جدول جو
جدول جو

معنی طباطبی - جستجوی لغت در جدول جو

طباطبی
(طَ طِ)
نسبت به طباطباست. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
طباطبی
(طَ طِ)
حسین بن کمال الدین. او را در علم هیئت کتابی است مختصر به نام ’السبعالشداد’ که بسال 1309 هجری قمری در دهلی هندبطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طباطبا
تصویر طباطبا
(پسرانه)
نام چندتن از افراد تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبابت
تصویر طبابت
شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، دانش معالجۀ بیماران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطنی
تصویر باطنی
مربوط به باطن مثلاً تمایل باطنی، پیرو باطنیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طباطبایی
تصویر طباطبایی
ویژگی کسی که هم از جانب پدر و هم از جانب مادر سید باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، هنر روش پختن غذاها، شغل و عمل آشپز، طباخت، دست پخت
فرهنگ فارسی عمید
(طَ ءِ)
بعض حکماء متقدمین که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبائع اربع) میشناختند، به اصطلاح برخی دیگر از دانشمندان کسانی که دهر و روزگار را آفریدگار مردم و حیوان وسایر مخلوقات میشناختند. بعبارت دیگر دهری: این سؤال طبیعی است و معروف است میان طباعیان. (جامعالحکمتین ناصرخسرو چ ه. کربن و معین ص 295)
لغت نامه دهخدا
(دَ دُ بَیْ یِنْ)
جاء بدبادبی ّ و بدبادبیین، آورد مال بسیار، یعنی چون مور و ملخ در کثرت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
علی بن محمد. صاحب شرح کبیر موسوم به ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل در فقه امامیه. این کتاب در دو جلد با مختصرالنافع ابی قاسم حلی در تهران بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1226). در روضات الجنات آمده: النور الجلی. و الحبر الملی. و المجتهد الاصولی مولانا الاّقامیر سیدعلی ابن السید محمدعلی ابن السید ابی المعالی الکبیر الطباطبائی النسب الاصفهانی المحتد الکاظمی المولد الحائری المنشاء و المقام اعلی الله مقامه فی دارالسلام. صاحب منتهی المقال بعد از ترجمه و توصیف او به امثال این کلمات گفته است که هو السید الاستاد و الرکن العماد ابن اخت استادنا العلامه، یعنی به المروج البهبهانی اعلی الله فی الدارین مقامه و صهره علی بنته نزد علامه بهبهانی شاگردی کرده و در کنار او پرورش و نشو و نما یافته و ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء دام مجده و کبت ضده، مردی ثقه و دانشمند و بسیار نام آور و فقیهی فاضل و بزرگوار و جلیل القدر و یگانه روزگار و نیکخوی و سخت بردبار بود. دیرگاهی در مجلس درس او حضور یافتم و روزگاری طفیلی شاگردان او بودم:
فان قال لم یترک مقالا لقائل
و ان صال لم یدع نصالا لصائل
او را مد فی بقائه مصنفات فائقه و مؤلفات رائقه است. از آنجمله است: شرح بر مفاتیح که کتاب الصلوه آن از مسوده به مبیضه نقل شده و مورد استفاده است و آن مجلدی بزرگ است و جمیع اقوال فقها را در آن گرد آورده است. دیگر شرح بر نافع است که آن را ریاض المسائل فی بیان احکام الشرع بالدلائل نام نهاده است. این کتاب در نهایت جودت تألیف گردیده و پیش از آن کتابی بدین تمامیت تألیف نشده است. مؤلف آنچه از دلائل و اقوال در دسترس خود داشته در آن شرح گرد آورده، بنحوی که این منظور برای دیگران دشوار بلکه محال بوده است. دیگر از تألیفات او رساله ای است در تثلیث تسبیحات اربع در دو رکعت اخیر نمازهای چهار رکعتی و کیفیت ترتیب نماز میت که برخی از اجلای نجف از هر دو مسئله ازاستاد پرسش کرده بودند و او دام ظله در این رساله به جواب مبادرت ورزیده است. یک نسخه از این رساله که بخط شریف مؤلف نبشته شده در کتاب خانه من موجود است، دیگر رساله ای است مختصر در اصول پنجگانه شریعت اسلام که آن نیز نیکو رساله ای است. دیگر رساله ای فی الاجماع و الاستصحاب. دیگر دومین شرح بر مختصرالنافع است که ریاض المسائل را مختصر کرده و شرحی بس نیکو و دقیق است. در عبادات مسلک احتیاط پیموده تا نفع آن عام وخاص و مبتدی و منتهی و فقیه و مقلد را در زمان حیات و پس از وفات مؤلف یکسان باشد. دیگر رسالهٌ فی تحقیق حجیه مفهوم الموافقه. دیگر رسالهٌ فی جواز الاکتفاء بضربه واحده فی التیمم مطلقا. دیگر رسالهٌ فی اختصاص الخطاب الشفاهی بالحاضر فی مجلس الخطاب کما هو عندالشیعه. دیگر رسالهٌ فی تحقیق ان منجزات المریض تحسب من الثلث ام من اصل الترکه. دیگر رسالهٌ فی تحقیق حکم الاستظهار للحائض اذا تجاوز دمها عن العشره. دیگررسالۀ اصول پنجگانه شریعت اسلام که بفارسی تألیف فرموده و بعربی نقل و ترجمه کرده. دیگر رسالهٌ فی بیان ان الکفار مکلفون بالفروع عند الشیعه بل و غیرهم الا الحنفیه. دیگر رسالهٌ فی اصاله برائه ذمهالزوج عن المهر. و ان علی الزوجه اثبات اشتغال ذمته به. دیگر رسالهٌ فی حجیه الشهره و فاقاً للشهید رحمه الله. دیگر رسالهٌ فی حلیهالنظر الی الاجنبیه فی الجمله. و اباحهسماع صوتها کذلک. دیگر حاشیه ای بر کتاب معالم الاصول که در اوان کودکی قبل از بلوغ و هنگام مباحثه در آن کتاب در حواشی معالم نوشت. و آن کتاب مدوّن نشده است. دیگر حواشی متفرقه ای است که بر کتاب مدارک نوشته. دیگر حواشی متفرقه ای است که بر کتاب حدائق الناضره تألیف شیخ ما یوسف رحمه الله نوشته. دیگر جزئی چند است که بر مبادی الاصول تألیف الامام العلامه نوشته و ناتمام است. و غیر کتب و رسالات مذکوره حواشی و رسائل دیگر و اجوبۀ مسائل نیز فراهم آورده است. ولادت او درمشهد کاظمین، علی مشرفیه صلوات الخافقین، در اشرف روزها که دوازدهم ماه ربیع الاول (ماه ولادت اشرف الانام، علیه و آله فضل التحیه والسلام) بود، بسال 1161 هجری قمری بوده است. در آغاز تحصیل نزد فرزند علامه، ادام الله ایامهما و ایامه، به فراگرفتن علم مشغول گردید، استاد او را با عده ای از شاگردان که در سن بزرگتر و زودتر از او شروع به درس کرده بودند شریک ساخت و چند روزی نگذشت که او بر همگان تفوق یافت و پیشی جست. پس ازاندک مدتی ترقی کرد و نزد خال خود استاد علامه مشغول تحصیل شد و پس از اندک مدتی شروع بتصنیف و تدریس و تألیف کرد جد اعلای او سیدابوالمعالی داماد مولاناالمقدس ملا صالح مازندرانی بود و سه فرزند ذکور از او باقی ماند که عبارت بودند: از سیدابوطالب و سیدعلی و سیدابوالمعالی، و این آخرین فرزند از دو دیگر کوچکتر بود. چند فرزند اناث نیز از او بر جای ماند یکی از دختران زوجه مولی محمدرفیع گیلانی مقیم مشهد رضوی بودحیاً و میتا. (انتهی کلام صاحب المنتهی) محدث نیشابوری نیز باآنکه در ظاهر نسبت به صاحب ترجمه عناد میورزید نام او را در رجال خود آورده و گوید: علی بن ابی المعالی الحسنی الحسینی الطباطبائی الحائری مولداً و منشاً، در فقه و اصول استاد و مجتهد صرف بود و همواره سلک احتیاط مرعی داشتی، معاصر ما بود. او راست: شرح کبیر و صغیر بر مختصر الشرایع، ملخص المهذب البارع و شرح اللمعه و مختصرالحدائق - انتهی. بعضی گویند شرح کبیر مأخوذ از دو کتاب آخرین و از کشف اللثام فاضل هندی و از شرح مفاتیح تألیف خال وی مروّج بهبهانی است.
معروف است که صاحب ترجمه مکرر میگفت من در شرح کبیر نظر نشر و تدوین نداشتم، بلکه منظورم از آن مشق و تمرین بوده است. فرفعه الله تعالی الی ما رفع و نفع به احسن ما به ینتفع. و نیزگویند باآنکه طباطبائی اصولی بود، معهذا کتابش در فقه شهرت یافت، بخلاف صاحب کتاب قوانین الاصول که او فقیه بود و کتابش در اصول شهرت یافت. بین صاحب ترجمه وصاحب قوانین در ظاهر صفائی نبود، با یکدیگر اتحاد مشرب هم نداشتند و جز در مسافرت زیارت اماکن مقدسه، با هم مراوده هم نمیکردند. سید رحمه الله را در علم مناظره و جدل نیروئی عجیب بود، برخلاف میرزا که از مقاومت و پایداری در میدان نظر عجز داشت. اتفاقاً هنگامی که در حائر مطهر یکدیگر را دیدار کردند راجع به پاره ای مسائل اصول بین آنان گفتگوئی رخ داد، همین که سید استدعای میرزا را در مباحثه شنید، به دو زانوی خود برخاست و به میرزا گفت: منظور خویش بازگوی تا من نیز پاسخ دهم و این سخن را به آهنگی آشکار گفت. میرزا به آوازی نرم گفت: بنویس آنچه مینویسی و بدین دو کلمه مجلس مباحثه بین آنان خاتمه یافت و مجلس به پایان آمد والعهده علی الراوی. و نیز نقل کرده اند که صاحب ترجمه از فرط اعتماد بر فضل و منزلت صاحب حدائق و از بیم آنکه مبادا خال او مولانا العلامه بر حال وی آگاه شود، شبانه بمنزل صاحب حدائق میرفت و از محضرش استفاده میکرد. طباطبائی جمیع مجلدات کتاب حدائق را به خط شریف خویش استنساخ کرده بود. والد من اعلی الله مقامه برای من نقل کرد که وقتی در ایام تشرف بزیارت عتبات به مطالعۀ کتاب حدائق نیازمند شد، از صاحب ترجمه آن کتاب را طلبید و او بدون دریغ اندرون خانه شد و جمیعمجلدات حدائق را بیرون آورد و تسلیم والد کرد و تا روزی که والد از عتبات خارج شد، این نسخه نزد او بود. وفات صاحب ترجمه در سال 1231 هجری قمری اتفاق افتاد، جسد او را در رواق شرقی ضریح مقدس نزدیک قبر خالش علامه مدفون ساختند. فرزند او مرحوم آقا سیدمحمد در حین وفات پدرش در اصفهان اقامت داشت، چون خبر مرگ پدر بشنید مراسم سوگواری در آنجا برپای داشت، چندین روز در مجلس بنشست و مردم گروه گروه من کل فج عمیق به رسم تسلیت دادن نزد او میشدند. سپس بعد از مدت کمی رهسپار موطن اصلی خویش گردید و در تمامی شئون جانشین پدربود، تا هنگامی که در رکاب فتحعلی شاه برای دفاع با روسیه عزیمت کرد. وفات او هم در همان سفر در شهر قزوین اتفاق افتاد (چنانکه تفصیل این واقعه در ترجمه احوال او بیاید) صاحب ترجمه را جز از خال وی که استادش نیز بود، از دیگری روایتی نیست. ولی رواه او بسیارند و شرف شاگردی او را گروهی بیشمار دریافتند. از آن جمله است شیخ و سید و رأس و رئیس و هم نام ما، الامام العلامه اعلی الله مقامه. دیگری صنوه و شقیقه و خدنه وصدیقه المحقق المدقق صاحب الاشارات اسکنه الله بحبوحه الجنات. دیگری فاضل متبحرالحاج ملا جعفر الاسترابادی وکذلک الاخوان الفاضلان الکاملان الفقیهان الباذلان الحاج مولانا محمدتقی و الحاج مولانا محمدصالح البرقانیان القزوینیان المعاصران المتوفیان بالشهاده و حتف الانف مع رعایهالترتیب فی اللف و النشر فی حدود السبعین و المأتین بعدالالف بفاصله غیرکثیره. اعنی صاحبی المجالس و مخزن البکاء، فی الموعظه و مقاتل الشهداء و کتب کثیره فی الفقه و الاصول مثل شرحیهما الکبیرین المعروفین فی البلاد علی الشرایع و الارشاد، و غیر ذلک من المصنفات الجیاد. دیگر مولی محمد شریف اصولی آملی که در ذیل ترجمه شاگردش سیدمحمد ابراهیم موسوی قزوینی ذکری از او شد دیگر شیخ عارف مشهور احمد بن زین الدین الاحسائی و شیخ فقیه مبرور خلف بن عسکر الکربلائی دیگر دو فرزند صالح و فاضل و فقیه و رشید او آقا سیدمحمد و آقا سیدمهدی دیگر جد امجد ما سیدابوالقاسم بن السید المحقق، الفقیه الاوحد حسین بن السید ابوالقاسم جعفر الموسوی الخونساری و اجازتی را که صاحب ترجمه بجد ما داده و در پشت کتاب شرح صغیر تألیف خویش ثبت کرده بودمن خود دیدم. و من نیز از والدم روایت دارم که او هم از جد مبرور روایت میکند باسناد مزبور. والحمدللّه علی فضله الموفور و فیضه المیسور. دیگر شیخ ابوعلی رجالی صاحب کتاب منتهی المقال فی علم الرجال. که نام او محمد بن اسماعیل است. و از اتفاقات عجیبه آن است که چون وهابیان در سال 1215 هجری قمری در کربلا بقتل عام و دیگر شنایع اعمال دست یازیدند، آهنگ قتل صاحب ترجمه و عیال و غارت اسباب و اموال او نیز کردند و ب خانه او هجوم بردند. صاحب ترجمه پیش از وقت، خانواده و اموال خود را بجائی ایمن بفرستاد و خود با کودکی شیرخوار که او را همراه نبرده بودند در خانه باقی ماند، طفل را به دوش گرفت و بزاویه ای از بناهای فوقانی خانه که انبار هیمه و جز آن بود بالا برد. وهابیان وارد خانه او شدند و حجرات خانه را جستجو کردند، صاحبخانه را نیافتند، از شش جهت فریادشان بلند شد که میرعلی کجاست چون اثری از او نیافتند، آهنگ عمارت فوقانی کردند. در آن حال صاحب ترجمه کودک را بر سینه چسباندو متوکلاً علی الله در زیر سبد بزرگی که از ضروریات خانه بشمار میرفت خویشتن و کودک را پنهان ساخت. وهابیان در قسمت فوقانی هم جز مقداری هیمه چیزی نیافتند و گوئی حق تعالی بینائی از دیدۀ آنان زایل ساخته بود که سید را ندیدند. گمان بردند که سید در زیر هیمه و تخته های چوب خود را پنهان ساخته، بقصد تفتیش یکایک هیمه ها و تخته ها را از جای برداشته، روی سبد نهادند تا همگی هیمه ها روی سبد جای گیر گردید. و بئس الذین کفروا من دینهم فانقلبوا خائبین و خاسرین. و سید مرحوم سالماً شاکراً لنعمهالله بیرون آمد. (روضات الجنات ص 414به بعد). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ج 2 ص 699 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ رَ)
جمع واژۀ طبطر. رجوع به طبطر شود
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
رجوع به طبائعی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قِ بی ی)
محمد بن خلیل بن ابی بکر از فضلاء و دانشمندان است. اصل او از حلب و محل سکونت او قدس است. تألیفاتی دارد. او راست: ایضاح الرموز، خطی. در این کتاب منظومۀ خود، مجمعالسرور، خطی را شرح کرده است. این کتاب در مذاهب قراء چهارده گانه است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 893 و فهرست الکتبخانه 1:92 و 105 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
یک تختۀ گوی بازی. (منتهی الارب). طبطاب. رجوع به طبطاب شود
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ بی یَ)
دره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ بالْ وَ)
مشهد طباطبه، مشهدالطباطبه در قبرستان مصر (قاهره) متعلق به خاندان طباطبا است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام. لقب به لانه کان یبدل القاف طاءً. او لانه اعطی قباء، فقال: طباطبا، و یرید قباقبا. (منتهی الارب). لقب اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی علیه السلام که در زبان لکنت داشت و بجای قاف طاء میگفت. آورده اند که در ایام خردسالی بروز عید والد بزرگوار او، به او فرمود که چه نوع جامه برای تو مهیا کنم ؟ او گفت:طباطباء یعنی قباقباء از آن روز اسماعیل به لقب طباطبا مشهور گشت و اولاد او را سادات طباطبائی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و صاحب قاموس الاعلام آرد: ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسین بن علی بن ابی طالب یکی از سادات است و زبانش لکنت داشته و بتلفظ ’ق’ مقتدر نبود و آنرا مانند حرف ’ط’ تلفظ میکرده است. روزی از خادمش قبای خودرا درخواست میکرد عوض ’قباقبا’، ’طباطبا’ گفته و ازاین رو بهمین کلمه خود و اولاد و احفادش ملقب شدند. رجوع به ابن طباطبا شود. و صاحب تاج العروس مینویسد:لقب شریف اسماعیل الدیباج بن ابراهیم العمر بن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابیطالب کرم الله وجهه و رضی عنهم و چنانکه نسب شناسان بدان تصریح کرده اند این کلمه لقب پسر وی ابراهیم بن اسماعیل بوده و رای صواب همین است. و وی را از این رو بدان نامیده اند که بسبب لکنت زبان ’ق’ را ’طا’ می گفت یا بدان سبب که قبائی به وی دادند و او گفت: طباطبا و چنانکه پیداست هر دو وجه یکسان است و با هم منافی نیستند. و ابونصر بخاری بنقل از کتاب النسب تألیف امام الناصر للحق آورده است که مردم سواد وی را بدین لقب خواندند و طباطبا بزبان نبطی بمعنی بزرگ بزرگان (سیدالسادات) است و برخی گفته اند وجه تسمیۀ وی بدین لقب این است که پدر وی هنگامی که خردسال بود می خواست برای او جامه ای بسازد و او را میان پیراهن و قبا مخیر ساخت. او گفت: طباطبا، یعنی قباقبا. و در خاندان طباطبا گروهی از لحاظ حدیث وفقه و اصل و نسب شهرت یافته اند و این خاندان در میان طالبیان اهمیتی بسزا داشته اند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طبابت
تصویر طبابت
حرفه پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
عمل و شغل آشپزی طباخ دیگ پزی خوالیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباعی
تصویر طباعی
منسوب به طباع، طرفدار طبیعت طبایعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبالی
تصویر طبالی
شغل و عمل طبال تبیره زنی طبل نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تخته گوی بازی پهنه گونه ای چوگان است که سر آن را چون کفچه سازند و گویی درآن نهند و بر هوا افکنند و چون به فرود آمدن رسد باز سر پهنه بر و زنند و هم چنین نگذارند که بر زمین آید چوبی است پهن که بدان گوی بازند تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبطبه
تصویر طبطبه
آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیبی
تصویر طبیبی
طبابت پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبطابه
تصویر طبطابه
پهنه واحد طبطاب یک تخته گوی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبابی
تصویر ذبابی
مگس سبز
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور، تشکیل شده و برای ذخیره و تولید الکتریسیته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطنی
تصویر باطنی
درونی
فرهنگ لغت هوشیار
حکیمی که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبایع اربع) می داند، حکیمی که طبیعت و دهر را خالق جهان می دانست
فرهنگ لغت هوشیار
کیانایی: کسانی که اپرام (طبیعت) را سازنده جهان می دانند، کسانی که آدمی را آفریده کیانای چارینه می دانند حکیمی که آدمی را آفریده از چهار طبیعت (طبایع اربع) می داند، حکیمی که طبیعت و دهر را خالق جهان می دانست
فرهنگ لغت هوشیار
وابستگان حسن بن علی علیهما السلام منسوب به طباطبا، سیدی که نسبش به امام حسن رسد
فرهنگ لغت هوشیار
واژه پارسی است و باید تالبی باشد چنان که تالکی نیز در پارسی پیشینه دارد که برابر با گشنیز کوهی است تالبی گونه ای خربزه پیشرس که گرد است و مرغانه ای نام دیگر آن در پارسی خرچکوک و خروک است وابسته به علی ابن ابی طالب علیه السلام منسوب به ابی طالب ساداتی که از نسل امیر المومنین علی ع یا از نسل برادران آن جضرت جعفر و عقیل باشند، علوی سید، جمع طالبیون طالبیین، قسمی خربزه پیش رس شیرین و لطیف که درون آن سبز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباطبایی
تصویر طباطبایی
((طَ طَ))
ویژگی آن که پدر و مادرش هر دو سید باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباخی
تصویر طباخی
آشپزی، خوالیگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باطنی
تصویر باطنی
درونی
فرهنگ واژه فارسی سره