جدول جو
جدول جو

معنی طاقدیس - جستجوی لغت در جدول جو

طاقدیس
چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
فرهنگ فارسی عمید
طاقدیس
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیۀ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رسالۀ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمۀ دوم قرن هشتم میلادی) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. ’بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکرۀ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...’ (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد) :
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس
که بنهاد پرویز دراسپریس...
بیاورد پس تخت شاه اردشیر
وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پیروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
هزار و صد و بیست استاد بود
که کردار این تختشان یاد بود...
بفرمود تا یکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهی از برش...
برویش ز زرین صد و چل هزار
ز پیروزه برزرّ کرده نگار
همه نقرۀ خام بد میخ و بش
یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش...
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد).
با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس.
زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط ’طاقریس’). رجوع به کلمه پرویز شود:
بگرداگرد تخت طاقدیسش
زبان پادشاهان خاک لیسش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
طاقدیس
به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند، (برهان)، و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود، صفۀ حضرت سلیمان، (برهان)، تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، (برهان) :
دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش
گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری،
خاقانی،
در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی
در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
طاقدیس
تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، چین خوردگی زمین که بشکل طاق است
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
فرهنگ لغت هوشیار
طاقدیس
به شکل طاق، چین خوردگی های زمین که به شکل طاق است
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
فرهنگ فارسی معین
طاقدیس
طاق مانند، طاقی شکل، ایوان، چین خوردگی (زمین)
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مادیس
تصویر مادیس
(پسرانه)
نام پادشاه سکائیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناردیس
تصویر ناردیس
(دخترانه)
مانند انار، نار (عربی) + دیس (فارسی) مانند آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهدیس
تصویر ماهدیس
(دخترانه)
آنکه مانند ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهدیس
تصویر شاهدیس
(پسرانه)
مانند شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاردیس
تصویر پاردیس
(دخترانه)
پردیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
طاقدیس، چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناودیس
تصویر ناودیس
چین خوردگی های زمین که وسط آن ها فرو رفته است، ناومانند، به شکل ناو
فرهنگ فارسی عمید
طاقدیسی، رجوع به طاقدیسی شود
لغت نامه دهخدا
فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است، انتخاب کرده است، طاقدیس، (به همه معانی) رجوع به طاقدیس شود
لغت نامه دهخدا
نام نوایی است از سی لحن باربد
لغت نامه دهخدا
بشکل ناو، ناوسان، مانند ناو،
(اصطلاح زمین شناسی) در اصطلاح زمین شناسی، چین خوردگیهای زمین که بشکل ناو است، (لغات فرهنگستان)، چین های طبقات زمین را که فرورفته است ناودیس گویند، مقابل تاقدیس (طاقدیس) که چین خوردگی آن برآمده است
لغت نامه دهخدا
(ُا)
نام زن آنتیوخوس دوم که از طرف پدر خواهر وی بوده است. آنتیوخوس پس از صلح با بطلیموس فیلادلف پادشاه مصر دختر او را به حبالۀ نکاح آورد و لاادیس را با اینکه اولادی از او داشت از خود دور کرد. ولی از آنجا که آنتیوخوس بسیار عیاش و شهوت پرست و فاسدالاخلاق بود این زن بالاخره موفق شد که او را به طرف خود جلب و مسموم کند. (246 ق. م). پس از مرگ آنتیوخوس جنگ درونی به شدتی هر چه تمامتر در دولت سلوکی درگرفت و لاادیس و برنیس در سر تخت سلطنت با هم درافتادند. نفوذ زن اولی بیشتر بود چه او پسری داشت سلکوس نام که میتوانست بر تخت بنشیند ولی نیروی زن دوم بر زن اول میچربید چه اگر میتوانست فرصتی بدست آرد مصر به حمایت او می آمد. لاادیس موقع را مغتنم تشخیص داده به دشمن خود حمله کرد و اشخاصی را بر آن داشت که طفل را دزدیدند و مادر طفل نیفسرد و چندان قوت قلب نشان داد تا بهره مند گردید و قسمت محکم قصر را اشغال کرد بعد دشمن او چون موقع وی را متین و محکم دید از در دوستی درآمد و برنیس به سوگند او اطمینان کرد و در نتیجه به قتل رسید... ات ین بیزانسی بمناسبت ذکر مستعمراتی که آنتیوخوس بنا کرده بود گوید که مستعمره ای به اسم زنش نسا نام بود و مستعمرۀ دیگر به اسم خواهرش لاادیس نام. (ایران باستان ج 3 صص 2071- 2074)
نام مادر سلکوس اول ملقب به نیکاتور (فاتح) و همسر آنتیوخوس. یکی از سرداران نامی فیلیپ دوم مقدونی. لاادیس یا لاادیسه را بگفتۀ ژوستن (کتاب 15، بند4) افسانه ای است بدین گونه: آنتیوخوس شبی در خواب دید که آپلن (رب النوع آفتاب به عقیدۀ یونانیها) با زن او (لاادیس) هم بستر گردید و پس از آنکه نطفه بسته شد، او حلقه ای به زن داد که دارای نشان لنگر کشتی بود و به او گفت که این حلقه را به پسری که میبایست متولد شود بدهد. این خواب را معجزه تصور کردند، زیرا روز دیگر در بستر لائودیس حلقه ای با نشان مذکور یافتند و سلکوس وقتی که بدنیا آمد بر رانش نیز چنین نشانی داشت. بعد وقتی که اسکندر به آسیا میرفت لائودیس حلقه را به پسرش داده نژاد او را روشن ساخت. اعقاب او این نشان را در رانشان داشتند و آن را علامت خانواده میدانستند... (ایران باستان ج 3 ص 2053 و 2679)
نام خواهر سلکوس دوم (گالی نی کرس). این دختر را سلکوس چون دید از عهدۀ پادشاه پنت بر نمی آید موافق عادت دیرین سلوکیها به مهرداد دوم پنت داد تا بااین وصلت او را طرفدار خود گرداند. خواهر دیگرش زن آریارات کاپادوکیه بود. (ج 3 ایران باستان ص 2078)
دختر مهرداد دوم پادشاه پنت که آنتیوخوس سوم (کبیر) پس از بستن عقد اتحاد با مهرداد وی رابه زنی گرفت. (221 ق. م) (ایران باستان ج 3 ص 2080)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
صمغی است اساکفه را و این کلمه دخیل است. (اقرب الموارد). زاج سرخ را گویند. (آنندراج). در ماهیت آن اختلاف است اکثر زاج سفید و بعضی زاج سرخ و بعضی زرد و بعضی نوعی زاج سفیدی که به فارسی آن را زاج شتر دندان نامند، دانسته اند و بعضی گفته اند به فارسی شوغار و به یونانی حلقیس نامند و تحقیق آن است که قلقدیس سه صنف میباشدصنفی سفید سبک زودشکن و این تندترین و بهترین اصناف است و صنف دوم کثیرالارضیست غلیظ خشن و رنگ آن مایل به کبریت و این را به یونانی مالی ترایا نامند و صنف سوم نرم و متساوی الاجزاء و سست و چون آب بدان رسد، سیاه گردد و این را زاج الاساکفه نامند. (مخزن الادویه). نوعی از زاگ به رنگ سپید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای قدیم لیدیه بود، و یکی از کلیساهای هفتگانه آسیا در آنجا بود، اسم قدیمش سرت قلسی و به مسافت 30 میل به جنوب شرقی تیاتیرا و 50 میل به شمال شرقی سمیرنا و 2 میل به جنوب نهر هرمس مانده واقع بود، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به سارد شود
لغت نامه دهخدا
تکدرّ. (بحر الجواهر) ، علک البطم وآن را (صمغ حبّهالخضراء نیز نامند. (مخزن الادویه). رجوع به طارکیس شود
لغت نامه دهخدا
(سْ / سِ)
دارندۀ طاق، رجوع به طاق شود، ایوان دار، مجازاً نگهبان و محافظ:
دین را که بود تو طاقداری
زین گونه چهار طاق داری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی است از ایالات دکن بهندوستان، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناودیس
تصویر ناودیس
بشکل ناو (کشتی) مانندناو، چین خوردگی بزرگ ومنحنی مقعرطبقات زمین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناقد، سخن سنجان خرده گیران کهبدان جمع ناقد. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقدیس
تصویر قلقدیس
یونانی تازی گشته زاگ سرخ زاگ سبز نحاس ابیض محرق زاج سبز
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کننده پیمان کننده، گره زننده استوار کننده، اجرا کننده صیغه در معامله، کسی که عقد نکاح بندد جمع عاقدین. یا عاقد قرارداد. کسی که قرار دادی را با شخصی یا موسسه ای دولتی منعقد سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
نگهبان و محلفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیس
تصویر اندیس
فرانسوی نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
آن چه دارای طاق است، دارای ایوان، مجازاً، نگهبان، محافظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناودیس
تصویر ناودیس
به شکل ناو، چین خوردگی ناو شکل طبقات زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
مانند تاق، به شکل تاق، در دانش زمین شناسی به چین خوردگی های تاق مانند زمین گفته می شود، تخت تاقدیس، نام تخت خسروپرویز که از عجایب زمان وی شمرده می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاجدیس
تصویر کاجدیس
آناناس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاکدیس
تصویر تاکدیس
آنتی کلینال
فرهنگ واژه فارسی سره