جدول جو
جدول جو

معنی ضیعه - جستجوی لغت در جدول جو

ضیعه
(عَ)
ضیاع. ضیع. رجوع به ضیاع شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضیعه
(حِدْ دَ)
ضیاع. ضیع. هلاک شدن. (منتهی الارب). ضایع شدن. (زوزنی). بباد شدن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
ضیعه
آب و زمین و مانند آن زمین زراعتی، جمع ضیاع، خواسته متاع کالا. وضعیت و وضیعه در فارسی مونث وضیع بها کاست، سپرده (ودیعه)، پسر خوانده، باژ که فرمانروا گیرد، پهرست باژو ساو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیعه
تصویر شیعه
گروهی از مسلمانان که معتقد به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و اولاد آن حضرت می باشند، پیرو
شیعۀ امامیه: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ اثناعشریه، شیعۀ دوازده امامی
شیعۀ اثناعشریه: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ امامیه، شیعۀ دوازده امامی
شیعۀ دوازده امامی: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ امامیه، شیعۀ اثناعشریه
شیعۀ اسماعیلیه (باطنیه، سبعیه، هفت امامی): از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ باطنیه: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ سبعیه: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ هفت امامی: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ زیدیه: از فرقه های شیعه که به جای امام محمد باقر به امامت زید فرزند امام زین العابدین معتقدند، یعنی بعد از فوت امام زین العابدین به جای امام محمد باقر، زید پسر دیگر آن حضرت را امام می دانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجیعه
تصویر ضجیعه
مؤنث واژۀ ضجیع، هم خوابه، هم بستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضیعت
تصویر ضیعت
زمین زراعتی و آب و درخت موجود در آن، زمین غله خیز، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میعه
تصویر میعه
صمغی که از درخت تراوش کند، روانی، سیال بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
فاجعۀ مهم به ویژه بر اثر فوت کسی، ضایع
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
چهل عدد از گوسپند. فی الحدیث: فی التیعه شاه یا ادنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن قدر از حیوان که در زکوه واجب باشد. کاءنها الجمله التی للسعاه الیها سبیل من تاع الیه، ای ذهب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیع و مبیع و مباع، فروختن و خریدن (از اضداد است). (از منتهی الارب) ، هیأت بیع (چنانکه جلسه، هیأت جلوس) ، یقال انه لحسن البیعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بیع شود
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
عهد و پیمان. (منتهی الارب). رجوع به بیعت شود
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یِ عَ)
تأنیث بیّع، زن نیک فروشنده و خرنده. ج، بیّعات. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کلیسای نصاری یا معبد یهودان. (از لسان العرب). کلیسای ترسایان. ج، بیع، بیعات، بیعات. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کلیسا و در اسپانیا بیعه تلفظ شود. (از دزی ج 1 ص 136). کنشت ترسایان. (زمخشری). کلیسای ترسایان. (ترجمان علامۀ جرجانی). بمعنی معبد بوده است و غالباً بر کلیسا اطلاق میگردد: و لولا دفع اﷲالناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اﷲ (قرآن 22 / 40). گویند از زبان عبری بمعنی جماعت و یا از زبان سریانی بمعنی محل اجتماع وارد زبان عرب شده است. (از المرجع عبداﷲالعلایلی). کلمه بیعه در اشعار جاهلی عرب بارها بکار رفته است (مثلاً دیوان الهذلیین ج 3 ص 12، 16) و از اصل آرامی Bita است بمعنی کلیسای نصاری و فرانکل در کتاب واژه های آرامی در زبان عربی (ص 274) چگونگی تغییرات صوتی و ریشه بیگانه این کلمه را شرح میدهد و این کلمه یکبار در اغانی (ج 19 ص 79) بمعنی معبد یهودیان استعمال شده است. و رجوع به لغات غیر عربی قرآن تألیف جفری شود.
- البیعهالمقدسه، کلیسا. مجمع معتقدان نصاری. (از دزی ج 1 ص 136).
- اهل البیعه، نصاری. (لسان العرب).
- بیعهالقیامه، کلیسای قیامت ترسایان به شهر بیت المقدس. ناصرخسرو در سفرنامه آرد: کلیسائیست که آنرا بیعهالقیامه گویند و آنرا عظیم بزرگ دارند و هر سال از روم خلق بسیار آنجا آیند بزیارت و ملک الروم نیز نهانی بیاید چنانکه کس نداند. بدستور الحاکم بامراﷲ کلیسیا را غارت کردند و بکندندو خراب کردند و مدتی خراب بود تا آنکه قیصر شفاعت کرد تا اجازت عمارت کلیسیا دادند. این کلیسیا جایی وسیع داشت چنانکه هشت هزار آدمی را در آن جا باشد، همه بتکلف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصویر، و کلیسیا را از اندرون بدیباهای رومی پیراسته و مصورکرده و بسیار زر طلا بر آنجا بکار برده و صورت عیسی (ع) چندجا ساخته که بر خری نشسته و صورت انبیاء چون ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او (علیهم السلام) بر آنجا کرده و بروغن سندروس مدهن کرده. و در این کلیسیا موضعی است به دو قسم که بر صفت بهشت و دوزخ ساخته اند یک نیمه از آن وصف بهشتیان و بهشت است و یک نیمه از آن صورت دوزخیان و دوزخ و آنچه بدان ماند و جاییست که همانا در جهان چنان جای دیگر نباشد و درین کلیسیا بسا قسیسان و راهبان نشسته باشند وانجیل خوانند و نماز کنند. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 49، 50 و 51 و چ دبیرسیاقی ص 44 و 45) ، نمازخانه و اماکن مقدس یهود. (از دزی ج 1 ص 136). معبد یهود. (یادداشت مؤلف) ، معبد مجوس، در زمان امویها. (از المرجع عبداﷲالعلایلی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
راهی است بین طائف و حنین. (منتهی الارب). زمینی است بین طائف و حنین. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَبَ)
زیان زده گردیدن مردم در تجارت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زیان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بیع شخص است آنچه را مالک میباشد به بهایی کمتر از آنچه خریداری کرده است. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، گیاه شور خورانیدن شتر را و ملازم آن گردانیدن او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، گیاه شور خوردن و ملازم بودن آن را. (منتهی الارب). گیاه شور خوردن شتر در اطراف آب و ملازم بودن آن را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ عَ)
گیاه شورمزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ثمن کم کرده، یا آنچه کم کنند و فرودنهند از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شتر مایل به چراگاه شیرین. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، عشر رباح که سلطان گیرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عشر باج که سلطان گیرد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پسرخوانده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، زنازاده. (اقرب الموارد) ، کتاب که در آن حکمت نویسند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، وضائع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گندم که آن را کوفته و با روغن آمیخته، خورند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام گروههای لشکر که به نامهای ایشان مواضع و شهرها را مسمی سازند که اهل آن غزانکنند، رخت و بار قوم. ج، وضائع. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ / مَ یَ عَ)
جای هلاکت. یقال فلان بدار مضیعه، ای بدار ضیاع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). جای هلاکت. (آنندراج). جایی که انسان در وی هلاک میگردد. هو بدار مضیعه، یعنی او در خانه هلاک است که مراد بیابان باشد، هو مقیم بدار مضیعه، یعنی شعار او در کارهای خود سستی و کسالت است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
رضیعه. دختر شیرخواره. (مهذب الاسماء). تأنیث رضیع. ج، رضیعات و رواضع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَعَ)
شتر کتل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
آواز شکم اسب. (منتهی الارب) (ازتاج العروس) (از لسان العرب) (از البستان) ، دو گوشت پارۀ کاواک که آن آواز برآید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، آواز توجبه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). آواز سیل و سیلاب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میعه
تصویر میعه
میعه در فارسی شفتدار (استرک) از گیاهان استرک: (و نتواند که بوی گل را از بوی میعه جداکند. {یا میعه سائله (سایله)، ماده ای رزینی (از جنس سقز) که از انواع مختلف کاج ها بدست میاید و از تقطیرآن کلفن حاصل میشود. یا میعه یابسه. کلفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیعه
تصویر مضیعه
مضیعه در فارسی تباهجای نابود گاه جای تباهی محل هلاکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وضیعه
تصویر وضیعه
چهار پا طرز استقرار، موقع موقعیت وضعیت اجتماعی وضعیت سیاسی: (لازم است وضعیت هرج و مرج کنونی مالیه... محوگشته) توضیح این کلمه را فارسی زبانان از (وضع) عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند و غلط نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیعن
تصویر ضیعن
بشتام بشتالم مهمان ناخوانده
فرهنگ لغت هوشیار
کشتزار آباده، خواسته کالا، پیشه، بازرگانی آب و زمین و مانند آن زمین زراعتی، جمع ضیاع، خواسته متاع کالا
فرهنگ لغت هوشیار
دوستان، یاران، پیروانی و مسلمانان که معتقد بخلافت علی بی ابیطالب (ع) و اولاد آنحضرت می باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیقه
تصویر ضیقه
تنگدستی درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
یک بار بر پهلو خفتن، سست رایی سست اندیشی سستی سست رایی سست اندیشی، افتادگی فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجیعه
تصویر ضجیعه
مونث ضجیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
از دست رفته، تلف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعه
تصویر بیعه
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا کنشت دیر، جمع بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیعه
تصویر شیعه
((عَ یا عِ))
فرقه، گروه، گروهی از مسلمانان که به امامت امام علی (ع) و فرزندان او معتقدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
((یِ عَ یا عِ))
از دست رفته، تلف شده، تباه شده، فاسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیعت
تصویر ضیعت
((ضَ یا ض عَ))
آب و زمین و مانند آن، زمین زراعتی، جمع ضیاع، مال، متاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضایعه
تصویر ضایعه
تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره