جدول جو
جدول جو

معنی طالع - جستجوی لغت در جدول جو

طالع
(پسرانه)
طلوع کننده، بخت و اقبال
تصویری از طالع
تصویر طالع
فرهنگ نامهای ایرانی
طالع
بخت، اقبال، سرنوشت، جزئی از منطقه البروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بوده اند، تفالی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس، طلوع کننده
طالع میمون: کنایه از طالع مبارک، طالع خجسته، طالع فرخنده، بخت فرخنده، طالع سعد، طالع مسعود، طالع همایون
تصویری از طالع
تصویر طالع
فرهنگ فارسی عمید
طالع
(لَ / لِ)
دهی است از دهستان راستوبی بخش سوادکوه شهرستان شاهی در 7هزارگزی جنوب ایستگاه پل سفید و یکهزارگزی شوسۀ شاهی تهران. کوهستانی و معتدل و مرطوب و مالاریائی. با150 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه تالار. محصول آن برنج و غلات و صیفی. شغل اهالی زراعت و تهیۀ زغال. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
طالع
بر آینده، صعود کننده، طلوع کننده
تصویری از طالع
تصویر طالع
فرهنگ لغت هوشیار
طالع
((لِ))
طلوع کننده، بخت، اقبال
تصویری از طالع
تصویر طالع
فرهنگ فارسی معین
طالع
بخت
تصویری از طالع
تصویر طالع
فرهنگ واژه فارسی سره
طالع
اختر، اقبال، بخت، دولت، شانس، فال، هور
متضاد: ادبار، نصیب، قسمت، سرنوشت، برآینده
متضاد: افول کننده، آفل، طلوع کننده، شارق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طالب
تصویر طالب
(پسرانه)
خواستار، خواهان، سالک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مطالع
تصویر مطالع
مطلع ها، جاهای برآمدن، جاها یا جهات طلوع ستارگان، آغاز کلام ها، جمع واژۀ مطلع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طالب
تصویر طالب
طلب کننده، جوینده، خواهنده، خواهان، محصل، دانش آموز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طابع
تصویر طابع
مهرزن، سجیه، خوی، سرشت، طبع کننده، چاپ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طالح
تصویر طالح
بدکردار، تبهکار، بدکار، بدعمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طوالع
تصویر طوالع
طالع ها، بخت ها، اقبال ها، سرنوشت ها، طلوع کننده ها، جمع واژۀ طالع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
(لِ ی ی)
از شعراء ترکیۀ عصر سلطان سلیم، و با نجاتی و صنعی که آنان نیزاز شعراء معاصر وی بوده اند، مشاعره و بذله گوئی داشته، وی را دیوانی است به ترکی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لِ عَ)
تأنیث طالع
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
واقف و هوشمند و آگاه. (ناظم الاطباء) ، آن که مطالعه کند. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). مطالعه کننده. خوانندۀ کتاب و جز آن: همانا که مستمعان و مطالعان این تاریخ این معانی را از قبیل احسن الشعر اکذبه دانند. (جهانگشای جوینی) ، مطالع بلد، مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از افق آن بلد. (مفاتیح، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مطالع مستقیم فلک، مطالعی است که طالع شود با قوسهای فلک البروج از معدل النهار در خط استواء و آن را به فارسی جوی راست گویند. (مفاتیح، یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مطلع. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) : و از مشارق ممالک و مطالع مسالک او شموس انصاف و... را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8).
به مهر خاتم دل در اصابعالرحمن
به مهر خاتم وحی از مطالعالاعراب.
خاقانی.
و رجوع به مطلع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طالح
تصویر طالح
مرد بدکردار، تبهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالب
تصویر طالب
جوینده، خواهنده، خواستگار، خواهشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالق
تصویر طالق
رها، هلیده (مطلقه مطلقه)، وانهاده رها کرده یله کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامع
تصویر طامع
آزمند، حریص، طمع دارنده، امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طایع
تصویر طایع
فرمانبردار مطیع، خواهان راغب، جمع طایعین (طائنین) طوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائع
تصویر طائع
فرمانبردار، خواهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعل
تصویر طاعل
تیر راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابع
تصویر طابع
چاپ کننده انگشتری، خاتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالش
تصویر طالش
نادرست نویسی تالش بخشی از استان گیلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالع
تصویر خالع
زنی که با دادن مال طلاق گرفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضالع
تصویر ضالع
ستمکار، کژ پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالع
تصویر دالع
کار بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالع
تصویر جالع
زن برهنه روی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مطلع، بر آمد گاهان آغازه ها جمع مطلع: ناگاه بخت خفته بیدار گشت و طلوع کوکب سعدی از افق مطالعم روی نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالعه
تصویر طالعه
مونث طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاع
تصویر طلاع
پری، آفتابخور، آگاه شدن، آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطالع
تصویر مطالع
((مَ لِ عِ))
جمع مطلع
فرهنگ فارسی معین