- طبری
- از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
معنی طبری - جستجوی لغت در جدول جو
- طبری
- پارسی تازی گشته تبری تبر زدی، لب دلستان
- طبری ((طَ بَ))
- اهل طبرستان، لهجه مردم طبرستان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکونومی
منسوب است به آسمان ابری
شیشه ای دهانه تنگ واستوانه ای شکل برای نوشابه وغیره
منسوب به زبر. بالایی علوی زبرین مقابل فرودی فروردین زیرین، محیط فلک سطح محدب فلک (التفهیم مقدمه قس)، خشونت ناهمواری مقابل نرمی
ضروری، غیر ارادی
(در لحن محدثان) نماز دیر
بیزاری، دوری کردن
از مردم تفرش، ساخته شده در تفرش
طغرا، چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند، در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند
فرمان، حکم، ابروی خوب رویان
فرمان، حکم، ابروی خوب رویان
طبری، از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
ویژگی آسمان پوشیده از ابر مثلاً هوای ابری، ابرمانند، چیزی که از ابر ساخته شده باشد مثلاً تشک ابری
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که میان یهودیان رایج است، خطی که این زبان با آن نوشته می شود، هر یک از افراد قوم یهود، یهودی
ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است، جاری، مسافر
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطر
اجباری، مربوط به علم جبر مثلاً معادلات جبری، مقابل قدری، در فلسفه کسی که معتقد به نظریۀ جبر باشد، برای مثال سنّی از تسبیح جبری بی خبر / جبری از تسبیح سنّی بی اثر (مولوی - ۳۹۲)
خشک آمار (استسقا) از بیماری ها منسوب به طبل. یا استسقاء طبلی. نوعی استسقاء و آن بیماریی باشد که شکم بیمار بیاماسد و از هر سوی بکشد و چون بر آن زنند آوای طبل کند
پارسی است تبگی گونه ای جامه نوعی جامه است
تبگری تبگچه طبقچه: یکی نیشکر داشت بر طبقری چپ و راست گردید بر مشتری
دبیره چرغانی
زادی گوهری نهادیک چهریک جلبی ذاتی فطری گوهری نهادی
پارسی تازی گشته تبشی آوندی است لب گرد که از مس یا زر و سیم سازند
نادرست نویسی تبسی تبرسی از مردم تبس منسوب به طبس از مردم طبس
منسوب به طبرس تفرشی
منسوب به طبخ، آن چه ویژه فن آشپزی است پخت
آینده، نا گاه در آینده، نا گاه روی داده عارض، گذرنده غیر مقیم مقابل متوطن
برهان این واژه را برابر رمید گی و (وحشت وحشی) آورده گمان می رود توری یا تولی باشد برگرفته از توریدن یا تولیدن که رمیدن و به یکسو شدن است بهروز نیز تولی را با وحشی تازی برابر دانسته بیگانه، کسی
گریان زن زبان یهودی یهودی عبرانی، زبان یهود عبرانی
مونث اکبر، بزرگتر، نامی از نامهای زنان
مبرات: بنگرید به مبرات مبرا بنگرید به مبرا (همایی در قواعد زبان فارسی مبری را نادرست دانسته)