جدول جو
جدول جو

معنی طافحه - جستجوی لغت در جدول جو

طافحه
(فِ حَ)
تأنیث طافح. خشک هرچه باشد: و منه رکبه طافحه، للتی لایقدر ان یقبضها. (منتهی الارب) ، زانوی خشک که تا نشود
لغت نامه دهخدا
طافحه
مونث طافح: و خشک مونث طافح، خشک (هر چه باشد)
تصویری از طافحه
تصویر طافحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طافح
تصویر طافح
مست، آنکه در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده، خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(فِ رَ)
رماد است. (فهرست مخزن الادویه). خاکستر
لغت نامه دهخدا
(یِ حَ)
تأنیث طائح. حادثۀ هلاک کننده. مرد هلاک شده. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طُ حَ)
کف. زبد. کفک دیگ. (زمخشری). کف دیگ. (مهذب الاسماء). سرآمد هر چیزی مانند کفک دیگ و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَفْ فا حَ)
ناقهٌ طفّاحهالقوائم، شتاب رو و سبکپای تیزقدم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَصْءْ / حَ صَءْ)
تنک و سبک کردن چیزی را:طلفح الخبز، تنک و پهن کرد نان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ حَ)
ابن عبدالله ، مکنی به ابی سعید، عتیق بن جرده. ابن جوزی در منتظم گوید: وی از ابی علی بن ابان حدیث شنید و بر او قرآن خواند و من از وی فراگرفتم. اومردی ملیح الشیبه و ملازم جماعت بود و در ربیعالاّخر سال 545 هجری قمری درگذشت. (لسان المیزان ج 3 ص 164)
لغت نامه دهخدا
(طافْ فَ)
مابین کوه و دشت، طافه البستان، نواحی و گرداگرد بوستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. (منتهی الارب). بدمست که پر شده باشد از شراب. (غیاث اللغات). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. (مهذب الاسماء). سیاه مست. مست مست. مستی مست. لول. مست خراب:
هر که از خم ّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
سوزنی.
، لبالب. سرشار. فایض. پر پر
لغت نامه دهخدا
تصویری از لافحه
تصویر لافحه
مونث لافح جمع لوافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طافه
تصویر طافه
دامنه میان کوه و دشت، دیوار بستان
فرهنگ لغت هوشیار
سیامست خرست کرست، دهان لغ آن که راز نگاه ندارد مست شرابخواره که از خود خبر ندارد. یا مست طافح. سیاه مست مست مست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طافح
تصویر طافح
((فِ))
مست شرابخواره که از خود خبر ندارد
فرهنگ فارسی معین
بیخود، شراب خواره، مدهوش، مست، سیاه مست، کچول، شراب باره، دائم الخمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد