج، هر یک از عناصر چهارگانه شامل آب، باد، خاک و هوا طبع روان: طبع و ذوقی که آسان و بی تکلف شعر بگوید
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 130هزارگزی جنوب خاوری شوسف و 7هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. دامنه، گرمسیر، دارای 96 تن سکنه. شغل اهالی زراعت و مالداری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 130هزارگزی جنوب خاوری شوسف و 7هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. دامنه، گرمسیر، دارای 96 تن سکنه. شغل اهالی زراعت و مالداری. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
شهری است بخراسان گرمسیر و اندر وی خرماست. و آب ایشان از کاریز است، و اندر میان بیابان است. (حدود العالم). رجوع به طبسان و عقدالفرید ج 3 ص 99 و تاریخ سیستان ص 26، 219 شود
شهری است بخراسان گرمسیر و اندر وی خرماست. و آب ایشان از کاریز است، و اندر میان بیابان است. (حدود العالم). رجوع به طبسان و عقدالفرید ج 3 ص 99 و تاریخ سیستان ص 26، 219 شود
احمد بن محمد بن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبدالله حافظ گوید: وی از ابوقریش محمد بن جمعه بن خلف قهستانی و جزوی روایت کرده است و گمان میکنم در نیشابور درگذشته است. (از انساب سمعانی برگ 367 الف) محمد بن محمد طبسی و مکنی به ابوجعفر. نزیل جرجان. وی کتاب المجروحین را از ابوحاتم محمد بن حبان بستی روایت کرده است و ابومسعود بحلی حافظ از وی روایت دارد. (انساب سمعانی برگ 367)
احمد بن محمد بن ابراهیم طبسی تاجر، مکنی به ابونصر نزیل نیشابور. حاکم ابوعبدالله حافظ گوید: وی از ابوقریش محمد بن جمعه بن خلف قهستانی و جزوی روایت کرده است و گمان میکنم در نیشابور درگذشته است. (از انساب سمعانی برگ 367 الف) محمد بن محمد طبسی و مکنی به ابوجعفر. نزیل جرجان. وی کتاب المجروحین را از ابوحاتم محمد بن حبان بستی روایت کرده است و ابومسعود بحلی حافظ از وی روایت دارد. (انساب سمعانی برگ 367)
از بلوکات ولایت سبزوار خراسان، عده قری (27) مرکز طبس، حد شمالی جوین، شرقی نیشابور جنوبی قصبه، غربی بواکره. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 203). قصبۀ مرکزی دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، واقع در 41 هزارگزی جنوب باختری صفی آباد، سر راه اتومبیل رو صفی آباد به طبس. هوای آن کوهستانی و سردسیر، دارای 1062 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه سار. محصولات آن غلات، پنبه و باغات کنجد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و کرباس بافی است. راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و نیزمؤلف کتاب مزبور آرد: نام یکی از دهستانهای بخش صفی آباد شهرستان سبزوار و محدود است از شمال به دهستان حکم آباد، از جنوب به کوه طبس و اندقان، از خاور به دهستان سلطان آباد و از باختر به دهستان کهنه. موقعیت کوهستانی هوا معتدل آب اغلب قراء از چندین رودخانه محلی تأمین میشود و راههای آن پیاده رو صعب العبور است. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و مجموع نفوس آن در حدود 13537 نفر میباشد. محصول عمده آنجا غلات، ارزن، بنشن، کنجد، پنبه و انواع میوه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
از بلوکات ولایت سبزوار خراسان، عده قری (27) مرکز طبس، حد شمالی جوین، شرقی نیشابور جنوبی قصبه، غربی بواکره. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 203). قصبۀ مرکزی دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، واقع در 41 هزارگزی جنوب باختری صفی آباد، سر راه اتومبیل رو صفی آباد به طبس. هوای آن کوهستانی و سردسیر، دارای 1062 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه سار. محصولات آن غلات، پنبه و باغات کنجد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و کرباس بافی است. راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و نیزمؤلف کتاب مزبور آرد: نام یکی از دهستانهای بخش صفی آباد شهرستان سبزوار و محدود است از شمال به دهستان حکم آباد، از جنوب به کوه طبس و اندقان، از خاور به دهستان سلطان آباد و از باختر به دهستان کهنه. موقعیت کوهستانی هوا معتدل آب اغلب قراء از چندین رودخانه محلی تأمین میشود و راههای آن پیاده رو صعب العبور است. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و مجموع نفوس آن در حدود 13537 نفر میباشد. محصول عمده آنجا غلات، ارزن، بنشن، کنجد، پنبه و انواع میوه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
طبس تمر. شهری است کوچک و از اقلیم سوم است. طولش از جزائر خالدات، صب ط، وعرض از خط استوا لط، در هفت روزۀ راه یزد است. هوایش گرم است بغایت، خرما و ترنج و نارنج بسیار است، ودر خراسان غیر از آن جای دیگر نیست. و آبش از چشمه است، مقدار دو آسیاگردان آب باشد، حصاری محکم دارد، و در جوار آن علف نیست، چند پاره دیه از توابع آن است. (این شرح ذیل عنوان بلاد قهستان و نیمروز و زاولستان است). (نزهه القلوب چ اروپا ص 145). و نیز ذیل عنوان بقاع مفازه مابین کرمان و سیستان گوید: طبس گیلکی از اقلیم سوم است، طولش از جزایر خالدات، صب لا، و عرض از خط استوا کج، ولایتی است و حاصلش غله و پنبه و خرما فراوان بود. (نزهه القلوب چ اروپا ص 142). و رجوع به طبس، طبسان، طبس تمر و تاریخ گزیده ص 181 شود
طبس تمر. شهری است کوچک و از اقلیم سوم است. طولش از جزائر خالدات، صب ط، وعرض از خط استوا لط، در هفت روزۀ راه یزد است. هوایش گرم است بغایت، خرما و ترنج و نارنج بسیار است، ودر خراسان غیر از آن جای دیگر نیست. و آبش از چشمه است، مقدار دو آسیاگردان آب باشد، حصاری محکم دارد، و در جوار آن علف نیست، چند پاره دیه از توابع آن است. (این شرح ذیل عنوان بلاد قهستان و نیمروز و زاولستان است). (نزهه القلوب چ اروپا ص 145). و نیز ذیل عنوان بقاع مفازه مابین کرمان و سیستان گوید: طبس گیلکی از اقلیم سوم است، طولش از جزایر خالدات، صب لا، و عرض از خط استوا کج، ولایتی است و حاصلش غله و پنبه و خرما فراوان بود. (نزهه القلوب چ اروپا ص 142). و رجوع به طبس، طبسان، طبس تمر و تاریخ گزیده ص 181 شود
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان شهرستان بیرجند است که از106 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته. مجموع نفوس آن در حدود 18208 تن است. موقعیت دهستان جلگه و کوهستانی. آب مزروعی آن از قنوات تأمین میشود. هوای آن گرمسیر است. محصول عمده آن غلات و ارزن است. شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و نیز آرد: قصبۀ مرکز دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری درمیان، سر راه شوسۀ عمومی بیرجند به درج. جلگه، گرمسیر، دارای 1513 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری. راه آن اتومبیل رو است. دبستان و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و رجوع به طبس مسینان شود
نام یکی از دهستانهای بخش درمیان شهرستان بیرجند است که از106 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته. مجموع نفوس آن در حدود 18208 تن است. موقعیت دهستان جلگه و کوهستانی. آب مزروعی آن از قنوات تأمین میشود. هوای آن گرمسیر است. محصول عمده آن غلات و ارزن است. شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و نیز آرد: قصبۀ مرکز دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 32 هزارگزی جنوب خاوری درمیان، سر راه شوسۀ عمومی بیرجند به درج. جلگه، گرمسیر، دارای 1513 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری. راه آن اتومبیل رو است. دبستان و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). و رجوع به طبس مسینان شود
به خراسان اندر میان کوه و بیابان است و جائی بانعمت است. (حدود العالم). طبس مسینان: از اقلیم سیم طولش از جزایر خالدات: صدنه، و عرض از خط استوا لج، شهری کوچک و گرمسیر است. و در او نخلیات فراوان بود و آبش از کاریز است. غلات این قصبه در هفتاد روز آب خورد و غلات مواضعی که در حوالی آن است در هفت روز آب خورد، و در آن ولایت چاهی بود که خاک آن مقدار دانۀ جاورس، هرکه بخوردی در حال بمردی، اما در این نزدیکی آن چاه را انباشته اند. و هم در آن ولایت چاهی است که در زمستان آب بسیاردر آن چاه میرود و در تابستان بیرون می آید، و بدان زراعت می کنند. و چاهی دیگر هست که هر وقت که در آن چاه نگاه میکنند بشکل ماهی مینماید. (نزهه القلوب چ اروپا). رجوع به طبس، طبسین، طبسان و طبس مسینا شود
به خراسان اندر میان کوه و بیابان است و جائی بانعمت است. (حدود العالم). طبس مسینان: از اقلیم سیم طولش از جزایر خالدات: صدنه، و عرض از خط استوا لج، شهری کوچک و گرمسیر است. و در او نخلیات فراوان بود و آبش از کاریز است. غلات این قصبه در هفتاد روز آب خورد و غلات مواضعی که در حوالی آن است در هفت روز آب خورد، و در آن ولایت چاهی بود که خاک آن مقدار دانۀ جاورس، هرکه بخوردی در حال بمردی، اما در این نزدیکی آن چاه را انباشته اند. و هم در آن ولایت چاهی است که در زمستان آب بسیاردر آن چاه میرود و در تابستان بیرون می آید، و بدان زراعت می کنند. و چاهی دیگر هست که هر وقت که در آن چاه نگاه میکنند بشکل ماهی مینماید. (نزهه القلوب چ اروپا). رجوع به طبس، طبسین، طبسان و طبس مسینا شود
دو طبس. قصبۀ ناحیه ای است بین نیشابور واصفهان که آنجا را به نام قهستان قاین نیز میخوانند، و آن عبارت است از دو شهر که هر دو را به نام طبس ذکر میکنند. یکی را طبس عناب و دیگر را طبس تمر میگویند... ابوالحسن علی بن محمد المدائنی گوید: نخستین شهری که از بلاد خراسان در آغاز فتوحات اسلام فتح شد طبسان بوده، و آن دو شهر را دو دروازۀ خراسان نام نهادند. فتح این شهر به دست عبدالله بن بدیل بن ورقاء در روزگار خلافت عثمان بن عفان بسال 29 هجری قمری صورت گرفت، و پس از این فتح آهنگ تسخیر خراسان کردند و بدانجا داخل شدند، طبسان بین نیشابور، اصفهان و شیراز و کرمان واقع گردیده است، مالک بن الریب المازنی در این بیت از قصیدۀ خود طبسان را منظور داشته است که گوید: دعانی الهوی من اهل اودو صحبتی بذی الطبسین فالتفت و رائیا. ... و از آنجا گروهی از دانشمندان برخاسته اند... (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 27). شهرستانی است به خراسان. (منتهی الارب). و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 229 شود
دو طبس. قصبۀ ناحیه ای است بین نیشابور واصفهان که آنجا را به نام قهستان قاین نیز میخوانند، و آن عبارت است از دو شهر که هر دو را به نام طبس ذکر میکنند. یکی را طبس عناب و دیگر را طبس تمر میگویند... ابوالحسن علی بن محمد المدائنی گوید: نخستین شهری که از بلاد خراسان در آغاز فتوحات اسلام فتح شد طبسان بوده، و آن دو شهر را دو دروازۀ خراسان نام نهادند. فتح این شهر به دست عبدالله بن بدیل بن ورقاء در روزگار خلافت عثمان بن عفان بسال 29 هجری قمری صورت گرفت، و پس از این فتح آهنگ تسخیر خراسان کردند و بدانجا داخل شدند، طبسان بین نیشابور، اصفهان و شیراز و کرمان واقع گردیده است، مالک بن الریب المازنی در این بیت از قصیدۀ خود طبسان را منظور داشته است که گوید: دعانی الهوی من اهل اودو صحبتی بذی الطبسین فالتفت و رائیا. ... و از آنجا گروهی از دانشمندان برخاسته اند... (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 27). شهرستانی است به خراسان. (منتهی الارب). و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 229 شود
احمد بن محمد بن سهل طبسی فقیه بارع شافعی، مکنی به ابوالحسن. از متقدمان و از اصحاب مروزی بوده است. او در نیشابور از ابوبکر محمد بن اسحاق بن حزیمه و در عراق ازابومحمد بن صاعد سماع کرده است و در خانقاه نیشابور سکونت گزید و به تدریس و املای حدیث پرداخت، آنگاه به طبسین رفت و شنیدم وی بسال 358 هجری قمری درگذشته است. حاکم ابوعبدالله حافظ بدینسان ترجمه وی را آورده و هم گوید: و شنیده ام که ابوالحسن را شرحی بر مذهب شافعی رحمه الله بوده که آنرا در هزار جزو با خطی بسیار دقیق تألیف کرده است. (از انساب سمعانی برگ 367 ب)
احمد بن محمد بن سهل طبسی فقیه بارع شافعی، مکنی به ابوالحسن. از متقدمان و از اصحاب مروزی بوده است. او در نیشابور از ابوبکر محمد بن اسحاق بن حزیمه و در عراق ازابومحمد بن صاعد سماع کرده است و در خانقاه نیشابور سکونت گزید و به تدریس و املای حدیث پرداخت، آنگاه به طبسین رفت و شنیدم وی بسال 358 هجری قمری درگذشته است. حاکم ابوعبدالله حافظ بدینسان ترجمه وی را آورده و هم گوید: و شنیده ام که ابوالحسن را شرحی بر مذهب شافعی رحمه الله بوده که آنرا در هزار جزو با خطی بسیار دقیق تألیف کرده است. (از انساب سمعانی برگ 367 ب)