جدول جو
جدول جو

معنی طایل - جستجوی لغت در جدول جو

طایل
وسیع، گسترده، کنایه از زیاد، فایده، سود
تصویری از طایل
تصویر طایل
فرهنگ فارسی عمید
طایل(یِ)
رجوع به طائل شود
لغت نامه دهخدا
طایل
برنده قاطع، فزونی مزیت، توانایی قدرت، توانگری، فراخی وسعت، فایده سود نفع
فرهنگ لغت هوشیار
طایل((یِ))
برنده، قاطع، فزونی، مزیت، توانایی، قدرت، توانگری، فراخی، وسعت، فایده، سود
تصویری از طایل
تصویر طایل
فرهنگ فارسی معین
طایل
فراخی، وسعت، فزونی، توانایی، قدرت، تحول، دارایی، توانگری، غنا، سود، فایده، نفع، منفعت، بهره، وسیع، گسترده، بسیار، زیاد، وافر، فراوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زایل
تصویر زایل
زدوده، نابود، ناپدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایر
تصویر طایر
پرواز کننده، پرنده، پرنده ای که به آن فال می زنند،
کنایه از فال
طایر فلک: فرشته
طایر قدس: فرشته، طایر فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفیل
تصویر طفیل
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶)، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایل
تصویر مایل
گراینده، میل کننده، خواهان، خمیده، خرامان، خرامنده، برای مثال که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع / که من به قدّ تو سروی ندیده ام مایل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هایل
تصویر هایل
ترساننده، ترس آور، هولناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایل
تصویر عایل
عائل، نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
(یِ لَ)
تأنیث طایل. رجوع به طایل و طائله شود
لغت نامه دهخدا
گوینده سخن سخنگو، گوینده شعر، اقرار کننده بخطای خود، معتقد بچیزی: قایل بتعدد آلهه قایل بخلا، جمع قایلین (قائلین)
فرهنگ لغت هوشیار
تاول آبله ای می باشد که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضا و دست و پا بهم رسد، بر آمدگی پوست از سوختگی آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایل
تصویر عایل
نیازمند درویش جمع عاله عیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیل
تصویر طلیل
شگفت انگیز و نیکو: مرد، شگفت آور هر چیز، خونرایگانی، شبنم زده
فرهنگ لغت هوشیار
پنهانکار، بزغاله، زیغ (بوریا)، لایاب گلاب، خارکویک (نخل)، گردنبند، نان پهن، تیر خونین
فرهنگ لغت هوشیار
رمن نادرست از طویله رمن طویله در تازی طوال است ستوربند ها ستورگاه ها جمع طویله اصطبلها. یا عمله طوایل. کارگران اصطبل مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
لایاب آب لای دار در تک تالاب ایرمان آن که ناخوانده به میهمانی رود، انگل نزدیک به آرش ایرمان درادب فارسی به کار رفته است، سربار کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل (لازم الاضافه) : من طفیل تو بنوشم آب هم که طفیلی در تبع بجهد زغم. (مثنوی) یا در طفیل کسی. به انگلی وی: چون روم من در طفلیت کور وار ک (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
سپر زرنگ زرنگ نام درختی است کوهی و آن بسیار سخت است و از آن تیر و نیزه و سپر و زین سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعل
تصویر طاعل
تیر راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامل
تصویر طامل
زشتگوی پلید زبان مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایه
تصویر طایه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمانبردار مطیع، خواهان راغب، جمع طایعین (طائنین) طوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایف
تصویر طایف
طواف کننده، شبگرد عسس
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده ناپدید یاوه بی آن که آن کار کند از شنیدن عقلش یاوه شود غم مخور یاوه نگردد او ز تو بلکه عالم یاوه گردد اندر او روند برطرف شونده زوال یابنده، نابود ناپدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائل
تصویر طائل
فزونی، توانائی، قدرت، دستگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل جمع طوایل (طوائل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صایل
تصویر صایل
حمله برنده، گستاخ سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب، جدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره