جدول جو
جدول جو

معنی ضیهب - جستجوی لغت در جدول جو

ضیهب
(ضَ هََ)
هر جای تفسان به آفتاب که گوشت بر آن بریان توانند ساخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیهب
تصویر غیهب
ظلمت، تاریکی، شب بسیار تاریک، اسب سیاه، مرد غافل و کندذهن و ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
(عَ هََ)
مرد سست و ضعیف از طلب کینه و ثار. و گران و ناگوار. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد گران وخیم و ناگوار. ومرد ضعیف و سست در طلب کینۀ خود. (ناظم الاطباء) ، گلیم بسیارپشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کساء بسیارپشم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ هََ)
شدت گرما، مرد درازبالا. (منتهی الارب) ، سنگ سخت. سنگ. (مهذب الاسماء) ، روز گرم. (منتهی الارب). روزی سخت گرم. (مهذب الاسماء) ، جای سخت، زمین هموار و سنگستان و جائی که آفتاب بر آن بحدی تابد که گوشت بر آن بریان توان کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضئب. جانورکیست دریائی. (منتهی الارب). از دواب البحر، حب ّ لؤلؤ. (فهرست مخزن الادویه). دانۀ مروارید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضهب القوم، هر جنس مردم بهم آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِجْ جی زا)
برگردانیدن چیزی را به آتش و تغییر دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیهب
تصویر صیهب
سختی گرما، روز گرم، دراز بالا مرد، سنگناک، زمین داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تاریکی، سیاوسیر، فرناس (غافل) : مرد، گرانجان: مرد، کند هوش سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیهب
تصویر غیهب
((غَ یا غِ هَ))
سختی تاریکی شب، سخت سیاه، جمع غیاهب
فرهنگ فارسی معین