جدول جو
جدول جو

معنی طایره - جستجوی لغت در جدول جو

طایره
(یِ رَ)
تأنیث طایر و هی قلیله. (ذیل اقرب الموارد از اللسان). طائره
لغت نامه دهخدا
طایره
مونث طایر
تصویری از طایره
تصویر طایره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
(دخترانه)
پاک، خالص، مؤنث طاهر، زن پاک، مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (س)، لقب خدیجه همسر پیامبر (س)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ثایره
تصویر ثایره
بحران، وضع بد، برانگیخته، منتشرشونده، برپاشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایره
تصویر نایره
آتش برافروخته، کنایه از فتنۀ برپاشده، کنایه از کینه و دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیاره
تصویر طیاره
هواپیما، طیار، نوعی کشتی تندرو، پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
طاری، داهیه، بلا و پیشامد ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
زن پاک، زن پاک از نجاست و از عیوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایره
تصویر دایره
شکل مسطح گردی که همۀ نقاط آن از مرکز به یک فاصله باشند، خط گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، پرهون، چنبر، حلقه، در موسیقی از آلات موسیقی ضربی به صورت چنبری چوبی که در یک طرف آن پوست نازکی چسبانده شده، باتره، تبوراک، دف، محدوده
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ مَ)
پرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). رمانیدن و پرانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
مونث طاری آفت داهیه بلا
فرهنگ لغت هوشیار
مونث طایف، جماعتی از مردم دسته گروه، پاره ای از چیزی، جمع طایفات (طائفات) طوایف (طوائف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل جمع طوایل (طوائل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائره
تصویر طائره
مونث طائر: و هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیاره
تصویر طیاره
کشتی سریع تیز رو، هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایره
تصویر غایره
مونث غایر، گرمگاه، نیمروز میان روز
فرهنگ لغت هوشیار
آتش: مردم صلاح اندیش که درهرات بودنداطفای نایره فتنه توانستندکرد، شعله آتش: درحال نایره آن غضب فرو نشیند، گرمی حرارت، کینه دشمنی یاحرف نایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
لقب سیده النسا العالمین، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایره
تصویر ضایره
مونث ضایر زیان رساننده گزند رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
با تره خمک ازابزارهای خنیا مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایره
تصویر جایره
ستم کننده، جور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثایره
تصویر ثایره
مونث ثایر، هیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایره
تصویر زایره
مونث زایر جمع زایرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایره
تصویر مطایره
پرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثایره
تصویر ثایره
((یِ رِ))
مؤنث ثایر، هیجان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایره
تصویر دایره
((یِ رِ))
دورزننده، گردنده، شکلی گرد که فاصله هریک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی باشد، جمع دوایر، یکی از سازهای ضربی، شعبه ای از یک اداره، مجازاً، حوزه میدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیاره
تصویر طیاره
((طَ یّ رَ یا رِ))
کشتی تیزرو، هواپیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طایفه
تصویر طایفه
((یِ فِ))
مؤنث طایف، تیره، دسته، پاره ای از چیزی، جمع طوایف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاهره
تصویر طاهره
((هِ رِ یا رَ))
مؤنث طاهر، زن پاک از پلیدی و عیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غایره
تصویر غایره
((یِ رِ یا رَ))
مؤنث غایر، گرمگاه، نیمروز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طایفه
تصویر طایفه
تیره، ویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دایره
تصویر دایره
چنبره، پرهون، گردی
فرهنگ واژه فارسی سره