جدول جو
جدول جو

معنی طاعون - جستجوی لغت در جدول جو

طاعون
بیماری واگیردار و خطرناکی که با سر درد، لرز، تب شدید، سرگیجه، التهاب غدد لنفاوی و تورم کبد و طحال همراه است و از طریق کک و موش به انسان منتقل می شود
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
فرهنگ فارسی عمید
طاعون
مرگامرگی، ج، طواعین، (منتهی الارب)، شآمت و مرگ عام، (لطایف)، وبا، (دهار)، داءالشوکه که مرضی است الیافی عام و کشنده، دبل، زقمه، (منتهی الارب)، مجازاً شعرا آن را به معنی تلخ و طاعون و طاعونی را به معنی تلخی به کار برده اند:
آن را که نوش و شهد و شکر بودی
امروز زهر و حنظل و طاعونی،
ناصرخسرو،
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعون است،
ناصرخسرو،
به یکی جاهل اگر بیم کند نوشت
نوش کی گردد آن شربت طاعونی،
ناصرخسرو،
لفظ طاعون در فارسی گاه بصورت مصدر مرکب استعمال شود و در حالی که (لازم) باشد با مصدر گرفتن و چون متعدی بود با مصادر زدن و رسیدن به کار رود: فلانی طاعون گرفت (لازم)، فلان را طاعون زد یا طاعون رسید، (متعدی)، جوش، بثره ای باشد کوچک، مانند باقلا سرخ یا سیاه با سوزش بسیار، (غیاث از بحرالجواهر)، بثره ای باشدبقدر کنار صحرائی با کبودی و سوزش و تب وبائی لازم اوست، (غیاث از حدود الامراض)، ورمی بودکه در خصیه یا پستان یا بغل یا بن ران واقع شود، ازماده ای سمی که عضو را فاسد کند و قی و غثیان و خفقان همراه آن بود، (غیاث از کفایه منصوری)، هر آماس که در گوشت نرم افتدی، چون گوشت پس گوش یا در گوشت غددی چون پستان و خایه و گوشت بن زفان یا در جایگاهی فراخ چون بغل دست و بیغولۀ ران، آن را طاعون گویند، پس اتفاق بر آن کردند که طاعون آماس گرم را گویند که در جایها افتد، و حرارت و سوزانیدن آن از اندازه بیرون بود، و مادۀ آن مستحیل گشته باشد، و همچون زهری شده و عضو را تباه کند، و رنگ او رنگ حوالی او بگرداند، و مضرت آن بطریق شریانها به دل باز دهد، و خفقان و غشی آرد، طاعون آن را گویند، علامتها: آنچه در گوشت پس گوش و در بغل و در پستان افتد کشنده باشد از بهر آنکه به دماغ و به دل نزدیک بود و آنچه رنگ او سرخ بود یا بزردی گراید سلیم تر باشد و آنچه بسیاهی گراید سخت بد باشد، و طاعون اندر هواهای بد و سالهای وبائی و اندر شهرها که آنجا بیشتر بود بسیار افتد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، طاعون، بالیونانیه کل ورم یظهر للحس ثم حصص بالحار القتال السریع التعفن، الکائن فی نحوالمراق والمغابن و یطلق علی الوباء للتلازم الحاصل بینهما غالباً و الا فبینهما عموم و خصوص و جهیان و هوفی الحقیقه بثر کالباقلا فازید مادته الدم المتعفن و فاعله الحراره الناریه و صورته شی ٔ مستدیر ینزف الدم و الصدید و غایته ازهاق النفس و شره ما فی الابط الشمال لمجاورته القلب فالفخذ الایمن فالابط الایمن فالفخذ الایسر، فالعنق علی الاصح، و قیل آلاباط شر من الفخذین هذا من حیث المکان و من حیث الزمان ما کان عند زیاده الدم و هیجانه و ذلک فی الایام الربیعیه و لو فی الخریف و من حیث اللون الاسود الکمد فالاخضر فالاصفر فالاحمرو متی قارنته حمی و اختلاط عقل و تواتر فی النفس و النبض فمهلک لامحاله لان الکیفیه الردیئه قداتصلت بالقلوب و اسرع الناس هلاکاً به الاطفال فالاغراب خصوصاً نحوالزنجی والهندی لضعف المزاج بکثره التحلیل فالدموی فالصفراوی و ندر فی السوداوی و هو وبائی فی الاصح من العامه و حقیقته اجتماع بخارات عفنه تصعد بالامطار فی الازمنه الصیفیه و اسبابه حکمیه کثره الرطوبه و الحراره و یبس الشتاء و کون السنه ربیعیه و کثره الملاحم فیعفن الهواء بدم القتلی فیلقی فی الحیوان و الثمار و المیاه و تؤکل فیفسد الدم و تجمعه الی المواضع الرخوه خراجاً ان اشتدت الرطوبه و الافنفاطات نزافه، (داود انطاکی ص 152)،
- روی چون طاعون داشتن و روی چون طاعون کردن، کنایه از ترشروئی که شعرا در شعر به کار برده اند:
آن کنی از بیهشی کز شرم آن گر بررسی
وقت هشیاری ز انده روی چون طاعون کنی،
ناصرخسرو،
زهد چبود؟ هر چه جز حق روی از آن برتافتن
زهد نبود، روی چون طاعون و قطران داشتن،
سنائی
لغت نامه دهخدا
طاعون
بیماری واگیر که میکروب آن (باسیل یرسن) در سال 4981 بوسیله یرسن کشف شده، ابتدا حالت تهوع و لرز و سردرد شدید تولید و ورمی دردناک در کشاله ران یا زیر بغل یا گردن پیدا میشود که پس از یک هفته چرک میکند و بعد از بهبودی رد آن باقی میماند
فرهنگ لغت هوشیار
طاعون
مرضی عفونی و واگیردار که موش صحرایی از عوامل انتقال آن به انسان است
فرهنگ فارسی معین
طاعون
دلیل فتنه وبلا است - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
طاعون
الطّاعون
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به عربی
طاعون
Pestilence
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
طاعون
peste
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به فرانسوی
طاعون
мор
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به اوکراینی
طاعون
মহামারী
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به بنگالی
طاعون
мор
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به روسی
طاعون
Pest
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به آلمانی
طاعون
وبا
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به اردو
طاعون
tauni
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به سواحیلی
طاعون
โรคระบาด
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به تایلندی
طاعون
zaraza
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به لهستانی
طاعون
veba
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
طاعون
疫病
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به ژاپنی
طاعون
מַגֵפָה
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به عبری
طاعون
전염병
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به کره ای
طاعون
wabah
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
طاعون
महामारी
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به هندی
طاعون
pest
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به هلندی
طاعون
pestilencia
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
طاعون
pestilenza
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
طاعون
peste
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به پرتغالی
طاعون
瘟疫
تصویری از طاعون
تصویر طاعون
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماعون
تصویر ماعون
صد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، ارایت الذی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاحون
تصویر طاحون
آسیا، دستگاهی که به وسیلۀ آن غلات را آرد کنند، جایی که غلات را آرد می کنند،
فرهنگ فارسی عمید
طاعونیه، منسوب به طاعون، هوای طاعونی، خیارک طاعونی
لغت نامه دهخدا
از قراء عجلون در مشرق اردن، (الاعلام زرکلی ج 2 ص 458)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
احسان، نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابون
تصویر طابون
آتشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاحون
تصویر طاحون
آسیا طاحونه. یا طاحون هوا (هوایی)، آس بادی آسیایی که با باد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماعون
تصویر ماعون
آن چه که از آن کمک جویند و سود برند، اسباب خانه مانند دیگ و تابه و غیره، معروف، زکات، طاعت، باران، آب
فرهنگ فارسی معین