جدول جو
جدول جو

معنی ضیأالدین - جستجوی لغت در جدول جو

ضیأالدین
(ئُدْ دی)
میرم (خواجه...). شاعر. معاصر شاه اسماعیل صفوی. وی در رثاء و تاریخ امیرغیاث الدین محمد بن امیر یوسف از سادات جلیل که به دست امیرخان حاکم هرات کشته شده است این رباعی گفته:
چون میر محمد خلف آل عبا
زین دیر فنا رفت سوی ملک بقا
تاریخ شهادتش رقم کرد ضیا
و الله شهید هو یحیی الموتی.
و نیز در مرثیه و تاریخ میرزا شاه حسین اصفهانی قطعه ای بمطلع زیرین سروده است:
مهر سپهر لطف که از رای انورش
آیینۀ فلک شده جام جهان نما.
(از حبیب السیر ج 3 ص 382 و 386)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضیاءالدین
تصویر ضیاءالدین
(پسرانه)
نور خدا
فرهنگ نامهای ایرانی
(ئُدْ دی)
ابن امام فخرالدین رازی. مردی صاحب نظر ومشتغل بعلم و دانش بود. پس از وفات پدر در هرات اقامت گزید لیکن او در علم و هنر و ذوق و فطنت بپایۀ برادر کهتر خویش شمس الدین که پس از پدر لقب فخرالدین گرفت نرسیده است. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 76 شود
ابن البیطار، ابومحمد عبدالله بن احمد النباتی العشاب المالقی معروف به ابن البیطار. رجوع به ابن بیطار و نیز رجوع به عبدالله... شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ئُدْ دی)
مرغینانی. از فضلاو شعرای زمان خود بود و مداحی سلطان قطب الدین انوشتکین خوارزمشاه نمود. وفاتش سنه 527 هجری قمری است. ازاشعار او آنچه بدست آمده منتخب شده است. او راست:
ای زلف تابدار تو پیچیده بر قمر
وی لعل آبدار تو خندیده بر شکر
عمرم بسر رسید و ندیدم امید آنک
بینم رسیده مدت هجران تو بسر
گفتم نهان بماند راز غمت ز خلق
خود این حکایتی است به هر جای و کوی و در
زین پس مرا در آتش هجران خود مسوز
وز سوز سینۀ من سرگشته کن حذر.
جرمم همین که جاهل و بداصل نیستم
و امروز جاهلی و بداصلی است معتبر.
(از مجمعالفصحاء ج 1 ص 172)
لغت نامه دهخدا