جدول جو
جدول جو

معنی طاید - جستجوی لغت در جدول جو

طاید
(یِ)
طائد. پایدار. ثابت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاید
تصویر شاید
ممکن است، احتمال دارد، باشد که، برای مثال غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل / شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد (حافظ - ۳۳۰) . در اصل فعل سوم شخص مفرد مضارع از مصدر شایستن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باید
تصویر باید
واجب است، در تاکید به کار می رود مثلاً باید برود، باید بگوید، احتمال دارد، ضرورت دارد که چنین باشد مثلاً باید تا الان می رسید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راید
تصویر راید
آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند، فرستاده شده از طرف کسی
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، آیشنه، ایشه، متجسّس، زبان گیر، هرکاره، منهی، رافع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایل
تصویر طایل
وسیع، گسترده، کنایه از زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاید
تصویر عاید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد
عاید شدن: به دست آمدن
عاید کردن: حاصل کردن، به دست دادن، رساندن، درآمد داشتن، سود بردن، فایده دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایر
تصویر طایر
پرواز کننده، پرنده، پرنده ای که به آن فال می زنند،
کنایه از فال
طایر فلک: فرشته
طایر قدس: فرشته، طایر فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاید
تصویر کاید
مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
از جلو کشنده ستور مقابل سایق (سائق)، پیشوا راهبر پیشرو، جمع قواد قود قاده قایدین (قائیدن)، سرهنگ سردار
فرهنگ لغت هوشیار
به معنی تا ست که کلمه انتها باشد حتی: خداوند است و میر و میرزاد است ز عهد عصر آدم فاید اکنون. (قطران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاید
تصویر عاید
عیادت کننده بیمار، بمعنی سود و در آمد هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرید
تصویر طرید
رانده شده، نفی و دور گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمانبردار مطیع، خواهان راغب، جمع طایعین (طائنین) طوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایف
تصویر طایف
طواف کننده، شبگرد عسس
فرهنگ لغت هوشیار
برنده قاطع، فزونی مزیت، توانایی قدرت، توانگری، فراخی وسعت، فایده سود نفع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایه
تصویر طایه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باید
تصویر باید
ضرورت است، بایسته است، شاید، ضرور ولازم می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاید
تصویر شاید
ممکن، محتملاً، احتمالاً، گویا، ظاهراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاید
تصویر تاید
نیرومند شدن، قوی گشتن توانا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساید
تصویر ساید
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاید
تصویر زاید
فراوان، بسیار نمو کننده، افزون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام آور رسول، جاسوس، آنکه او را برای پیدا کردن آب و علف فرستند، جوینده و خواهنده، دست آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاید
تصویر صاید
شکار کننده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاید
تصویر شاید
((یَ))
محتمل است، ممکن است، احتمالاً، محتملاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طایل
تصویر طایل
((یِ))
برنده، قاطع، فزونی، مزیت، توانایی، قدرت، توانگری، فراخی، وسعت، فایده، سود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرید
تصویر طرید
((طَ))
مطرود، رانده شده، سخنی که شنونده از شنیدن آن بترسد و بگریزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاید
تصویر صاید
((یِ))
شکارکننده، شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باید
تصویر باید
((یَ))
بایست، بایستی، لازم است، ضروری است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساید
تصویر ساید
((یَ))
چرکی که از آهن بیرون آرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاید
تصویر زاید
اضافه، غیرلازم، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راید
تصویر راید
((یِ))
پیشرو، جوینده، جاسوس، کسی که او را برای یافتن جای مناسب از پیش می فرستادند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طایف
تصویر طایف
((یِ))
طواف کننده، شبگرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاید
تصویر زاید
فزون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاید
تصویر شاید
احیانا
فرهنگ واژه فارسی سره