جدول جو
جدول جو

معنی طامهر - جستجوی لغت در جدول جو

طامهر
(گَ)
دهی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد. در30هزارگزی جنوب خرانق و 15هزارگزی راه خرانق به اشکذر، کوهستانی و معتدل و مالاریائی. با 124 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاهر
تصویر طاهر
(پسرانه)
پاکیزه، بی گناه، معصوم، نام یکی از پسران پیامبرص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طامه
تصویر طامه
بلای سخت که بالاتر از همۀ بلاها باشد، داهیه، بلا، حادثۀ عظیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طامور
تصویر طامور
طومار، مکتوب یا نامۀ بلند، دفتر، صحیفه، نامه، تومار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهر
تصویر طاهر
مقابل نجس، پاک، پاکیزه، بی گناه، خالص
فرهنگ فارسی عمید
(طامْ مَ)
روز قیامت، بدان جهت که غالب و فوق همه چیزهاست. (منتهی الارب) (آنندراج). در لغت روز قیامت را گویند کما فی الصراح. (کشاف اصطلاحات الفنون). نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 66). روز جزا. یوم البعث. یوم النشور. یوم الحساب. روز شمار. روز بازخواست. روز حشر. روز قیام. یوم الیقین، بلا، که غالب و فوق همه بلاها باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه. (مهذب الاسماء). سختی.
- طامۀ کبری، بلای بزرگ: بحصانت آن حصن، از صدمۀ اولی، و طامۀ کبری محترس شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 159). سیم آنکه، طامۀ کبری، و موجب شقاوت و خسران عقبی است تصحیح این وجه سقیم را. (جهانگشای جوینی).
- ، حادثۀ بزرگ. کاری سخت.
- ، روز قیامت: چنین حالها میبود، و فترات می افتاد، و دل امیر بر اعیان تباه میشد، تا آنگاه که ’الطامهالکبری’، پیش آمد. (منظور حملۀ سلاجقه بوده). (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 627). چون کار بر این جمله قرار گرفت، الطامهالکبری آن بود که نماز دیگر آن روز که امیر به گرگان رسید... دو سوار از آن بوالفضل سوری دررسیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 477)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان. در چهارهزارگزی شمال اصفهان و سه هزارگزی باختر راه اصفهان به برخواره. جلگه و معتدل. با 161 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات، پنبه و تریاک و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
بروزگار سلطان بایسنغر انارالله برهانه، شاعری زیباسخن بوده است، و این مطلع او راست:
از چمن بگذر و آن سرو سهی قد را دان
نیست غیر از تو در این باغ کسی خود را دان.
(تذکرۀ دولتشاه چ براون ص 469).
و رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 556 شود
ابن عبدالله البیع ابی سعید النحوی چنانکه ازتاریخ حافظ محب الدین بن النجار نقل شده، ابوعبدالرحمن السلمی، قطعه ای چند از اشعار طاهر در ضمن امالی ومجموعات خویش روایت کرده است. رجوع به روضات الجنات ص 338، ذیل ترجمه طاهر بن عبدالله بن عمرالطبری شود
ابن محمد بن عبدالله بن طاهر معروف به ابوطیب طاهری. از خاندان طاهریان بوده است که در ماورأالنهر در فضل و ادب شهرتی بسزا داشته و بزبان عربی شعر میسروده و از گویندگان معروف دربار آل سامان بوده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 455 شود
ابن اللیث. اصطخری در کتاب المسالک و الممالک گوید: پسران لیث چهار برادر بودند یعقوب و عمروو طاهر و علی، و طاهر در جنگی که بر دربست کردند کشته شد... الخ (چ لیدن ص 245) (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 194). نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 198 و 342 شود
ابوعلی طاهر مجیرالدین. وی از اعقاب شیخ الرئیس طاهر بن عبدالله بیهقی است که عمل نیشابور و بیهق داشته است او در روز دوشنبه 21 ذی القعده سال 550 هجری قمری در قصبۀ سبزوار درگذشت. رجوع به تاریخ بیهق ص 191 و طاهر بن عبدالله بیهقی شود
ابن محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر پنجمین و آخرین حکمران خاندان طاهریان که از سال 259 تا سال 261 فرمانروائی داشت، تا یعقوب بن اللیث فرمانروائی را از آن خاندان بگرفت. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 309 و 221 شود
جعفر بن محمد الصادق علیه السلام امام ششم شیعیان. آن حضرت را القاب بسیار است، اشهرها: الصادق و منها الصابر والفاضل و الطاهر. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 271) و رجوع به جعفر بن محمد الصادق شود
ابن حسین بن عبدالرحمن اهدل از فقیهان و محدثان یمن. مولد او به سال 914 در قریۀ مراوغه بوده و در روز چهارشنبه 17 ربیع الاول سال 908 ه. ق. درگذشته است. رجوع به النور السافر ص 447 شود
ابن حفص. یکی از پیشروان عبدالرحمن خارجی که بزینهار یعقوب بن لیث آمدند. رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ص 217 و زین الاخبار گردیزی چ تهران ص 7 شود
ابوالفتح. وی ممدوح انوری بوده است. رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 129 و رجوع به افتخارالدین ابوالفتح طاهر و لباب الالباب ص 131 ج 2 شود
ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمد بن الناصر لدین الله عباسی است. رجوع به ظاهر... شود
لغت نامه دهخدا
(مِ هَُ)
رامهرمز. شهرکیست بر لب رود نهاده (بخوزستان) و مانی را آنجا کشتند. (از حدود العالم). از نوشتۀ حدودالعالم و تحفهالدهر بنظر میرسد که همان رامهرمز است. رجوع به رامهرمز در همین لغت نامه و نخبهالدهر دمشقی ص 119 شود
لغت نامه دهخدا
طومار، نامه، کتاب، دفتر، (منتهی الارب) (آنندراج)، و رجوع به المعرب جوالیقی ص 225 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
قریه ای است در راه طبرستان که تا ری یک منزل فاصله دارد. (از معجم البلدان) (مرآت البلدان ص 161)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مهربان. بامحبت. و رجوع به مهر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاهر
تصویر طاهر
مرد پاکیزه لباس، پاک و پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
پتیاره (بال) آسیب سخت بلای بزرگ حادثه عظیم، جمع طامات، روز قیامت، طامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامر
تصویر طامر
کیک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامور
تصویر طامور
طومار: یونانی تازی گشته فرورتک فرورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهر
تصویر طاهر
((هِ))
پاک، پاکیزه، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طامه
تصویر طامه
بلای بزرگ، روز قیامت
فرهنگ فارسی معین
بامحبت، رئوف، عطوف، مهربان
متضاد: بی عاطفه، بی مهر، سرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاک، پاکیزه، تمیز، طیب، منقح، مهذب، نظیف، پاکدامن
متضاد: پلشت، پلید، ناپاک، نجس، بی گناه، معصوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امر عظیم، حادثه عظیم، بلای عظیم، حادثه بزرگ، رستاخیز، روزقیامت، محشر، داهیه، مصیبت، بلای سخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد